روان شناسی عصب شناختی
روانشناسی عصبشناختی (neuropsychology)
(یا: نوروپسیکولوژی) شاخهای از عصبشناسی. این شاخه با روانپزشکی و روانشناسی وجوه اشتراک دارد و بیشتر دربارۀ صدمه یا بیماریهای قشر مغز[۱] بهویژه اختلالات ادراک[۲]، حافظه[۳]، زبان[۴] و رفتار[۵] است که از بیماریهای مغزی ناشی میشوند. اصلیترین مسئله در عصبشناسی روان چگونگی ارتباط کارکردهای ذهنی، نظیر ادراک، حافظه، و شروع و کنترل اعمال با مغز است. بعضی از پژوهشگران مانند پل بروکا[۶]، جراح فرانسوی (۱۸۲۴ـ۱۸۸۰)، و کارل ورنیکه[۷] طرفدار رویکرد کلنگر بودند و اعتقاد داشتند که در همۀ فعالیتها یا کارکردهای ذهن، کل مغز دخیل است. برخی دیگر، ازجمله جان هوگلینگز جکسون[۸]، عصبشناس انگلیسی (۱۸۳۵ـ۱۹۱۱)، و کورت گلداشتاین[۹] (۱۸۷۸ـ۱۹۶۵)، دربارۀ یافتن کارکردهای خاص در نواحی جداگانۀ مغز پژوهش کردهاند. با این همه، هدف نهایی همواره درک ساختکارهای شناخت و رفتار و کشف چگونگی کارکرد مغز بوده است. مطالعات دربارۀ اثر صدمات مغزی خاص و تغییرات شناختی و رفتاری مرتبط با آن، مثلاً در زبانپریشی[۱۰]، بههمراه کار تجربی دقیق روی حیوانات، برخی از جنبههای کارکرد مغز را روشن کرده و برای مداوای بیماران مبتلا به صدمات مغزی و کمک به آنان در درک بیماریشان راههایی ارائه داده است.