فارسی، ادبیات
فارسی، ادبیات
مجموعۀ آثار ادبی که به زبان فارسی پدید آمده است. برخی ادبیات فارسی را تنها به آثار ادبی که به زبان فارسی دری یا زبان رایج ایرانیان پس از اسلام خلق شدهاند، محدود میکنند. اما میتوان آثار ادبی پیش از اسلام را که به زبانهای فارسی باستان و فارسی میانه (پهلوی) پدید آمدهاند جزو ادبیات فارسی دانست. از نظر جغرافیایی نیز گسترۀ ادبیات فارسی از آسیای مرکزی، افغانستان و شبهقارۀ هند تا ایران، آسیای صغیر و آناتولی را دربرمیگیرد. بر این اساس تاریخ ادبیات فارسی را به چند دوره تقسیم میکنیم:
الف) پیش از اسلام. کهنترین اثر ادبی پیش از اسلام، بخشهایی از اوستا است. ادبیات فارسی در دورۀ اشکانیان گسترش بیشتری یافت و آثاری مانند درخت آسوریک اصلِ داستانهای ویس و رامین و یادگار زریران از این دوره است. از آثار دینی دورۀ میانه میتوان به بندهش، ارداویرافنامه و دینکرد و آثار غیردینی به کارنامۀ اردشیر بابکان و رسالۀ خسرو کواتان وریدک اشاره کرد. کتاب خداینامه، اندرزنامهها و پندنامهها و برخی داستانها در این دوره پدید آمدهاند که اگرچه باقی نماندهاند اما منشأ آثاری در دورۀ اسلامی به فارسی دری بودهاند.
ب) ادبیات فارسی در سه قرن اول اسلامی. قرون اول اسلامی قرنهای تلاش ایرانیان برای احیای هویت ملی در یک قالب و محتوای جدید است. نخستین نمونههای ادبیات مکتوب فارسی دری متعلق به این دوره است. بنابه نقل منابع مختلف اولین نمونههای شعر عروضی به اواخر دورۀ طاهریان یا صفاریان تعلق دارد و پیش از آن اگر هم شعری بوده بهشیوۀ عروضی نبوده است. از کسانی که در کتابهای مختلف بهعنوان نخستین شاعر پارسیگوی نام بردهشده ابوحفص سغدی، عباس مروزی، محمد بن وصیف، فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی است و در این میان نظر نویسندۀ تاریخ سیستان که محمد بن وصیف را نخستین شاعر پارسیگو میداند مورد قبول عدۀ بیشتری از ادیبان و صاحبنظران است. اشعار بازمانده از این دوره محدود و منحصر به ابیاتی است که در کتابهای تاریخی و تذکرهها دیده میشود.
ج) از دورۀ سامانی تا دورۀ مغول. در عصر سامانی با تشویق و حمایت سامانیان از شعر و ادب، شعر دری هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون روبه گسترش نهاد. این امر موجب ظهور شاعران خوشقریحهای چون رودکی، پدر شعر فارسی، شهید بلخی و ابوشکور بلخی شد. تفکرات خردمندی و خردگرایی پیش از اسلام در این دوره با چهرهای جدید مطرح میشود. از شاعران اواخر سامانی و اوایل عهد غزنوی، کسایی بهعنوان نخستین شاعر شیعی در ادب فارسی پدید آمد که پیشگام شاعران شیعه در سرودن مرثیهها و مناقب اهل بیت است. قدیمیترین نمونههای نثر فارسی نیز متعلق به این دوره است، آثاری چون مقدمه شاهنامۀ ابومنصوری؛ ترجمۀ تفسیر طبری؛ تاریخ بلعمی؛ الابنیه عن حقایق الادویه، در علم داروشناسی؛ هدایةالمتعلمین فی الطب، و حدود العالم من المشرق الی المغرب در جغرافیا. اغلب کتابهای منثور نام برده که در این دوره پدید آمدهاند، در نوع خود نخستین کتابهایی هستند که به زبان فارسی نگارش یافتهاند. دقیقی طوسی نیز که پس از مسعودی مروزی نخستین کسی است که به نظم داستانهای ملی ایران پرداخت از شاعران همین دوره بود و ظاهراً به امر نوح بن منصور سامانی این کار را آغاز کرده بود. در عهد غزنوی شعر در دو شاخۀ مختلف ادامه یافت. یکی شعر حماسی بود که اوج این جریان نظم شاهنامۀ فردوسی است که مهمترینِ اثر حماسی ادب فارسی و از بزرگترین آثار حماسی جهان است. گرشاسبنامۀ اسدی طوسی نیز که از سرودههای اواخر این دوره