قبیله
قبیله
در اصطلاح انسانشناسی، واحدی معمولاً سیاسی، بزرگتر از طایفه و کوچکتر از ملت یا مردم. این اصطلاح را مردمان بومی امریکای شمالی و برخی از بخشهای افریقا بهکار میبرند. واژۀ قبیله از لحاظ سیاسی کمتر پذیرفته میشود، اما برخی انسانشناسان از آن استفاده کردهاند تا درجۀ خاصی از توسعۀ سیاسی را نشان دهند، که در فاصلۀ دستههای اولیه و رئیس سالارها قرار میگیرد. عموماً استفاده از واژۀ «قبیله» برای اشاره به ابعادی جز سیاست، اکنون در انسانشناسی پذیرفته نیست. در دو دهۀ اخیر، در نتیجۀ گرایشهای طبیعتگرایانهای که در قالب بدویگراییهای جدید و گریز از تمدن صنعتی، در میان جوانان امریکایی و اروپایی مشاهده میشود، بار دیگر واژۀ قبیله کاربرد یافته است. لغت قبیله در عربی به معنی قطعه و یا پارهای از سر است و بر چهارمین مرتبه از مراتب دهگانۀ انساب عرب، کوچکتر از شعب و بزرگتر از عماره و در معنایی عامتر به فرزندان یک پدر اطلاق میشود. در نسبشناسی پیامبر اسلام (ص) مُضر را قبیله بهحساب میآوردند که از خندف (عماره) بزرگتر و از نزار (شعب) کوچکتر است. در مردمشناسی امروزی، این واژه بر گروهی از مردم اطلاق میشود که درست یا غلط، برای خود قائل به اصل و نسب واحدی هستند و از سرزمین واحد و گویش مشترک و راه و رسم تقریباً یکسان زندگی برخوردارند.