عشق

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

عشق
احساس دلبستگی شدید و محبت تام و تمام آدمی به شخص (به‌ویژه جنس مخالف)، یا آرمانی والا (مثلاً خدا)، یا تجسم مادیِ انتزاعی‌شده (مثلاً وطن، یا تابلویی نقاشی). به‌دست‌دادن تعریفی جامع و مانع از عشق تقریباً ناممکن است. هر انسانی، بسته به ذوق یا دلبستگی عقیدتی خود تعبیری از عشق دارد که با تعبیر دیگری چه بسا در تضاد می‌افتد. بدین‌سان مبحث عشق، از پیچیده‌ترین، بحث‌برانگیزترین و پربسامدترین مباحث در همۀ فرهنگ‌های بشری است.

عشق در اساطیر و باورهای قومی. آفرودیت[۱] ایزدبانوی عشق در نزد یونانیان باستان، بنیادی شرقی دارد و احتمالاً از اساطیر فنیقی به فرهنگ یونانیان باستان رفته است. آفرودیت در اساطیر بابلی‌ـ ‌آشوری خواهر ایشتر[۲] و در اساطیر فنیقی خواهر عَسارت است. آفرودیت نیز همچون دیگر ایزدبانوان بزرگ اساطیر آسیایی، ابتدا ایزدبانوی باروری بود، اما بعدها از خویشکاری او کاسته شد و چونان نماد تام و تمام عشق در اساطیر یونانی قوام و جلوه یافت. این‌که آفرودیت دراصل ایزدبانوی باروری بوده، در تعابیر برآمده از ناخودآگاه جمعی در باب عشق نقشی اساسی دارد. آفرودیت بخشندۀ زیبایی و جاذبۀ جنسی است. ونوس[۳]، الهۀ رومی عشق، همسان آفرودیت است. به‌خلاف یونانیان کامه، ایزد عشق در اساطیر هندی مذکر است؛ کامه[۴] پسر برهما است که تیر عشق بر دل خدایان و آدمیان می‌نشاند و بر آن‌ها فائق می‌شود. همسر او راتی[۵]، ایزدبانوی شور جنسی است. در اساطیر مصری، ساتیس[۶]، ایزدبانوی عشق است و پدیدآورندۀ طغیان‌های نیل (چونان یکی از مظاهر عشق: ناآرامی و هیجان شدید). عشق در اساطیر دیگر اقوام نیز تجلی‌هایی دارد که بسته به مذکر یا مؤنث‌بودن (شمسی یا قمری‌بودن) در ناخودآگاه جمعی هر قوم چونان قالبی، زایندۀ تصورات و باورهای آن قوم در باب عشق است. در اساطیر ایرانی، ایزد یا ایزدبانویی برای عشق شناسایی نشده است، اما می‌توان آناهیتا را به‌سبب آن که ایزدبانوی باروری و آب است، جلوه‌ای نامستقیم از عشق دانست.

تبیین عشق در فلسفه و روان‌شناسی. فلاسفه، عشق را یا در زمرۀ فضایل نهاده‌اند، یا در زمرۀ رذایل. افلاطون و ارسطو عشق را دلبستگی موجود ناقص به موجود کامل دانسته‌اند، حال آن‌که در باورهای مسیحی، عشق توجه موجود کامل (خداوند) به موجود ناقص (انسان) دانسته می‌شود. به تعبیر اوگوستین[۷]، فضیلت عشق هنگامی‌ جلوه‌گر می‌شود که عشق به خداوند جای عشق به خود را می‌گیرد. تعبیر فلاسفۀ مسلمان از عشق با تعابیر عارفانه درآمیخته است. روان‌شناسان عشق را تحریک عصبی بیمارگونی می‌دانند که شخص را از حالت عادی خارج می‌کند. عشق، به تعبیر برخی روان‌شناسان، شکل حادّ خودشیفتگی[۸] است. کارل گوستاو یونگ[۹] سه مرحله برای عشق در نظر می‌گیرد: عشق به دیگری برای رفع حوائج جنسی خود؛ عشق به دیگری با این رویکرد که هردو طرف از رابطۀ عاشقانه محظوظ شوند؛ عشق به دیگری برای بذل ایثارمندانۀ تن و روان به معشوق. یونگ مرحلۀ اخیر را مرحلۀ متعالی عشق می‌داند، اما به باور برخی همین مرحلۀ اخیر به تعبیری بیمارگون و خودآزارانه است.

در عرفان و ادب فارسی. تعبیر عارفانۀ عشق چونان حُبّ‌الله در ادبیات فارسی نیز بازتاب یافته است، گو این‌که در شعر برخی شاعران، در تقابل با تعابیر عارفانه، صرفاً عشق زمینی مراد شده است. با این همه می‌توان در شطحی چون «اناالحق» نوعی خودشیفتگی دید که در قالب عرفان همچون صورتی مبالغه‌آمیز از حُبّ‌الله جلوه‌گر شده است؛ بدین باور که فرد عارف خود را جلوه‌ای از حق می‌بیند و میان خود و خدا نوعی این‌همانی برقرار می‌کند. عشق به پیر راهبر نیز با همین تعبیر موجّه می‌شود. تک‌نگاری‌های عارفانه در باب عشق بسیارند. همین تعبیر است که در ادبیات فارسی بازتاب یافته است. عشق پُربسامدترین واژه در شعر کلاسیک فارسی است. تفسیر عارفانۀ عشق چندان مسلط است که مفسران حتی عشق‌های زمینی بازتاب‌یافته در ادب فارسی را با تعابیر عرفانی شرح کرده‌اند.

در دنیای امروز. با گسترش رسانه‌های شنیداری و دیداری در دنیای امروز، عشق همچنان در کانون آفرینش‌های هنری و مواعظ رسانه‌ای است. شمار فراوان آثار ادبی، عرفانی و روان‌شناختی عوام‌گرایانه در باب عشق، هم نشان‌دهندۀ خلاء‌های روحی زندگی امروزی، و هم گویای عطش سیری‌ناپذیر انسان جدید است که در عشق راهی به دنیای بیرون از تنهایی می‌جوید. در واقع، انسانِ امروز عشق را درمان از خودبیگانگی[۱۰] می‌داند.

 


  1. Aphrodite
  2. Ishtar
  3. Venus
  4. Kama
  5. Rati
  6. Satis
  7. Augustine
  8. narcissism
  9. Carl Gustav Jung
  10. Alienation