است اگرچه دربرابر شاهنامه ناچیز و ضعیف است، اما پس از شاهنامه مهمترین حماسۀ ادب فارسی است. در کنار این جریان ادبیات ستایشی و وابسته به دربار غزنوی است. در دربار غزنوی بیشترین و بزرگترین کانون حمایت از شاعران شکل گرفت بهگونهای که عنوان «امیرالشعرا» یا «ملکالشعرا» از عناوین درباری شد. در این دوره زبان شعر استوارتر و قالب عمدۀ شعر قصیده با مضامین مدحی است از بزرگترین قصیدهسرایان این دوره عنصری، فرخی و منوچهری را میتوان نام برد. آثار منثور دورۀ غزنوی تنوع چندانی نداشت و همچنان در زمینههای علمی، ادبی، تفسیر و تاریخ ادامه یافت. از اواخر دورۀ غزنوی شعر و ادب فارسی دستخوش تغییراتی شد، با استقرار سلجوقیان و راندهشدن غزنویان به متصرفات محمود در هند مرزهای فرهنگی زبان و ادب فارسی تا هندوستان گسترش یافت؛ از سوی دیگر گویندگانی در ارّان (شمال رود ارس)، آذربایجان و عراق به سرودن شعر فارسی پرداختند و مناطقی چون شروان، گنجه، تبریز و اصفهان محل تجمع شاعران شد. قطران تبریزی پیشگام پارسیگویان آذربایجان بود. قرون ۴ و ۵ق دوران شکوفایی علم، فلسفه و معارف در فرهنگ و تمدن اسلامی بود. در این دوره گرایش به فاطمیان مصر و شام در آثار ادبی فارسی آغاز شد که شخصیت برجستۀ آن ناصرخسرو بود. شعر نیز کمابیش از دربارها دور و به خانقاههای صوفیه و محیطهای عرفانی نزدیک شد. نخستین گرایشها به شعر عرفانی در شعر سنایی دیده میشود. وی نخستین کسی بود که عرفان را وارد شعر فارسی کرد و به سرودن قصاید غزلیات و مثنویهای عرفانی پرداخت. این کار در شعر عطار به اوج خود در این دوران رسید. غزلهای عاشقانه هم در این دوره در شعر انوری بهکمال میرسد. ادامۀ قصیدهسرایی درباری در عهد غزنوی را میتوان در اشعار لامعی گرگانی و امیر معزّی دید. اوج منظومههای عاشقانۀ ادب فارسی محصول همین دوره است که میتوان ابتدا به مثنوی ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و سپس به منظومههای عاشقانۀ نظامی در اواخر این دوره اشاره کرد. شعر فارسی در آثار شاعران منطقۀ ارّان همچون نظامی، خاقانی و فلکی شیروانی تشخص خاصی مییابد که از آن بهعنوان سبک آذربایجان نیز یاد شده است. مکتبدار شعر اصفهان و برجستهترین شاعر این حوزه در قرن ۶ ق جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی است که جایگاهش را در دورۀ بعد پسرش کمالالدین حفظ کرد. تفاوتهای شعر اواخر این دوره که در شمال شرق، مرکز و شمال غرب ایران گسترش داشت با شعر دورۀ پیش که عمدتاً در خراسان شکل گرفته بود، سبب شد که سبک شعری را که از اواخر این عصر شکل گرفت برای تمایز از دورۀ قبل که سبک خراسانی خوانده شد، بهسبب بالندگیاش در عراق عجم، سبک عراقی بنامند. خیام در سرودن رباعی در این عصر جایگاه بیمانندی بهدست آورد. مسعود سعد سلمان نیز از شاعران برجستۀ دورۀ دوم غزنوی بود که در شبهقارّه بهدنیا آمد و حبسیهسرایی در شعر فارسی را به اوج خود رساند. نثر پارسی در دورۀ سلجوقی و خوارزمشاهی کمال و پختگی بیشتری یافت. کتاب تاریخ بیهقی که در حدود ۴۵۰ق نگاشته شد نمونۀ برجستۀ نثر منشیانه است. پس از او نصرالله منشی از نویسندگان عصر دوم غزنوی یا غزنویان هند شیوهای عالی در نثرنویسی فارسی را در ترجمۀ کلیله و دمنه ارائه کرد. نثر فارسی با تاریخ بیهقی از نثر مرسل جدا شده و در کلیله و دمنه به نمونۀ اعلایی از نثر فنّی میرسد. در نثر عرفانی نیز نمونههای برجستهای چون کشفالمحجوب هجویری، اسرارالتوحید از محمد بن منور و تذکرةالاولیا پدید آمد. نثرهای کلامی، فلسفی و علمی نیز در این دوره رشد چشمگیری داشت.
