قیافه شناسی
قیافهشناسی
قیافهشناسی علم یا هنر ارزیابی شخصیت، برای پی بردن به خوی باطنی، سجایا و ضمیر اشخاص از روی رنگ و شکل ظاهری اندامها و طرح و حالت چهره. قیافهشناسی قدمت نظری دیرینه دارد ولی فاقد شالودۀ علمی محرز است. در چین، هنر خواندن شخصیت و اقبال از چهره و دیگر خصوصیات جسمانی، دست کم به قرن ۳پم برمیگردد. کهنترین متن چینی در این زمینه به نام مائی[۱]، در هزارۀ اول میلادی تألیف شده است. متون سنتی دیگر پاپو تزو[۲] (ح ۱۴۰۰م) و قیچی طلایی[۳] (ح ۱۷۰۰) نام دارند، که دومی خلاصهای از دو اثر اولی است. در طی سالیان، کفبینی و قیافهشناسی در خود چین بهعنوان خرافات یا راههایی برای کسب درآمد از جیب اشخاص سادهلوح مورد انتقاد بود و در قرن ۲۰، حکومت کمونیستی نیز بهشدت به مقابله با آنها پرداخت؛ با این همه هنوز اقبال عمومی را از دست ندادهاند. هنر قیافهشناسی چینی بر این اصل اتکا دارد که بدن نمونۀ کوچکی از عالم و چهره نمونۀ کوچکی از بدن است. همچون در عالم هستی، خصوصیات جسمانی در گرو تعامل یین و یانگ[۴] است؛ آسمان و زمین و انسان مثلث متوازنی را تشکیل میدهند که منعکسکنندۀ هماهنگی یین و یانگ است. تعادل یین و یانگ در هر شخص براساس پنج عنصر آب، آتش، فلز، خاک و چوب تعریف میشود که منشأ هر صفتی هستند که در عالم یافت میشود. علاقۀ علمی به قیافهشناسی را نخستینبار یوهان لاواتر[۵] (۱۷۴۱ـ۱۸۰۴)، عارف سوئیسی، پدید آورد. چارلز داروین[۶]، طبیعیدان انگلیسی، در کتابی با نام بیان عواطف در انسان و حیوانات[۷] (۱۸۷۳) مدعی شد که تکامل اعضای بدن حیوانات با عواطف غالب آنها ارتباط دارد. در قیافهشناسی ژاپنی (نینسو[۸])، تا ۶۲ حالت مختلف چهره در نظر گرفته میشود. قیافهشناسی در فقه اسلامی، حکم جزمی به اثبات نسب یا نفی آن، با استناد به نشانهها و تشابه ظاهری بین دو نفر است؛ مثلاً حکم جزمی کنند که الف، پسر ب است. به کسی که در این زمینه تبحر دارد، «قائف» گویند. انجام این کار، تصدیق چنین حکمی و تکسب به آن و ترتیب اثر دادن به آن حرام است، البته اگر این کار، فقط در حد اعتقاد شخصی به نسبت دو نفر باشد، حرام نیست. بعضی از اهل سنت قیافهشناسی را مطلق جایز دانستند و گفتند که پیامبر اکرم (ص) در قضاوتهای خویش به احکام قیافهشناسان، استناد میکرده است.