سکاها
سَکاها
(یا: سیتها؛ اسکیتها) مردمانی جنگاور و کوچرو در هزارههای دوم و اول پم، در آسیای مرکزی و استپهای شمال قفقاز و اروپای شرقی. هرچند مستشرقین قرون ۱۹ و ۲۰، سکاها را از اقوام آریایی پنداشته بودند، فقدان منابع مکتوب اجازه نمیدهد دربارۀ زبان آنها قضاوت شود؛ همچنین فرهنگ مادی و هنر آنها با فرهنگ مادی و هنر منسوب به تیرههای آریایی در فلات ایران متفاوت است. منابع یونانی هم به تبار آریایی سکاها اشارهای نـمیکـنـند. کــاوشهـای هِـرمان پـارسیـنـگر[۱] از مؤسـسۀ باسـتـانشناسی آلـمان و بـاسـتـانشناس روس، خاستگاه سکاها را ناحیۀ تووا در آن سوی سیبری معرفی میکند؛ با این حال، بسیاری از زیستگاهها و مزارهای سکایی از ناحیۀ کوهستانی آلتایی کشف شده است و از همین نظر شاید سکاها نیای ترکان باستان باشند. در کاوش مزارهای سکایی آلتایی، حضور دو نژاد زرد و سفید و آمیزش آنها آشکار است؛ بنابراین سکاها نژاد واحدی نبودند. مهمترین شاخصهای فرهنگی سکاها سنت تدفین در کورگانها و فلزکاری ایشان است. سکاها بزرگان و امیران خود را در کورگان یا تومولوس[۲] دفن میکردند. کورگان واژهای است ترکی بهمعنی مزاری که در زیر تلی از خاک پنهان شده است. بزرگان سکایی را همراه با ثروت شخصی، همسران، خدمه، زیورآلات و جنگافزارها، اسبان و ارابههای آنان در گورهایی دفن کردند که به شکل کلبه یا خیمه از چوب یا سنگ ساخته بود و سپس روی آن را با تلی انبوه از خاک میپوشانیدند. اولین نشانههای حضور فرهنگ سکایی فراتر از مرزهای آسیای مرکزی و استپهای شمال آن سوی قفقاز، به حدود ۲۰۰۰پم میرسد. در آغاز هزارۀ دوم پم گسترش سنت کورگانها را در آذربایجان میبینیم. برپایۀ منابع یونانی و بِینُالنَّهرینی در فاصله سالهای ۶۵۳ تا ۶۲۵پم سکاها بر آذربایجان سیطره یافتند که از آن با نام میانپردۀ سکایی یاد میشود. سکاها پس از بهقدرترسیدن کوروش در قوم پارس و برافتادن پادشاهیهای ماد، بابل و لیدی از وی اطاعت نکردند و سرانجام کوروش کبیر در نبرد با تومریس ملکۀ قبیلۀ سکایی ماساژت (ماساگت) جانش را از دست داد. داریوش اول نیز نبردهای خونینی با سکاها انجام داد؛ اما نتوانست بر آنها چیره شود؛ با این حال، در نقشبرجستۀ بیستون آخرین اسیر از اسیرانی که در غل و زنجیر به نزد داریوش اول آوردهاند، سکونخای سکایی معرفی میشود. نام سیستان را برگرفته از سَکا و سَکِستان میدانند. پس از آنکه سکاها در ۱۳۰پم پادشاهی یونانی ـ باختری را برانداختند، در سیستان با مهرداد دوم پارتی مواجه شدند؛ مهرداد آنان را شکست داد و بهناچار آنجا اسکان یافتند و سپس تابعیت پادشاهی هندو ـ پارتی را در پاکستان امروزی پذیرفتند. عناصر سکایی در نبرد با یونانیان و شکلگیری پادشاهی کوشانی در افغانستان امروزی نقشی فعال داشتند؛ همچنین قبیلۀ داهه را که پادشاهی پارتی را بنیاد نهاد از سکاها معرفی کردهاند. سکاها صنعتگرانی چیرهدست و جواهرسازانی ماهر بودند. هنر جواهرسازی سکایی و غنای کورگانهای ایشان یکی از علل اصلی و مهم در تاراج کورگانهای روسیه در قرون ۱۸ و ۱۹ بود؛ این روند تا پیدایش اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ادامه داشت. مشخصۀ اصلی هنر سکاها ساخت ابزار و زیورآلاتی به شکل و صورت جانورانی چون گرگ، گوزن، قوچ و آهو بود. هنر سکایی را هنری جانورگرا معرفی کردهاند که تأثیر آن در هنر ایران دورۀ هخامنشی بسیار مشهود است. از مشهورترین یافتههای سکایی باید به پارچهای اشاره شود که با نام فرش پازیریک آن را میشناسند. سکاها از قبایل بزرگی تشکیل یافته بودند که بزرگترین آنها سارمات یا سَرمَت، آلان یا آران و ماساژت بود.