رسم
رَسْم
(در لغت بهمعنای طریق و آیین و اثرگذاشتن) در اصطلاح منطق قدیم، گونهای تعریف، دربرابر حدّ. در آن از ویژگیهای عَرَضی یا عرضیات یا آمیزهای از ذاتیات و عرضیات شیء استفاده میکنند. رسم بر دو گونه است: ۱. رسم مفرد که تعریفی است برآمده از عرضیات و عبارت است از تعریف مجهول با عرض خاص مثل تعریف انسان به «خندان»؛ یا آمیزهای از عرض خاص و عام مثل «روندۀ خندان» در تعریف انسان و تعریف مجهول با ترکیب دو یا چند عرض عام که بر روی هم تبدیل به عَرَض خاص یک موجود میشود. مثل آنکه در تعریف خفاش بگویند «پرندۀ زاینده» یعنی پرندهای که از طریق زاییدن و نه تخمگذاشتن، تولید مثل میکند. از این تعریف منطقیان به خاصّۀ مرکّبه نیز تعبیر کردهاند؛ ۲. رسم مرکّب، یعنی مرکب از ذاتی و عرضی که عبارت است از رسم تام، که تعریفی است مرکب از جنس قریب و عرض خاص مثل «حیوان خندان» در تعریف انسان و رسم ناقص، که تعریفی است مرکب از جنس بعید و عرض خاص مثل «جسم نامی خندان» در تعریف انسان.