ساقی
ساقی
در لغت بهمعنی آنکه سیراب کند و دهندۀ هر نوشیدنی. از اصطلاحات استعاری رایج در زبان عارفان فارسیزبان. کسی که وجود او سبب بیخودی و سُکْر در سالک میشود. ساقی همچنین نماد خداوند است که از شراب عشق و محبت خود عاشقان را سیراب میکند. نزد صوفیه، فیضرسانندگان و ترغیبکنندگان به کشف رموز و حقایق را ساقی گویند و نزد سالک، ساقی پیر کامل و مرشد است که به صفت حق تعالی درآمده و به سالک بهرۀ عشق و رمز حقیقت را میرساند و دستگیری اوست که سالک را بهپیش میبرد. در معنی منسوخ، ساقی به زنان و غلامان خوبرویی اطلاق میشد که کارشان گرداندن پیاله بین حریفان در بزمها بود. نزد شیعه، ساقی کنایه از حضرت علی (ع) است، که او را ساقی کوثر میخوانند و نیز حمزۀ سیدالشهدا و حضرت عباس. در درگاه سلاطین، یکی از کارهای مهم این بود که پیاله بهدست پادشاه دهند و کسی که مسئول این کار بود از ارج و قُرب خاصی برخوردار بود و این در رسمی کهن در مشرقزمین ریشه داشت که بنابر این رسم، پیاله یا جام را بر سفره نمینهادند بلکه بهدست گرفته میگرداندند. ساقی در ادبیات گاه در معنی اصلی خود و در کنایه به معنی معشوق آمده است و شامل صفاتی دلپسند چون سیم ساق و شهد لب و ماهروست. ساقینامه، عنوان عمومی منظومههایی است که اغلب در قالب مثنوی در بحر متقارب و مشتمل بر ابیاتی است خطاب به ساقی که تأکید بر بیاعتباری و ناپایداری دنیا میکند و او را به دادن شراب ترغیب میکند. قدیمیترین ساقینامههای مستقل منسوب به حافظ و سلمان ساوجی (متوفی ۷۸۸ق) است. نظامی گنجوی و امیرخسرو دهلوی از نخستین گویندگان ساقینامه بودهاند گرچه منظومههای مستقل ندارند. برخی از ساقینامههای مشهور از آنِ این کسان است: ظهوری ترشیزی، فغفور گیلانی، رضی آرتیمانی، سالک قزوینی، طغرای مشهدی، وحید قزوینی. در الذریعه، از ۱۲۵ ساقینامه یاد شده و در میخانه، تذکرهای از ملا عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی، ۴۶ تن از شاعران بههمراه متن ساقینامههای آنان آمده است. ساقینامه، در موسیقی ایرانی نام گوشهای در دستگاه ماهور است.