صفت (دستور زبان)
صفت (دستور زبان)
در اصطلاح دستور زبان، کلمهای که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمیِ همراه خود را توصیف کند و یکی از وابستههای اسم است و شاخصۀ صرفیاش این است که نشانۀ جمع نمیگیرد. صفتها به دو گروه پیشین و پسین تقسیم میشوند. الف: صفت پسین: از وابستههای پسین اسم است. کلمهای که بعد از اسم میآید و حالت و خصوصیت اسم خود را بیان میکند، از این رو، این نوع صفت را بیانی یا توصیفی مینامند. از خصوصیات این نوع صفتها سنجشپذیری آنهاست و عبارتاند از بیانی عادی، فاعلی، مفعولی، لیاقت، و نسبی. ۱. صفت بیانی عادی: هرگاه صفت پسین، فاعلی، مفعولی، لیاقت، و نسبی نباشد، صفت بیانی عادی است. مثلِ «خوب، چهارگوش، خردمند، دستودلباز»؛ ۲. صفت فاعلی، کلمهای که بر انجامدهندۀ کاری، یا بر دارنده، یا پذیرندۀ حالتی دلالت میکند و ساخت آن غالباً از بن فعل+ پسوند است. مثلِ: «دونده، گویا، دوان، آفریدگار، پرستار». آن دسته از صفات فاعلی که بر امری ثابت دلالت کند، صفت مشبهه نامیده میشود و از بن مضارع+ پسوندِ «الف» ساخته میشود، مثلِ: «روا، بینا، جویا» و آن دسته از صفتهای فاعلی که بر امری گذرا دلالت کند، صفت حالیه است و از بن مضارع+ پسوندِ «ان» ساخته میشود، مثلِ «شتابان، روان، خندان، پویان»؛ ۳. صفت مفعولی، کلمهای که مفهوم مفعولیّت دارد و کار بر آن واقع میشود. ساختمان آن عمدتاً از بن ماضی+ های بیان حرکت (ه)، یا اسم یا صفت+ بن فعل، است، مثلِ: «سوخته، پخته، خاکاندود، خوابآلود، دستساز، آبپز»؛ ۴. صفت لیاقت، کلمهای که دلالت بر شایستگی موصوف خود بر امری کند؛ ساختمان آن مرکب است از مصدر+ پسوند «ی»، (یایِ نسبی لیاقت) مثلِ: «خوردنی، زدنی، کششی، بردنی، خواندنی»؛ ۵. صفت نسبی، صفتی که موصوف خود را به شخصی یا زمانی یا مکانی یا چیزی نسبت دهد. مثلِ: «شیرازی، شبانه، مهرگان، سده، پشمینه، زرین». بهصورتهای زیر ساخته میشود: اسم+ ی (یای نسبی لیاقت)، مثلِ: «آسمانی»؛ اسم+ ین/ ینه، مثلِ: «پشمین، پشمینه»؛ اسم+ انه، مثلِ «روزانه»؛ اسم+ ه (های بیان حرکت)، مثلِ: «صدساله»؛ اسم یا صفت+ گان، مثلِ: «مهرگان، هزارگان». ب: صفت پیشین، که قبل از اسم میآید. از وابستههای اسم پیشین است و شامل صفتهای عالی، شمارشی، تعجبی، پرسشی، مبهم، و اشاره است. ۱. صفت عالی (برترین): از صفت بیانی+ ترین، ساخته میشود. مثلِ «بزرگترین ساختمان شهر»؛ ۲. صفت شمارشی، عددی که وابستۀ اسم باشد و مقدار یا ترتیب یا شمارۀ معدود خود را بیان کند؛ مثلِ: «اولین روز جشنواره». گاهی بعد از اسم خود میآید؛ مثلِ: «کلاس دوم»؛ ۳. صفت تعجبی، کلماتی مانند، «چه»، «عجب»، که قبل از اسم میآیند و دلالت بر تعجب از کیفیّت یا کمیّت موصوف خود دارند. مثلِ «چه بارانی!»، «عجب هوایی!»؛ ۴. صفت پرسشی، کلماتی مانند، چند، چندمین، چه، کدام، چطور، چقدر، که قبل از اسم میآیند و پرسشی را دربارۀ موصوف خود بیان میکنند. مثلِ: «چطور آدمی بود؟»، «چه سؤالهایی از تو کرد؟»؛ ۵. صفت مبهم، کلماتی ازقبیلِ همه، هیچ، هر، فلان، چند، دیگر، بسی، بسا، که قبل از اسم میآیند و ابهام موصوف خود را بیان میکنند. مثلِ: «چند روز بعد رفتم، همه کتابها را دیدم»؛ ۶. صفت اشاره، کلمات «این» و «همین» برای اشاره به نزدیک، و «آن» و «همان» برای اشاره به دور، که قبل از اسم میآیند و به دور و نزدیک بودن موصوف خود دلالت میکنند. مثلِ «این روزها با یادِ آن خاطرات زندگی میکنم». صفتها از نظر ساخت به ساده، مرکب، مشتق، مشتق ـ مرکب تقسیم میشوند: ۱. صفت ساده، که از یک تکواژ درست شده باشد، مثلِ: «خوب، سیاه»؛ ۲. صفت مرکب، که از بیش از یک تکواژ آزاد ساخته شود، مثلِ: «خوبسیرت»؛ ۳. صفت مشتق، که از یک تکواژ آزاد و یک یا چند تکواژ وابسته تشکیل شود، مثلِ: «هزاره، شادان»؛ ۴. صفت مشتق ـ مرکب، که ویژگی صفتهای مرکب و مشتق را با هم داشته باشد، مثلِ «نجیبزاده، بیدردسر». صفتها از نظر سنجشپذیری به سه نوع مطلق، تفضیلی (برتر) و عالی (برترین) تقسیم میشوند: ۱. صفت مطلق، که بدون سنجش و مقایسه، موصوف خود را وصف کند، مثلِ: «دانا، دستبهعصا»؛ ۲. صفت تفضیلی (برتر)، که بیش و کم میپذیرد و با پسوند «تر» همراه است، مثلِ «جوانتر، پختهتر»؛ ۴. صفت عالی (برترین)، که موصوف خود را در صفتی، بر تمام همنوعان برتری میدهد و با پسوند «ترین» همراه است، مثلِ «عالیترین، گرمترین». صفت عالی قبل از موصوف میآید.