سالار

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

سالار

هم‌‌ریشه‌ و هم‌معنی‌ سردار‌. در برخی‌ منابع‌ به‌معنی‌ سالخورده‌، پیر، ریش‌سفید، صاحب‌سال‌، سال‌دارنده‌ و سال‌دار نیز آمده‌ است‌. این‌ واژه‌ در کاربرد پسوند در ترکیبات‌ بسیاری‌ از مقام‌های‌ اداری‌ استفاده‌ شده‌ که‌ به‌معنی‌ رئیس‌ صاحبان‌ یک‌ مقام‌ یا حرفه‌ است‌، مانند خوانسالار (رئیس‌ آشپزخانه‌)، دریاسالار (فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌). در عهد ساسانیان‌، لفظ‌ سالار در درجۀ‌ اول‌ جزو القاب‌ بعضی‌ از صاحب‌ منصبان‌ نظامی‌ بوده‌، چنان‌که‌ فرمانده‌ جنگجویان‌ ارتیشتاران‌سالار خوانده‌ می‌شده‌ است‌ و به‌ سرکردۀ‌ بزرگ‌ پیاده‌ نظام‌ «پایگان‌ سالار» و رئیس‌ قراولان‌ خاصۀ سلطنتی‌ را «پشتیگبان‌ سالار» می‌گفته‌اند. در عناوین‌ کشوری‌ و درباری‌ نیز این‌ لفظ‌ کاربرد داشته‌ است‌. در دورۀ‌ اسلامی،‌ تا دوران‌ سلاجقه‌، لفظ‌ سالار همچنان‌ در مناصب‌ لشکری‌ و کشوری‌ به‌کار می‌رفته است‌، مانند سالار غازیان‌ (فرمانده‌ مجاهدین‌ و مطوّعه‌)، سالار حاجیان‌ (امیر الْحاج‌)، سالار علویان‌ (نقیب‌ علویان‌). سالار در معنای‌ مطلق‌ «مهتر» و سردار هم‌ مجازاً در ادب‌ و شعر فارسی‌ تداول‌ یافت‌ و حتی‌ ترکیباتی‌ مثل‌ سخن‌‌سالار، قافله‌‌سالار و امثال‌ آن‌ را نیز از آن‌ لفظ‌ ساخته‌اند. بعدها، مخصوصاً در عهد تیموریان‌ هند و قاجاریه‌، باز هم‌ سالار جزو القاب‌ و عناوین‌ حکام‌ و امرا و رؤسا کاربرد داشت،‌ مانند سالار جنگ‌، سالار لشکر. این‌ لقب‌ در اواخر عهد قاجاریه‌ به‌ تدریج‌ از عناوین‌ درباری‌ و نیز از ادب‌ فارسی‌ برچیده‌ شد.