زردشت
زردُشت
(یا: زرتشت؛ به اوستایی، زَرَثوشْتْرََه) بنیانگذار دین زردشتی. بهنظر متقدّمان بهمعنای «دارندۀ شتر زرد» یا «دارندۀ شتر پیر» و بهنظر محققّان متأخرتر بهمعنای «شتر زرد» یا «شتر پیر». به زندگی او از دو زوایه میتوان نگریست: تاریخی و اسطورهای.
الف. زردشت تاریخی: در مورد زمان او دو نوع دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه سنتی که براساس متون یونانی، پهلوی و عربی است و بر این اساس بین سالهای ۶۱۸ یا ۶۲۸ یا ۶۳۰پم متولد شده و در سالهای ۵۴۱ یا ۵۵۱ یا ۵۵۳پم درگذشته است. دیدگاه دوم، دیدگاه زبانشناختی است که تاریخ زندگی زردشت را بین ۱۴۰۰ تا ۱۰۰۰پم میداند. در مورد زادگاه زردشت نیز روایات بسیار است و بهطور سنتی اهل آذربایجان دانسته میشود؛ اما بررسیهای زبانشناختی و متنی نشان میدهد که او باید از اهالی شرق ایران باشد. از اینرو، گروهی خوارزم باستانی و گروهی سیستان را موطن زردشت میدانند. آخرین نظریه، او را ساکن درّۀ رودخانۀ کشف رود میداند؛ جایی که امروز به مَزدَوران شهرت دارد و بر سر راه مشهد به سرخس قرار گرفته است. زردشت از خاندان سپیتمان است؛ نام پدرش پوروشسب و نام مادرش دوغدو است. او به تحصیل علوم دینی مشغول گشت و روحانی شد. سهبار ازدواج کرد که تنها نام همسر سوم او «هووی» را میدانیم؛ صاحب سه پسر و سه دختر شد. در ۴۰ سالگی به پیامبری رسید، اما چون در موطن خودش پیروان کمی یافت به سرزمین همسایه رفت و دینش را بر گشتاسپ شاه عرضه داشت و او و همسرش دین عرضهشده را پذیرفتند. زردشت در ۷۷سالگی بهدست یک تورانی بهقتل رسید.
ب. زردشت اسطورهای: بر این مبنا، اهورامزدا او را بههمراه سایر آفریدههای مینوی در جهان برین خلق کرد؛ سپس در زمان موعود بهشیوههایی خاص او را در رحم مادر قرار داد. زردشت هنگامی که در شکم مادر بود میدرخشید و خانه از روشنیاش نور میگرفت. او پس از تولد بهجای گریستن خندید؛ بههمین دلیل، دینمردان آن روزگار او را غیرطبیعی دانستند و کوشیدند تا نوزاد را بکشند. آنها زردشت را در آتش نهادند، اما او نسوخت؛ آنگاه یکبار او را بر سر راه گلۀ گاوها و بار دیگر بر سر راه گلۀ اسبها نهادند تا لگدمال شود؛ اما حیوانات او را لگد نکردند. آنگاه او را در لانۀ مادّهگرگی فرزند کشته نهادند، اما گرگ صدمهای به او نرساند. زردشت از سنّ ۳۰سالگی تا ۴۰سالگی هفتبار به همسخنی امشاسپندان نزد اهورامزدا رفت و دینبهی را از او آموخت و برای جهانیان آورد. او را سهبار آزمودند تا راستگوییاش محقق شود. یکبار مجبور شد از آتش رد شود؛ بار دوم رویِ گداخته بر سینهاش ریختند و بار سوم شکمش را دریدند، اما صدمهای به او نرسید. نخستین کسی که به او گروید پسرعمویش مدیوماه بود. زردشت بهواسطۀ آزار بسیار و یافتن پیروانی اندکشمار، به سرزمین همسایه نزد گشتاسپ رفت. از سقف کاخ او وارد شد، درحالیکه در یک دست آتش و در دست دیگر شاخۀ درخت سروی داشت. آتش را در دستهای گشتاسپ، جاماسپ و اسفندیار نهاد، اما آنها را نسوزاند؛ و شاخه را در زمین کاشت که فوراً رویید و سبز شد. گشتاسپ و خاندانش به او ایمان آوردند و بزرگترین حامی زردشت شدند. زردشت در حملۀ تورانیان بهدست یک تورانی کشته شد.