د) دورۀ مغول و تیموری. با حملۀ مغول در ۶۱۷ق به ایران و فروپاشی حکومت خوارزمشاهیان و مهاجرت شاعران و نویسندگان به نقاط مختلف ازجمله آسیای صغیر که در دست سلجوقیان آن ناحیه بود زبان فارسی بیشترین گسترۀ جغرافیایی خود را پیدا کرد. شعر عرفانی در دورۀ ایلخانیان به اوج خود رسید. دو جریان عمده در شعر دوران مغول شکل گرفت که همۀ حرکتها و جریانهای شعر و ادب عصر را تحت تأثیر خود قرار داد. نخست مولانا جلالالدین محمد رومی بود که حضورش در قونیه آسیای صغیر را در عصر مغول پایتخت شعر عرفانی فارسی ساخته بود. وی شعر عرفانی را به بلندترین قلههای خود رساند و مثنوی را بهعنوان بزرگترین و مهمترین منظومۀ عرفانی فارسی به جهان عرضه کرد. اوج غزل عارفانۀ فارسی نیز به نام مولانا تشخص و اعتبار یافت. جریان مهم ادبی دیگر در عصر مغول سعدی بود. سعدی از استثناییترین چهرههای ادب فارسی است که هم در شعر و هم در نثر و در بیشتر زمینههای ادبی و اغلب قالبهای شعری طبعآزمایی کرده و در همۀ این زمینهها از قلّههای ادب پارسی است. غزل عاشقانۀ فارسی نیز در شعر سعدی به کمال میرسد. بزرگترین قصیدهسرای عصر مغول کمالالدین اصفهانی است. بازتاب فضایی یأسآلود و رساترین فریادها علیه استبداد مغولها را نیز میتوان در شعر سیف فرغانی دید. از شاعران دیگری که در عصر مغول تحتالشعاع عظمت مولوی و سعدی قرار گرفتند میتوان به امیرخسرو دهلوی در هند و فخرالدین عراقی اشاره کرد. قالب اصلی شعر عهد مغول غزل است که در دورۀ تیموری به نقطۀ اوج تاریخی خود میرسد. قصیده نیز در دورۀ مغول سیر نزولی طی میکند و در دورۀ تیموری به نازلترین جایگاه خود میرسد. غزل فارسی در این عصر با حافظ به چنان کمالی میرسد که در ادب فارسی بینظیر است. در شعر حافظ تلفیق و ترکیب غزل عاشقانه و عارفانه بیانی شیرین و دلکش را در اوج زیبایی و هنر پدید آورده است. اگرچه غزلسرایان توانایی چون خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، اوحدی مراغهای، عماد فقیه و کمال خجندی در این عصر بودند اما در سایۀ نبوغ شگفتانگیز حافظ مجالی برای خودنمایی نیافتند. از دیگر چهرههای این عصر عبید زاکانی است که در سرودن شعرهای طنزآمیز و هجوهای اجتماعی بهعنوان بزرگترین منتقد اجتماعی عصر خود و برجستهترین طنزپرداز و هجوسرای ادب کلاسیک فارسی شناخته میشود. برجستهترین شاعر اواخر عهد تیموری عبدالرحمن جامی بود. برخی عصر تیموری را پایان دورۀ شعر فارسی میدانند و جامی را بدینسبب خاتمالشعرا لقب نهادند. در نثر دورۀ مغول و تیموری اگر از نثر سعدی که نمونۀ اعلا و استثنایی نثر فارسی است بگذریم جریان غالب نثر در عهد ایلخانان مغول، تاریخنویسی است و این امر بهعلت علاقۀ خانان مغول و تیموریان به تثبیت و ضبط وقایع و کشورگشاییها و باقینگهداشتن نام و آوازۀ خویش از این راه بوده است. از کتابهای تاریخی این دوره تاریخ جهانگشا، جامعالتواریخ، تاریخ معجم، تاریخ وصاف و تاریخ گزیده است. در دورۀ تیموری تذکرهنویسی نیز رشد و رونق بیشتری مییابد. نثر نویسندگانی مانند نجمالدین دایه، سعدالدین وراوینی و محمد عوفی که در آغاز این عهد بودند ادامۀ نثر فنّی قرن ششم هجری است. البته نثر این دوره هرچه بهپیش میرود دچار تصنع و تکلف بیشتری میگردد. افراط در این تکلفها نثر دورۀ تیموری را به مرحلهای میرساند که لغات زبان فارسی از معانی اصلی خود دور شده بیشتر کاربرد استعاری و کنایی مییابند و میزان کاربرد واژههای ترکی و عربی در نثر بیش از گذشته میشود.
