شروانشاهیان
شِروانشاهیان
(یا: شیروانشاهان) نام سلسلههایی از پادشاهان که در شروان و حوالی آن سلطنت داشتند (حک: ۱۸۳ـ۱۰۱۶ق). قدیمیترین اعقاب آنان در قبل از اسلام تابع پادشاهان ساسانی بودند. پس از اسلام سه شاخه از شروانشاهیان تا زمان شاه عباس صفوی اول بهحکومت نشستند و سرانجام بهدست او منقرض شدند. شاخۀ اول حکام عرب شروان با نام شیبانی بودند که در عهد هارونالرشید بهدست یزید بن مزید شیبانی بنیان گذاشته شد (۱۸۳ـ۴۱۸ق). خاندان شیبانی بهدلیل دوری از اعراب و آمیزش با ایرانیان بهتدریج جنبۀ عربی خود را از دست دادند و تابع آداب و فرهنگ ایران شدند. قلمرو حکومتی آنان، ابتدا شروان، دربند، آذربایجان و ارمنستان را شامل میشد و تا اواخر دورۀ امارتشان، بهتناوب در شروان، ارّان و آذربایجان بود. این شاخه از شروانشاهیان که مأمورانِ دستنشاندۀ عباسیان در بغداد بودند، در زمان محمد بن خالد، سومین امیر شروان، از سرسپردگی خارج شدند و بهصورت حکام محلی و موروثی درآمدند. پس از محمد، برادرش هیثم از آشفتگی اوضاع بغداد، پس از مرگ متوکل (۲۴۷ق)، بهره جست و دعوی استقلال کرد و لقب شروانشاه به خود داد. از آن پس جانشینان شیبانی، در مناطق مختلف مستقل حکومت کردند. فریبرز آخرین امیر شناختهشدۀ این خاندان، مغلوب و خراجگزار ملکشاه سلجوقی شد. عنوان دو شاخۀ دیگر، خاقانها بود که به دو گروه تقسیم میشدند. گروه اول تا ۷۸۴ق حکومتی مستقل یا تابع سلاجقه و امرای گرجستان داشتند. اولین عضو آن منوچهر بن کسران، ملقب به خاقان کبیر، معروفترین شاه این گروه بود که خاقانی تخلص خود را از لقب او گرفت. در این دوره هنر معماری جایگاهی رفیع داشت که آثاری از آن در باکو باقیمانده است، دربارشان مرکز فرهنگ ایرانی بود و شاعرانی چون نظامی گنجوی، خاقانی و فلکی شروانی به آن روی آوردند. عصر رونق این گروه از شروانشاهیان مقارن ضعف سلاجقۀ عراق بود. هوشنگ بن کاوس آخرین سلطان این دوره است. دورۀ گروه دوم خاقانها با سلطنت شیخ ابراهیم بن محمد شروع شد و پس از او هشت نفر دیگر به امارت رسیدند. آنها اگرچه در ۹۰۶ق تابع سلاطین صفوی شدند و شاه طهماسب صفوی اول شروان را ضمیمۀ ایران کرد (۹۴۵ق) و چندی نیز زیر سیطرۀ عثمانیان بودند، اما تا استیلای قطعی صفویان (۱۰۱۶ق)، در آن منطقه حکومت کردند.