عدالت
عدالت
مفهومی اساسی در علم اخلاق، جامعهشناسی و علوم سیاسی. این مفهوم به بررسی این پرسش فلسفی میپردازد که عدالت چیست و شرایط تحقق آن کدام است. عدالت همچنین پیوندی نزدیک با اصل برابری یا تساوی دارد و جستوجوی هر نظریهای دربارۀ عدالت متضمن تعریف و تفسیری از مفهوم برابری است. عدالت را در وهله اول به عدالت فردی و عدالت اجتماعی تقسیم میکنند. عدالت فردی در حوزۀ اخلاق مطرح میشود و آن نوعی منش یا ملکۀ نفسانی است که باعث اعتدال و هماهنگی در رفتار فرد میشود و به رعایت انصاف در حق دیگران منجر میگردد. نوعی از این عدالت را ارسطو عدالت جبرانی نامیده است که به موضوعاتی مربوط میشود که ناشی از معاملات میان مردم، ازجمله دادوستد و نیز درگیریهای مدنی و جزائی است. در علم فقه نیز آنجا که از عدالت یاد میشود به همین مفهوم نظر دارد ←عدالت (فقه). اما امروزه آنچه اهمیت اساسی دارد و مورد بحث و بررسی است مفهوم عدالت اجتماعی است که آن را عدالت توزیعی نیز نامیدهاند. ارسطو با مبنا قرار دادن این اندیشه که با موجوداتِ همانند باید بهگونهای همانند رفتار کرد، میگوید که توزیع دارایی و فرصتها و امکانات باید به نسبت شایستگی و استحقاق باشد. کسانی که سزاوار سهم برابرند باید سهم برابر دریافت کنند و آنانی که سزاوار سهم نابرابرند، متناسب با استحقاق خود سهم نابرابر بگیرند. همین مفهوم در فرهنگ اسلامی با عبارت «وَضعُ الشیءِ فی موضِعِه» و «اداءُ کلِّ ذیحقٍ حَقَّهُ» بیان میشد. عدالت اجتماعی را به سخنی دیگر عبارت از شرایطی دانستهاند که در آن هر عضو جامعه بر مبنای میزان کار، تواناییهای فکری و جسمانی از فرصتهای متناسب در راه گسترش و شکوفایی استعدادهای خود برخوردار شود. طرح شرایط اجتماعی، مسئله عدالت را به ساختار اساسی جامعه، بهویژه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیوند میزند. برخی قانون یا حقوق طبیعی را بنیاد و معیار برتری و داوری دربارۀ نهادهای اجتماعی و سیاسی میدانند و تحقق این حقوق را شرط تحقق عدالت در جامعه میشمرند. اصول این حقوق عبارتاند از: حق حیات، آزادی، مالکیت. براساس این نظریه عدالت اجتماعی یا توزیع عادلانه در جامعه ناشی از انتخاب و اختیار افراد است و هر شکلی از سازمان سیاسی و اجتماعی برای مشروع بودن باید قابل تحویل به عمل ارادی فرد باشد، درنتیجه تنها یک دولت حداقل میتواند موجّه و مشروع باشد. همین امر پیوند نزدیک میان عدالت و دموکراسی را پدید میآورد. یکی از برجستهترین صاحبنظرانِ نظریۀ عدالت جان رالز، فیلسوف اجتماعی معاصر امریکایی است. بهنظر او عدالت بهویژه به توزیع آزادیها و حقوق اساسی مربوط میشود. هر شخص باید دارای حق برابر در زمینۀ برخورداری از گستردهترین امکانات جامعه باشد و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید بهگونهای سامان یابند که بیشترین سود را برای کسانی که کمترین رفاه و امکانات را دارند، داشته باشد، عدالت اجتماعی از دیرباز در ادیان بزرگ هم مطرح بوده است و به فراهمکردن زمینههای آن توصیه شده است. در قرآن کریم آمده است که «ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار (وسیلۀ سنجش) فرستادیم تا مردم عدل و قسط به پا دارند» (حدید، ۲۵) و بدینوسیله به روشنی بسط و گسترش عدالت اجتماعی را از اهداف اساسی همۀ پیامبران معرفی مینماید. در سخنی از امام علی (ع) آمده است که «العدلُ حیاةُ الأحکام» (غُرَرالحِکَم)، یعنی اثر و نتیجه بخشی احکام اسلامی وابسته به برقراری عدالت است و بدون آن آرمانهای اسلام تحققپذیر نیست. از اینجا میتوان به نقش حیاتی عدالت اجتماعی در سرنوشت انسان، از نظرگاه اسلام، پی برد.