غواص و ماهی (کتاب)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
روی جلد کتاب
روی جلد کتاب

عنوان رمانی از محمود کیانوش، در گونه‌ی رمان شخصیت. کتاب نخستین بار، سال 1368، توسط انتشارات شباهنگ در 279 صفحه چاپ و منتشر شده و اطلاعی از چاپ‌های بعدی رمان در دست نیست. رمان از زاویه دید درونی و به شیوه‌ی راوی- ناظر روایت شده است. وقایع داستان در تهران، بین سال‌های 1335 تا 1347ش، رخ می‌دهد. شخصیت‌های اصلی: رضا طمغاچیان (دانشجوی سابق دانشکده ادبیات) و عبدالله رامیار (دوست همکلاس رضا)


پیرنگ

عبدالله رامیار بعد از یک گفت‌وگوی تلفنی، حیران و مبهوت به سر میز ناهار برمی‌گردد و در جواب سوال‌ها و کنجکاوی‌های همسرش توضیح می‌دهد که کسی که با او تلفنی صحبت می‌کرد پدر رضا طمغاچیان، دوست دوران دانشکده‌ی او بود. دوستی که سالها از او بی خبر بوده و از سرنوشت وی خبری نداشته است و حالا پدرش خبر داده که بعد از مدت‌ها بی‌خبری از رضا به او گفته‌اند که او در ماهانگرد زندگی می‌کند. به همین دلیل پدر رضا از رامیار خواهش کرده است به سراغ رضا برود و او را راضی کند که نزد پدرش برگردد. پدر رضا رامیار را به ده پانزده سال پیش که در دانشکده‌ی ادبیات درس می‌خواند می‌برد و به خاطر می آورد که رضا جوانی زیبا و ثروتمند بود که با لباس‌های شیک و اتومبیل‌های گران‌قیمت به دانشکده می‌آمد و در عین حال از درک و شعوری بیش‌تر از سایر همسالان خود بهره داشت. اما رضا یک ماه پیش از امتحانات سال آخر، دانشکده را رها کرد و به امریکا رفت. تا آن‌جا که رامیار می‌دانست رضا مادرش را سال‌ها پیش از دست داده بود و کلفت پیری اداره‌ی خانه‌ی آنها و سرپرستی رضا و خواهر کوچک‌ترش را به عهده داشت. رامیار روزی را به یاد می‌آورد که سخنرانی‌اش در یکی از کلاس‌ها توجه رضا را جلب کرد و بعد از پایان کلاس، رضا او را با خود به قهوه‌خانه‌ای دورافتاده برد و رامیار در آن‌جا چهره‌ی واقعی رضا را که از پوسته‌ی اشرافیت بیرون آمده بود دید و ضمن بحث‌هایی که با هم کردند، با بعضی از افکار و عقاید او آشنا شد. یادآوری خاطرات گذشته، شور دوستی دیرینه را در عبدالله رامیار بیدار می‌کند و مشتاقانه طبق قراری که با پدر رضا داشته است به دیدار او می‌رود عبدالله پدر رضا را پیر و درهم شکسته می‌بیند. پدر از بی‌مهری‌های رضا گله می‌کند و متعجب است که چرا در برابر محبت‌ها و پول‌های بی‌دریغی که صرف او کرده است، هیچ‌گونه واکنش محبت‌آمیزی از وی ندیده و تعریف می‌کند که رضا چند سالی بعد از سفرش به آمریکا به ایران برگشته و ازدواج کرده است. اما سه روز بعد، ازدواج را به هم زده و سال‌هاست که ناپدید شده و پدر از او خبری نداشته است. تا این‌که چند روز پیش دوستی خبر می‌دهد که در روستای ماهانگرد به مردی برخورده است که شباهت عجیبی به رضا دارد و حالا پدر رضا با اطلاعاتی که از دوستی بین آن دو دارد، امیدوار است که عبدالله بتواند رضا را به خانه برگرداند. رامیار به ماهانگرد می‌رود و بر حسب تصادف با مردی که رفیق کوه اوست آشنا می‌شود و با راهنمایی وی به در خانه‌ی رضا می‌رود. رضا که از همان روزی که دوست پدر او را دیده است، انتظار رسیدن کسی را از طرف پدر داشته، او را بی هیچ تعجبی می‌پذیرد. پس از صحبت های بسیار و یادآوری خاطره‌های گذشته، از زبان پری، همسر رضا، می‌شنود که رضا در دوره‌ی دبیرستان شاگرد پدر او بوده و با پدر او رفت و آمد داشته است. چند سالی پیش از این، پدر پری بعد از رها شدن از زندان به ده ماهانگرد می‌آید و رضا هم بعد از سفرهایی که به خارج از ایران داشته به سراغ آنها آمده و با پری ازدواج کرده است و با نام فرید ماهانگردی در این‌جا کتابفروشی باز کرده و ماندگار شده است و آنها حالا پسر کوچکی دارند. رضا آن شب، تاملات خود را درباره‌ی زندگی به صورت یادداشت‌هایی در اختیار رامیار می‌گذارد، تا آنها را بخواند و صبح فردا در ضمن گردشی که با هم در کوهپایه‌های ده می‌کنند، تلویحا به او می‌فهماند که درخواست پدرش را مطرح نکند و عبدالله به این نتیجه می‌رسد که وقتی به تهران برگشت به پدر رضا بگوید که مردی که در ماهانگرد کتابفروشی دارد، پسر او نیست.


شرح و تفسیر مختصر

آنچه رضا طمغاچیان را همچون بودا از کاخ اشرافی پدر بیرون می‌کشد و بدل به فرید ماهانگردی می‌کند، التهابی است که سال‌ها پیش در دوران دانشجویی با دوست هم‌دل خود، عبدالله رامیار بارها، بر سر آن بحث کرده و عبدالله نام آن را «شور فهمیدن» گذاشته است. شوری که از ابتدای جوانی او را سرکش و بی‌قرار و نسبت به قراردادها و روش‌های مرسوم جامعه بی‌اعتنا کرده است و سرانجام بعد از سرگشتگی‌های بسیار، در زندگی ساده و آرام روستا پناه داده است. اما استحاله‌ای که حاصل این شورشور است، آن‌چنان جدی و قوی است که وقتی دوست او عبدالله رامیار برای بازگرداندنش به روستا می‌رود (همانند غواص قصه‌ای که فرید تعریف می‌کند) ناموفق برمی‌گردد. با این‌همه عبدالله رامیار از این سفر دست خالی برنگشته است. زیرا حاصل این سفر، تجدید دیداری است با اندیشه‌ها و آرزوهایی که خود در جوانی داشته و دریافتن این‌که چه بسیار از آنها دور شده است. تا آن‌جا که این سوال برای خواننده پیش می‌آید که آیا این سفر جنبه‌ی مجازی ندارد و آیا کل این ماجرا شرح تلاش عبدالله رامیار برای دیدار با خود نیست؟ خودی که چند ماه قبل از پایان تحصیلات دانشگاهی آن را گم کرده و حالا درصدد یافتن آن است و خواننده ناموفق ماندن این جست‌وجو را پیشاپیش در قصه‌ی تمثیلی فرید ماهانگردی شنیده است.