دموکراسی
دموکراسی (democracy)
(یا: مردمسالاری) برگرفته از واژۀ یونانی دموس[۱] بهمعنی «مردم» و کراتوس[۲] به مفهوم «حکومت». حکومت مردم، معمولاً از طریق نمایندگان برگزیده. در جهان معاصر، مردمسالاری از انقلابهای فرانسه و امریکا سرچشمه گرفته است. حکومت نمایندگان پارلمان از قرن ۱۰م در ایسلند و از قرن ۱۳م در انگلستان پدید آمد، اما طبقات کارگر انگلستان تا ۱۸۶۷ تقریباً بهکلی از حق رأی محروم بودند، و در ۱۹۱۸ زنان حق رأی بهدست آوردند و قیدوشرط داشتن اموال و داراییها لغو شد. در مردمسالاری مستقیم، مردم برای وضع قوانین یا نظارت بر مأموران اجرایی با هم همسو و متحد میشوند، که نمونۀ آن آتن در قرن ۵پم است. امروزه مردمسالاری مستقیم[۳] بیشتر از طریق همهپرسی[۴] برگزار میشود. در برخی از ایالتهای امریکا از ابتکارها و پیشنهادهای شهروندان استفاده میشود. وقتی قوانین پیشنهادی و تغییراتی در قانون اساسی به رأی گذاشته میشوند، ابتکارها و پیشنهادهای شهروندان تدبیری برای اِعمال قدرت مردم است. دو مفهومی که شالودۀ مردمسالاری لیبرال[۵] را تشکیل میدهند، حق داشتن حکومت پارلمانی و آزادیهای فردی است که منبعث از حقوق بشر و بهرسمیتشناختن آن است و چون حقوق بشر از ارکان و مؤلفههای مدرنیته است، دموکراسی را از ویژگیهای محوری آن بهشمار آوردهاند. ویژگیهای نظام لیبرال دموکرات در عمل عبارتاند از نهادهای نمایندگی براساس حاکمیت اکثریت از طریق برگزاری انتخابات آزاد و برخورداری از حق انتخاب حزب سیاسی؛ پاسخگویی دولت به رأیدهندگان؛ آزادی بیان، تشکیل اجتماعات، و آزادی فردی که نظام قضایی مستقلی آنها را تضمین کند؛ و محدودیتهایی در قدرت دولت. مردمسالاری یکی از شش صورت کلاسیک حکومت است که ارسطو توصیف کرد و با لفظ دموس بهگونهای صریح به حکومت همۀ مردم اشاره میکرد، که با حکومتِ چند نفر یا حکومت یک فرد در تضاد بود. از آنجایی که دموس (اجتماع مردم) در اصل با اریستوی (ممتازها)[۶] تضاد داشت، ممکن بود عوام، مردمسالاری را بهگونهای ضمنی گرایش به حکومت گروهی تعبیر کنند و چنین نیز بود، اگرچه این نوع حکومت گاهی حکومت تودۀ مردم[۷] نامیده میشد تا از حکومت مردمی غیرگروهی متمایز شود. اینکه «مردم» چه کسانیاند موضوعی بحثبرانگیز است؛ از لحاظ تاریخی «مردمسالاری» همواره تعیینکنندۀ حق رأی عمومی بزرگسالان نبوده است. در اینکه اِعمال قدرت مردم تا چه حد است نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ به خصوص از زمانی که علوم اجتماعی نوین، تداوم ساختارهای نخبگان را در جوامع مردمسالار از لحاظ برگزاری انتخابات، نشان داده است. نظام سیاسی را فقط زمانی میتوان کاملاً مردمسالار نامید که در آن بتوان دولتی را که قدرت در دست اوست با تصمیم اکثریت مردم و از طریق برگزاری انتخاباتی آزاد، عادلانه و با آرامش برکنار کرد. امروزه کشورهای اندکی هستند که ادعای مردمسالاربودن نداشته باشند، اما براساس این ملاکها، همۀ آنها واجد چنین شرایطی نیستند. برخی با ذکر کاستیهای دموکراسی مانند اینکه در جامعههای دموکرات عالم و جاهل به یک اندازه در شکلگیری حکومت سهیماند و هر دو یک رأی بیشتر در اختیار ندارند، دموکراسی را شکل مناسبی برای نظام حکومتی ندانستهاند. طرفداران دموکراسی در پاسخ گفتهاند که اولاً نظام دموکراتیک هرچند بیعیب نیست اما کمعیبترین شکل حکومت است که بشر در تجربۀ تاریخی خود به آن دست یافته است، ثانیاً در جامعههای دموکراتیک هرچه بر آگاهیهای سیاسی و عقلانی و رشد اجتماعی و ارتقاء سطح مشارکتهای سیاسی شهروندان افزوده شود، دموکراسی از کیفیت بهتر و بالاتری برخوردار خواهد شد. بنابراین، دموکراسی پروژهای همهجانبه است که همۀ مؤلفههای آن باید بهطور هماهنگ توسعه یابد تا از کاستیهای آن کاسته گردد. از اینرو، بهجای کنارگذاشتن دموکراسی، بهتر است ضعفهای آن را از میان برد. برخی برای تکمیل پروژه دموکراسی، همراهی و ترکیب دین و دموکراسی را پیشنهاد کرده و از آن به «مردمسالاری دینی» تعبیر کردهاند. در این شکل از دموکراسی، هرچند آراء عمومی تنها سرچشمه اقتدار در جامعه است، رعایت ارزشها و الزامات دینی در قانونگذاری براساس خواست اکثریت که پایبند به آیین دینی هستند، الزامی است. نمونهای از این نوع نظام حکومتی در جمهوری اسلامی ایران اجرا میشود و در برخی کشورها نیز درجاتی از آن وجود دارد مانند احزاب دموکرات مسیحی.