شک گرایی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

شَک‌گرایی (scepticism/skepticism)
(یا: شکاکیّت) مکتبی فلسفی، بنیاد شده به دست پیرون الیسی[۱] در قرن ۴پ‌م در یونان. سوفسطائیانی همچون پروتاگوراس[۲] و گورگیاس[۳] از پدران این آیین بودند که در برابر تناقض‌های موجود در فلسفه‌ها، امکان دستیابی به حقیقت و یقین ما نسبت به آن را انکار، و ضرورت شک یا تعلیق هرگونه داوری ایجابی یا سلبی را تبلیغ می‌کردند. برای شکاکان یونانی تعلیق داوری غایتی اخلاقی داشت: آرامش جان[۴] که مقتضای خرد بود. بعدها انه‌زیدموس[۵]، آگریپا[۶] و سکستوس امپیریکوس[۷] برهان‌های این مکتب را سروسامان دادند و آن را در مقابل جزم‌گرایی عقلی یا حسی به‌کار بردند. گرایش به شکاکیت در قرن ۱۴م با نوشته‌های نیکُلاس اوترکورتی[۸] رشد یافت. او هرگونه شناختی را فراتر از داده‌های حسی بی‌واسطه و منطق ابتدایی و هرگونه شناختی را از جوهرهای مادی یا غیرمادی نفی می‌کرد. شکاکیت در عصر جدید با نام‌های مونتنی[۹]، پاسکال[۱۰]، بل[۱۱] و بیش از همه دکارت[۱۲] گره خورده است. اما نباید شکاکیت به معنای تعلیق قطعی حکم را با شک دستوری و موقتی دکارت که صرفاً وسیله‌ای است برای بازیابی حقیقت خلط کرد. دکارت درپی دستیابی به تصورات روشن و متمایز بود. هیوم[۱۳] نیز میان شک افراطی[۱۴] (بیرونی) که آن را ناممکن می‌دانست و شک معتدل[۱۵] که اعتقادات عقل سلیم را می‌پذیرفت تفاوت گذاشت. هوسرل روش اپوخۀ‌[۱۶] پدیدار‌شناختی (به معنای امتناع از داوری) را در جرح و تعدیل شک دکارتی، برای دستیابی به ماهیت پدیده‌ها و شهود یقینی آن‌ها به‌کار برد. شک‌گرایی را نباید با نسبی‌گرایی[۱۷] خلط کرد. نسبی‌گرایی حقیقت را نفی نمی‌کند بلکه آن را نسبی می‌داند و حتی می‌تواند کوششی برای رهایی از شکاکیت شمرده شود. شک‌گرایی را با حذف‌گرایی[۱۸] نیز نباید یکسان گرفت، زیرا توصیۀ حذف‌گرایی، کنار‌گذاشتن حوزه‌ای از اندیشه، به دلیل ناتوانی ما در دستیابی به حقیقت بلکه به دلیل ناممکن‌بودن صورت‌بندی حقیقت در مفاهیم و اصطلاحاتی است که به‌کار می‌بریم.

 


  1. Pyrrho of Elis
  2. Protagoras
  3. Gorgias
  4. ataraxia
  5. Aenesidemus
  6. Agrippa
  7. Sextus Empiricus
  8. Nicolas of Autrecourt
  9. Montaigne
  10. Pascal
  11. Baule
  12. Descartes
  13. Hume
  14. excessive Scepticism
  15. mitigated Scepticism
  16. epoché
  17. relativism
  18. eliminativism