ه ) دورۀ صفویه تا مشروطیت. در اوایل عهد صفوی مکتب وقوع یا واقعهگویی یا شیوۀ بیان حال شروع شد (قرن ۱۰ق). شاعرانی چون بابافغانی شیرازی و شرف جهان قزوینی در غزل به توصیف عواطف و احساسات واقعی خود در حوادث عاشقانۀ عادی میپرداختند و گاهی آن را با گله و شکایت بیان میکردند. افراط در واقعهگویی به پیدایش واسوخت منجر شد که در آن عاشق در مقابل ناسپاسی و جفای معشوق، قهر و عتاب و عکسالعمل خود را دربرابر وی ابراز میکند. وحشی بافقی برجستهترین شاعر واسوخت است. ولی البته توجه عمدۀ شاعران عصر صفوی به تتبع در دیوان فغانی سبب شد تا پس از دو سبک میانیِ وقوع و واسوخت، سبکی در شعر فارسی پدید آید که بدان سبک هندی گفتهاند. عدم توجه شاهان صفوی به شاعری بهویژه مدیحهگویی مگر در مورد امامان شیعه، همزمان با توجه گورکانیان هند به شعر و ادب فارسی بود. این امر سبب شد تا از سویی مرثیهها و مدایح مذهبی شیعه در این دوره گسترش پیدا کند و از سویی دیگر تعداد زیادی از شاعران به دربار شاهان گورکانی روی آورند و گویندگان از محیط اصلی زبان فارسی دور گردند. در مرثیهسرایی ترکیببند محتشم کاشانی در رثای شهدای کربلا مقبولیت بینظیر و شهرت زیادی کسب کرد و موجب شد شاعران زیادی در این کار از او تقلید کنند. سبک هندی نیز عملاً به دو شاخۀ هندی و ایرانی تقسیم شد که برجستهترین شاعر شاخۀ ایرانی صائب تبریزی و در شاخۀ هندی بیدل دهلوی بود. شعر این دوره از زبان فاخر و رسمی دورههای گذشته دور شده تا حد زیادی به زبان عامۀ مردم نزدیک شد. توجه به مضمونسازی، نازکاندیشی و خیالپردازیهای غریب نزدیکشدن شعر به محیطهای پایین جامعه اگرچه به مردمیترشدن شعر کمک کرد اما موجب ابتذال زبان در سبک هندی شد. این مسئله سبب شد تا سبک هندی در قرن ۱۲ هجری در ایران پایان یابد، اگرچه این شیوه در شبهقاره هند و افغانستان به حیات خود ادامه داد. دستهای از شاعران قرن ۱۲ به پیشگامی میر سید علی مشتاق مؤسس انجمن ادبی اصفهان یا انجمن ادبی مشتاق برای احیای سبک قدما و رویگردانی از سبک هندی به تقلید از سبکهای گذشتۀ شعر فارسی پرداختند. از یاران مشتاق در این کار سید محمد شعله و آذر بیگدلی بودند و بعدها کسانی چون طبیب اصفهانی، میرزا نصیر اصفهانی، سید احمد هاتف و عاشق اصفهانی نیز به ایشان پیوستند. همین شیوه را در دورۀ قاجار شاعرانی مانند صبای کاشانی، وصال شیرازی، سروش اصفهانی، قاآنی، مجمر اصفهانی و یغمای جندقی دنبال نمودند. دورۀ بازگشت بهنوعی دورۀ احیای قصیده است و شاعران دورۀ بازگشت در قصیده بیشتر به تقلید از مدیحهپردازان دربار غزنوی میپرداختند. پس از قصیده، غزل دومین قالب پرکاربرد شعر فارسی در این دوره است. نشاط اصفهانی بهویژه فروغی بسطامی برجستهترین غزلسرایان دورۀ قاجار هستند. در تقلید از قدما احیای حماسهسرایی هم مورد توجه شاعران بود که شهنشاهنامۀ فتحعلیخان صبا تلاشی در این جهت بود. در نثر دورۀ صفوی و پس از آن نمونههایی از نثر متکلفانه و دشوار بهخصوص درّۀ نادره و جهانگشای نادری از میرزا مهدیخانِ منشی استرآبادی در دشواری و پیچیدگی مثالزدنی است. البته نثرهای دینی این دوره اگرچه ساده و بیپیرایهاند، بهدلیل مهاجرت عربیزبان