قانون گرایی
قانونگرایی (Legalism)
مکتب فلسفۀ چینی درباب کشورداری عملی و کارآمدی مستقل از اخلاق. بزرگترین نمایندۀ این مکتب هان فی[۱]، یکی از شاگردان پیشین شونزی[۲]، بود که غالباً با نیکولو ماکیاولی[۳] مقایسه میشود، اما قانونگرایی به فایدهباوری[۴]، فلسفۀ دولتمدارِ هگل[۵]، یا نظام خودکامۀ جدید شباهت بیشتری دارد. قانونگرایی عمدتاً ارتباط داشت با قوانین تدوینشدۀ غیرشخصی که فرمانروای خردمند به کمک آنها میتوانست کشورش را بیدردسر اداره کند؛ این مکتب با آیین کنفوسیوس[۶] مخالف بود و از اصلاح اخلاقی و معیارهای اجتماعیِ سنتّی بهشدت انتقاد میکرد. پرورش فضیلت بهمنزلۀ امری بالقوه آشوبگرانه به انتقاد گرفته میشد؛ فیلسوفان قانونگرا عامّۀ مردمی را ترجیح میدادند که، بر طبق آنچه پیشبینی میشود، خودخواه باشند و از طریق پاداشها و کیفرهایی خشک و ثابت بتوان به آسانی آنان را مهار کرد. هان فی انتظار داشت که فرمانروا در محدودۀ قانون عمل کند و درنتیجه ثبات و نظم اجتماعی برقرار شود؛ سایر قانونگرایان از انقیاد مردم به نفع فرمانروا ابراز خرسندی میکردند. هدف ماشینِ حکومتِ قانونگرا فقط جنگ بود، زیرا قانونگرایی در دورۀ ظهور «دولتهای متخاصم[۷]» (۴۰۳-۲۲۱پم) پدید آمد؛ این دوره با روی کار آمدن سلسلۀ «چو» در چین به پایان رسید. هان فی میگفت که افزایش جمعیت و کمبود فشارهایی را ایجاد کردهاند که از طریق اجرای اخلاقیات سنتّی قابل رفع نیستند. در واقع گمان میرفت که همۀ طبقات جز سربازان و کشاورزان زایدند؛ مسئولان دولتی میبایست از لحاظ قابلیت با سختگیری هرچه تمامتر آزموده شوند، اما مقام مسئولی که از محدودۀ وظایفش پا فراتر میگذاشت میبایست مثل کسی که در اجرای وظایفش کوتاهی میکرد بهشدت کیفر ببیند. در قرن ۳پم شیهوانگدی اصول معتقدات سلسلۀ هان فی را پذیرفت و از آن برای غلبه بر کشور چین و متحدکردن آن تحت فرمانروایی سلسلۀ «چین» استفاده کرد؛ سقوط سریع این سلسله موجب شد که مکتب قانونگرایی بیاعتبار گردد. اما بسیاری از آزمودههایش، بهویژه تحقیق و تفحّص دربارۀ مقامهای رسمی دولت، برای همیشه جذب شیوۀ مرسوم حکومت کنفوسیوسی شد.