قید

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

قید

در اصطلاح دستور زبان، کلمه یا گروهی از کلمات که در جمله می‌آید و فعل یا اجزای دیگر جمله یا کلّ جمله را مقیّد و توضیحی دربارۀ آن بیان می‌کند. قیدها از جهاتِ مختص ـ مشترک، ساده ـ مرکب، وابستگی و مفهوم به انواعی تقسیم می‌شود: الف. از جهت مختص ـ مشترک، قیدها به سه گروه مختص، مشترک با اسم، مشترک با صفت تقسیم می‌شود: ۱. قید مختص، که فقط نقش قید را در جمله می‌پذیرد، مثل «البتّه»، «بدبختانه»، «هرگز»؛ همۀ کلمات تنوین‌دار جزو قیدهای مختص‌اند. قید مختص، جمله را مقیّد می‌کند؛ از این‌رو، جزوِ قیدهای جمله به‌حساب می‌آید؛ مثل: اقلاً روزی نیم‌ساعت مطالعه کنید. ۲. قید مشترک با اسم، اسمی است که در جمله نقش قید می‌پذیرد. این نوع قیدها غالباً قید زمان و قید مکان‌اند؛ مثل «دیشب تلفنی با او صحبت کردم»، «برادرش شیراز ازدواج کرده است». ۳. قید مشترک با صفت، صفتی که در جمله نقش قید می‌پذیرد؛ مثل «خوب حرف می‌زند، امّا درست عمل نمی‌کند». ب. از جهت ساختمان، همانند اسم و صفت، قیدها، به ساده، مرکب، مشتق، و مشتق ـ مرکب تقسیم می‌شود. ج. از جهت وابستگی، قیدها ممکن است فعل یا قید یا صفت یا تمام جمله را مقیّد کنند. از این نظر، به قید فعل، قید قید، قید صفت، و قید جمله تقسیم می‌شوند: ۱. قید فعل، وابستۀ فعل است و فعلِ جمله را مقید می‌کند. مثل «مطلب را درست فهیمده است». ۲. قید قید، گاهی قیدها به‌وسیلۀ قید دیگر که قبل از آن می‌آید مفهومِ تأکید بیشتر پیدا می‌کند. مثلِ «کمی تند می‌رفت»، «خیلی باعجله حرف می‌زنی». ۳. قیدِ صفت، صفت‌هایی که کم‌وبیشی می‌پذیرند، گاهی قبل از خود قیدی می‌گیرند که تعیین‌کنندۀ مقدار آن است. مثلِ «کتابِ بسیار ارزنده»، «هوای خیلی سرد»، «باغ فوق‌العاده زیبا». ۴. قید جمله، که وابستۀ کل جمله است و آن را مقیّد کند. قیدهای جمله غالباً جزء گروه قیدهای مختص‌اند. مثال: «متأسفانه مطلب را متوجه نشد»، «حتماً با شما تماس خواهم گرفت»، «آری چنین بود». د. از جهت مفهوم، ممکن است قیدها یکی از مفاهیمِ زمان، مکان، حالت، کیفیت، و دیگر موارد فعل را برسانند: ۱. قید زمان، که زمان وقوع فعل را نشان می‌دهد. مثلِ: «تابستان به ده بازگشت». ۲. قید مکان، که مکان وقوع فعل یا روی‌دادن حالت را نشان دهد. مثل «کنارِ استخر ایستاده بود». ۳. قید حالت، که حالت فعل یا مفعول را حین وقوع فعل بیان می‌کند. مثلِ «هراسان از در وارد شد»، «تشنه‌لب او را شهید کردند». ۴. قید کیفیت (چگونگی)، که چگونگی وقوع فعل را بیان کند. مثلِ: «خوب نگاه کن»، «آهسته سخن می‌گفت».