شیعه به ایران، موجب آسیب به زبان فارسی بهویژه در قلمرو نثر شد. فرهنگنویسی در این دوره بهخصوص در هندوستان رواج بیشتری میگیرد و فرهنگهایی چون فرهنگ جهانگیری، فرهنگ رشیدی، مجمعالفرس، و برهان قاطع محصول این دوره است. نثر فارسی در دورۀ قاجار تا حدّی از ضعف و سستی نثر صفوی دور میشود و کسانی چون سپهر و رضاقلیخان هدایت به سادهنویسی روی آوردند. اما قائممقام فراهانی به تقلید از نثر گلستان سعدی پرداخت و به حق از بهترین مقلدان سبک سعدی در نثر است. کتاب پریشان قاآنی نیز از نمونههای قابل توجه نثر دورۀ قاجار است.
و) انقلاب مشروطه و دوران پس از آن. مهمترین دگرگونی اجتماعی در دوران معاصر که به تحول در تفکر و درنتیجه تحول در شعر و نثر منجر شد، انقلاب مشروطه بود. انقلاب مشروطه دستاورد نهضتی سیاسی اجتماعی بود که پیشتر از آن براثر بیداری اجتماعی، تحت تأثیر عواملی فرهنگی اجتماعی مانند انتشار روزنامهها و مجلات، اعزام دانشجویان ایرانی به فرنگ، آمدن صنعت چاپ به ایران، تأسیس دارالفنون، ترجمه و نشر آثار و کتابهای فرنگی در ایران صورت گرفت. از ویژگیهای شعر و نثر این دوره تلاش برای نزدیککردن زبان شعر و نثر به زبان محاوره و طبیعی روز بود. همچنین استفاده از لغات فرنگی و توجه بهآسانی و روانی نحو جملات از ویژگیهای زبان این عصر بود ادبیات شمول و کارکرد بیشتری یافت و با توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی و موضوعات روز، مضامین اجتماعی و اخلاقی تازهای را در شعر وارد کرد. اگرچه قالب شعر همچنان همان قالبهای سنتی است، اما بیشتر حاوی انتقادهای اجتماعی و تا حدّی شعارهای سیاسی است. از شاعران این دوره که پایبندی به سنتهای ادبی را در قالب، زبان و اسلوب حفظ کردند میتوان به ادیب پیشاوری، ادیبالممالک، ملکالشعرای بهار و پروین اعتصامی اشاره کرد. در این دوره شعر عارف قزوینی و بیشتر سید اشرفالدین حسینی معروف به نسیم شمال شعری عامهپسند و ساده بود که از نظر زبان ضعیف و سست بود. عارف قزوینی در عرصۀ تصنیفسازی شهرت و آوازهای کمنظیر یافت. شعر ایرج میرزا با قدرت طنز نیشدار و گزنده و بهکارگرفتن زبان محاوره مبتنیبر موسیقی طبیعی زبان فارسی سبک سهل و ممتنع جدیدی را پدید آورد که عنوان سعدی نو را برایش بهارمغان آورد. علیاکبر دهخدا نیز در اشعارش برای تحول در زبان و قالب شعر تلاشهایی کرده است. شعر میرزادۀ عشقی نیز اگرچه همانند عارف و نسیم شمال از موازین زبان و اسلوب درست سخن فارسی بهدور بود، برخی او را از نظر سنتشکنی پیشوای سبک جدید دانستهاند. در این زمینه شعر سه تابلو مریم یا ایدهآل عشقی را میتوان گامی در مسیر نوجویی در ادب معاصر فارسی شمرد. شعر فرّخی یزدی و ابوالقاسم لاهوتی در این عصر اولین نمونههای گرایش به ادبیات کارگری و اندیشههای سوسیالیستی در شعر فارسی است. در این دوره انتقاد از ادبیات گذشته و تاختن به مضامین ادبی دورۀ بازگشت زمینهساز تلاش برای نوآوری و نوگرایی بود که به بحث کهنه و نو منجر شد. تقی رفعت، جعفر خامنهای، ابوالقاسم لاهوتی و بانو شمس کسمایی تلاشهایی برای شکستن قالبهای سنتی شعر فارسی انجام دادند و سرانجام نیما یوشیج با انتشار شعر افسانه در ۱۳۰۱ش