صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
مصرع آغازین یکی از غزلهای حافظ، با مطلع صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را/ که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 8 بیت است و در بحر مجتث مثمن مخبون محذوف (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) سروده شده است.
حافظ در بیت هفتم این غزل مصرعی از غزلیات سعدی را (با مطلع: تو را سریست که با ما فرو نمیآید/ مرا دلی که صبوری از او نمیآید) تضمین کرده است. حافظ به احتمال این غزل را اوائل نیمهی دوم سال 757ق خطاب به شاه زینالعابدین فرزند شاه شجاع، در زمانی سروده است که روابط حافظ و شاه شجاع تیره بوده و امید به وساطت او نزد پدر را داشته است. در بیت اول منظور از غزال رعنا زینالعابدین است و از او در بیت دوم میپرسد که چرا پدرش در حق حافظ تفقّدی نمیکند؟ غزل را محمدرضا شجریان در چند اجرای خصوصی به صورت آواز خوانده است.
مضمون کلّی غزل شکوهای مودبانه از معشوق است که در سراسر آن جریان دارد. حافظ در این غزل کلمات و ترکیبات زیادی را برای توصیف معشوق به کار برده که در نوع خود کمنظیر است: غزال رعنا، شكرفروش، گل، سهیقد، سيهچشم، ماهسيما
متن غزل[۱]
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهیقدانِ سیهچشمِ ماهسیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفتهی حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
- ↑ مطابق با نسخهی محمد قزوینی، قاسم غنی