سربداران
سَربِداران
سلسلهای از امرای محلی سبزوار. حدود ۵۰ سال حکومت کردند (۷۳۷ـ۷۸۸ق). دربارۀ وجه تسمیۀ سربداران، که جنبشی سیاسی و نظامی علیه حکومت مغولان بود، نوشتهاند که آنها معتقد بودند: «اگر خداوند ما را توفیق دهد، رفع ظلم و دفع ظالمان کنیم و الّا سر خود را بر دار اختیار داریم» یا: «سربداران سر خود بر دار دیدن را به هزار نامردی ترجیح میدادند». این جنبش در دورۀ فروپاشی حکومت ایلخانی و جنگ و نزاع امرای مستقل محلی با یکدیگر و ظلم و جور و ناامنی ناشی از آن پدید آمد. رهبر مذهبی جنبش شیخ خلیفه و جانشین او شیخ حسن جوری بود. تعالیم آنان آموزهای از تفکر انقلابی، ظلمستیزی و عدالتخواهی شیعه، همراه با انتظار مهدی موعود برای نابودی همیشگی ستم از جامعه، و نیز باورهای عرفانی بود که عامل جذب شیعیان این منطقه به این جنبش گردید. قیام سربداران، درپی نزاع عبدالرزاق، یا حسن و حسین حمزه، از بزرگان بیهق (سبزوار) با ایلچیان مغول که تقاضای شراب و زن از آنان داشتند، صورت گرفت که به قتل ایلچیان در باشتین انجامید (۷۳۶ـ۷۳۷ق). پس از آن، مردم به حمایت از عبدالرزاق برخاستند و قوای علاءالدین را شکست دادند و سبزوار و سپس اردکان، سلطان سران، جُوین، اِسْفَراین، جاجرم و بیارجمند را نیز تصرف کردند. پس از قتل عبدالرزاق (۷۳۹ق) وَجیهُالدّین مسعود سربداری، رهبری سیاسی و نظامی سربداران را برعهده گرفت. وی کوشید تا با جلب نظر مریدان شیخ حسن جوری، که آنان را شیخیان میگفتند، حکومت خود را مشروعیت دهد. از اینرو، به کمک گروهی از شیخیان، شیخ حسن را از زندان ارغونشاه رهانید و شیخ همراهِ مسعود، دولت شیعی متمرکزی پدید آورد. آنان لشکریان ارغونشاه و طَغاَتیَمْور را درهم شکستند و علمان سنّی را علیه خود برانگیختند. مسعود که از نفوذ و محبوبیت شیخ نگران بود، طی جنگی، زمینۀ قتل او را فراهم آورد که از چشم سربداران به دور نماند و موجب شکست آنان گردید. مسعود نیز پس از هفت سال حکومت، در مازندران به قتل رسید. پس از وی هشت نفر از سربداران به ترتیب حکومت کردند: آیتمور، کلواسفندیار، فضلالله سربداری، علی شمسالدین، یحیی کرابی (کراوی)، ظهیرالدین کرابی (کراوی)، حیدر سربداری (حیدر قصاب)، لطفالله سربداری، حسن دامغانی و علی مؤید. گرچه امرا و رهبران مذهبی سربداری، در ایجاد دولتی شیعی وحدت نظر داشتند تعارض و اختلاف نظر میان آنان بر سر ادارۀ حکومت، پس از مسعود نیز همچنان ادامه داشت که به قتل طرفین نیز میانجامید. دولت سربداری برای بقا و ادامۀ حکومت خود به هر دو رکن نظامی و مذهبی نیاز داشت. از همینرو، خواجه علی مؤید، آخرین امیر سربداری، از محمد بن یکی، عالم شیعی برجستۀ جبل عامل دعوت کرد تا به سبزوار بیاید و هدایت مذهبی شیعیان را برعهده گیرد. به هر روی نزاعهای داخلی و درگیریهای مدام خارجی سربداران با امرای محلی، سبب ضعف دولت آنان گردید. درپی لشکرکشی امیرتیمور به خراسان، علی مؤید که خود را ناتوان از رویارویی با او میدید، تسلیم شد و تیمور نیز سبزوار را تصرف کرد و دولت سربداری را برچید. قیام مردم سبزوار به رهبری علی سبزواری بر ضد تیمور هم به شکست انجامید. ویژگیهای بارز دولت سربداری، ظلمگریزی، بیگانهستیزی، مساواتطلبی و برقراری عدالت بود. در حکومت آنان، نشانی از شکوه و جلال رایج درباری نبود و زهد و سادگی چشمگیری در ساختار حکومتی آنان دیده میشد. گرچه این جنبش به شکست انجامید، حکومت آرمانی سربداری، قیامهای مشابهی در سمرقند، کرمان، مازندران و گیلان را موجب شد.