سرآغاز تحولی در شعر نو شد که در ۱۳۱۶ش با انتشار شعر ققنوس در قالب نو نیمایی یا شعر آزاد دارای وزن عروضی با کوتاه و بلندشدن مصراعها و نامشخصبودن جای قافیهها ابداع کرد. نیما توانست شعر فارسی را هم در قالب و هم در زبان و محتوا دگرگون کند. پس از نیما شاعران جوانی راه او را ادامه داد و شخصیتهای برجستهای چون مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و ... شعر نو را هر کدام در مسیری بهپیش بردند. شعر سپید که شعری آهنگین اما فاقد وزن عروضی بود و همانند شعر نیمایی جای مشخصی برای قافیه قائل نبود، قلههای رفیعی را با سرودههای احمد شاملو فتح کرد. و شعر موج نو که فاقد وزن و قافیه و آهنگ است و تنها داشتن جوهرۀ شعری را وجه تمایز شعر و نثر میداند در سرودههای بیژن جلالی و احمدرضا احمدی بیشترین تشخص را پیدا کرد. البته شاعرانی همچون شهریار، امیری فیروزکوهی، مهدی حمیدی نیز در این دوران همچنان شعر سنتی را ادامه دادند و برخی مانند هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی در هر دو عرصه به سرودن پرداختند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار جریانهای ادبی که به ادامۀ حرکت پیشین خود پرداختند، جریانها و شاعرانی همسو با آرمانهای انقلاب پا به عرصه نهادند که بهعنوان شاعران انقلاب شناخته شدند که قیصر امینپور و حسن حسینی از شاخصترین شاعران این جریان بودند. سرودن اشعاری در قالبهای سنتی و زبان نو اگرچه در پیش از انقلاب اسلامی آغاز شده بود اما پس از انقلاب با سرعت و مقبولیت بیشتری ادامه یافت و بهخصوص در غزل شاعرانی چون سیمین بهبهانی، محمدعلی بهمنی، حسین منزوی و بهمن صالحی آثار قابل توجهی ارائه کردند. این مسئله اگرچه در غزل چشمگیرتر و برجستهتر بود اما در قالبهای دیگری مانند مثنوی، رباعی، دوبیتی و ... نیز تجربههای موفقی داشت. نثر دورۀ مشروطه نیز تحت تأثیر ترجمههای فرنگی تغییراتی کرد. مسالکالمحسنین طالبوف، سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ از زینالعابدین مراغهای از نخستین نمونههای گرایش به تغییر ادبیات داستانی در ایران است. چنانکه مقالات چرند و پرند دهخدا نیز تحولی در طنزنویسی انتقادی در ایران بود. رمانهای اجتماعی کسانی چون یحیی دولتآبادی، عباس خلیلی، مشفق کاظمی و صنعتیزاده تا حدّی براساس اصول فنّی داستاننویسی غربی بود. تا اینکه محمدعلی جمالزاده با انتشار مجموعۀ داستانهای کوتاه ایرانی در ۱۳۰۱ش با نام یکی بود یکی نبود نام خود را بهعنوان آغازگر سبک واقعگرایی در نثر معاصر و پدر داستاننویسی جدید ایران ثبت کرد. همزمان با او نمایشنامۀ جعفرخان از فرنگ آمده از حسن مقدم بهعنوان یکی از نخستین تجربیات نمایشنامهنویسی جدید در ۱۳۰۱ش ارائه شد. پس از جمالزاده کسانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، جلال آل احمد، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، سیمین دانشور، محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشیری، ابراهیم گلستان هریک به تجربیاتی در زمینۀ داستان کوتاه و بلند دست یافتند. نیز ← داستاننویسی در ایران؛ داستان_پلیسی_در_ادبیات_ایران؛ نثر_فارسی؛ شعر معاصر