دیلم
دِیْلَم
(یا: دیلمان) قوم قدیمی گیلان، ساکن ولایت دیلمان واقع در کوهستانهای گیلان شرقی تا قزوین (حد فاصل رودخانۀ سفیدرود و حدود طبرستان)، احتمالاً بازماندۀ اقوام پیش از آریاییان، قومی شجاع، زارع، گلهدار و جنگسالار. دیلمان در عهد ساسانیان غالباً از حوزۀ تسلط آن دولت خارج و عمدتاً از سربازان مزدور در خدمت ساسانیان بودند. وَهرَز دیلمی سرکردۀ ایرانیانی بود که از طرف انوشیروان ساسانی به کمک سیف بن ذییزن رفته بودند. دیلمان از دوران باستان به جنگاوری شهرت داشتند. منظومۀ ویس و رامین که یادگار عهد اشکانیان است، دیلمان را مردان نام و ننگ و همواره در جنگ خوانده است. فردوسی، عسجدی، قطران تبریزی، خاقانی، نظامی، مسعود سعد و دهها شاعر دیگر در اشعار خود به این ویژگی و همچنین زوبین و سپر دیلمان اشاره کردهاند. این مردم در قرن اول هجری با استفاده از فترت موجود، تا نواحی مرکزی ایران را قتل و غارت کردند. اشاعرۀ قم تنها پس از دفع حملات دیلمان و حمایت از بومیان قم، در این ناحیه ساکن شدند. دیلمان نزدیک به دو قرن پس از استیلای اعراب بر ایران، همچنان مستقل بودند و بر دیانت سابق خود باقی ماندند. دین اسلام پس از گرایش جستان یا مرزبان بن جستان، شاه دیلم در عهد هارونالرشید، به این دین در میان دیلمان رواج یافت و با حضور داعیان زیدی گسترش یافت. فرزندان مرزبان بن جستان حامی دعوت حسن بن زید شدند و ظاهراً خود به این مذهب گرویدند. اگرچه هزاران جنگجوی دیلم به حسن بن زید پیوستند، اما ظاهراً بعضی از سرداران و شاهزادگان دیلم، همچون اسفار بن شیرویه، همچنان بر دیانت قدیم خود باقی مانده بودند. قوم دیلم مبداء تشکیل چند سلسلۀ حکومتگر ایرانی در قرون نخستین اسلامی است. در کنار سلسلۀ ضعیفشدۀ جستانیان، سلسلۀ دیلمی مسافریان بهقدرت رسید که نزدیک به ۱۸۰ سال دوام یافت و تا آذربایجان و اران را در اختیار داشت (۳۰۴ـ۴۸۳ق). مرداویج بن زیار دیلمی، سردار اسفار شیرویه، پس از قتل سردار خود دولتی بزرگ تأسیس کرد که در آغاز از گرگان و طبرستان تا اصفهان و همدان و غرب ایران امتداد داشت و پس از قتل او به حدود طبرستان و گرگان محدود شد. بقایای این سلسله در اسماعیلیان دیلم مستحیل شد (۳۱۹ـ ح ۴۸۳ق). سلسله نامدار آل بویه (۳۲۰ـ۴۵۴ق) از دیلمان، بیش از یک قرن زمامدار دولت عباسی و حاکم بخش اعظم ایران و عراق بود. مذهب اسماعیلیۀ نزاری پس از گرایش دیلمان به این مذهب و انتقال رهبری آن به قلعۀ الموت در میان دیلمان، اعتبار و قدرت فراوان کسب کرد. پیروزیهای مغولان و انقراض دولت اسماعیلی الموت لطمات سنگینی بر دیلمان وارد آورد. با این همه، دیلمان بار دیگر قدرت محلی خود را احیا کردند و دولت اسماعیلی دیلمان دوباره در الموت مستقر شد و تا قرن ۹ق دوام یافت. مخالفتهای قومی و مذهبی گیلکان و دیلمان در دورۀ سادات کیایی شدت گرفت و با وجود همکاریهایی که دیلمان با سادات کیایی داشتند، سیدرضی کیا، حاکم لاهیجان (۷۹۸ـ۸۲۹ق)، در ۸۱۹ق با توطئهای جنگجویان دیلم را در کنار رودخانۀ سفیدرود قتلعام کرد. دیلمان تا انقراض سلسلۀ کیایی لاهیجان، از اتباع آن دولت بودند و در برخی حوادث ناشی از مناسبات خصمانۀ کیاییان لاهیجان و سلسلۀ صفویه دخالت داشتند. دیلمان از آغاز عهد صفویه به اینسو، بهتدریج از اهمیت و اعتبار پیشین خود فاصله گرفتند و با گرایش به شیعۀ امامیه در حکومت سلطان احمدخان (۹۱۱ـ۹۴۰ق)، پیوستگی بیشتری با مردم گیلان یافتند. دیلمان در این دوره، قومی متفاوت از دیگر گیلکان بهشمار نمیآمدند. گروههایی از دیلمان نیز در طی قرون ۳ تا ۵ق در نواحی مختلف ایران پراکنده شدند. از دیلمان جز دیلمیهای قزوین و دیلمیهای ولایت استرآباد، اثری باقی نمانده است.