لیوتار، ژان فرانسوا (۱۹۲۴ـ۱۹۹۸)
لیوتار، ژان فِرانْسوا (۱۹۲۴ـ۱۹۹۸)(Lyotard, Jean Francois)
ژان فرانسوا لیوتار Jean Francois Lyotard | |
---|---|
زادروز |
پاریس ۱۹۲۴م |
درگذشت | ۱۹۹۸م |
ملیت | فرانسوی |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف و منتقد |
آثار | وضعیت پسا مدرن: گزارشی درباره دانش (۱۹۷۹)؛ مناقشه (۱۹۸۳) |
گروه مقاله | فلسفه ، منطق و کلام |
فیلسوف و منتقد فرانسوی و از نظریهپردازان برجستۀ پسامدرنیسم. در پاریس بهدنیا آمد و از ۱۹۵۰ به تدریس فلسفه پرداخت و در ۱۹۷۱ به مقام استادی رسید. مدتی در نقاط مختلف، ازجمله در الجزایر، معلم دبیرستان بود و سپس در سوربن، نانتر[۱]، «مرکز ملی تحقیقات علمی[۲]» و دانشگاه ونسن[۳] به تدریس و تحقیق پرداخت. لیوتار در آغاز دارای گرایشهای مارکسیستی بود و مدتی طولانی با گروه «سوسیالیسم یا بربریت[۴]» و «قدرت کارگری[۵]» همکاری عملی و نظری داشت. در نخستین اثرش به نام پدیدارشناسی[۶] (۱۹۵۴) این عقیده را مطرح کرد که برای فیلسوف هیچ هدفی حقیقیتر از درک تاریخ وجود ندارد. اما فعالیتش در گروه «سوسیالیسم یا بربریت» و نقد بعدی او از این فعالیت، او را به بازنگری جدی در دیدگاهاش نسبت به تاریخ وادار کرد. در گفتار، شکل[۷] (۱۹۷۱) هنر، بهخصوص نقاشی، بهجای تاریخ، در کانون تأمل او قرار گرفت. این کتاب نقدی بر ایدئولوژی با یاریگرفتن از هنر بود. وجه مهمی از اندیشۀ لیوتار نقد و ارزیابی مجدد مدرنیته و مظاهر آن بود. به عقیدۀ او، هنر مدرن سوژه، زیبایی و ذوق را نابود میکند، زیرا مدرنیسم هنرِ سرمایه است که هر تجربه را ناممکن و هر آرمان را به درون آبهای یخزدهاش پرتاب میکند. لیوتار، برخلاف والتر بنیامین و آدورنو، این تخریب را مترادفِ باخت و درد و رنج (که بهعقیدۀ لیوتار عمیقاً مذهبی و انفعالی باقی میمانند) ندانست. برعکس، مدرنیته برای او صورت تازهای از قدرت روح است و هنر مدرن در انتقاد عملی از ایدئولوژی (همانند نقدهای انقلابی از اجبارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی) سهیم است. لیوتار در این اثر بر انرژی، شور جنسی پیشبینیناپذیر و نیروی میل بهعنوان تکیهگاهی برای فلسفۀ ایجابی خودش تکیه میکند. این فلسفۀ او، که در اقتصاد لیبیدینال[۸] (۱۹۷۴) به اوج خود میرسد، سوژۀ معنابخش را با پوستۀ بزرگ ناپایدار جایگزین میکند و به میل در همه زمینهها تقدم میبخشد و حتی با نقد مارکس، اقتصاد سیاسی را ترفندی برای پنهانداشتن اقتصاد لیبیدینال تلقی میکند. اندیشههای بدیع لیوتار بیش از همه در دو کتاب او مطرح میشود: وضعیت پسامدرن: گزارشی دربارۀ دانش[۹] (۱۹۷۹) و مناقشه[۱۰] (۱۹۸۳). وضعیت پسامدرن را غالباً سرآغاز ظهور اندیشۀ پسامدرن میدانند. این اثر دراصل گزارشی دربارۀ دانش برای حکومت کِبِک[۱۱] بود و علم و فناوّری را در جوامع پیشرفتۀ سرمایهداری بررسی میکرد. بهعقیدۀ لیوتار، مفهوم جامعه بهعنوان شکلی از وحدت (مثلاً در هویت ملی) اعتبارش را از دست داده است. تلقی جامعه بهعنوان واحدی انداموار (دورکم) یا نظامی کار کن (پارسونز) یا پیکرهای اساساً تقسیمشده به طبقات متخاصم (مارکس) براثر بیاعتمادی فزاینده به فراروایتهای (روایتهای بزرگ)[۱۲] مشروعیتبخش، دیگر بیاعتبار شده است. بهعقیدۀ لیوتار، نمونۀ برجستۀ شکست فراروایتها فروپاشی نظامهای حکومتی مارکسیستی در روسیه و اروپای شرقی بود. فراروایتها (مثلاً این حکم که هدف هر جامعهای خیر افراد آن است) غایتی را در جهت تحکیم روابط اجتماعی مستقر فراهم میکنند و علم و معرفت را در خدمت آن قرار میدهند. فراروایتها نظامهایی فکری هستند که غایات و ملاکهای نهایی داوری، توجیه و تبیین شمرده میشوند و به عمل، دانش و روابط جامعه مشروعیت میبخشند. حتی دانش هم ناچار است ملاکهای مشروعیتش را از فراروایتهای بیرون از خود بگیرد. پُسامدرنیته متضمن این حقیقت است که اهداف علم اکنون محل مناقشهاند و هیچ برهان قاطعی برای فرونشاندن آن وجود ندارد. لیوتار در مقالۀ «پاسخ به پرسش: پستمدرنیسم چیست[۱۳]»؟ (۱۹۸۲) با بررسی دیدگاههای هابرماس دربارۀ «پروژۀ روشنگری[۱۴]» استدلال میکند که همۀ وجوه جوامع مدرن بر اعتماد به فراروایتها و فرانظریههایی (نظیر مارکسیسم یا مسیحیت) استوارند که نظام عقیدتی موجود را تبیین و توجیه میکنند. بهعقیدۀ لیوتار، تلقی هابرماس از پروژۀ روشنگری کوششی دیگر در تبیین شیوۀ اقتدارمنشانه است. در مقابل، لیوتار پسامدرنیسم را بهعنوان پرسش، نقد و ساختارشکنی فراروایتها تعریف میکند و نشان میدهد که اصرار در ایجاد نظم و وحدت، همیشه به بینظمی نیز میانجامد. پس بهجای فراروایتها باید سلسلهای از «روایتهای کوچک[۱۵]» را که از خصلت موقتی، محتمل و نسبی برخوردارند قرار دارد و در مقابل «ائتلافهای بزرگ[۱۶]» برای اهداف بلندمدت از ائتلافهای کوچک و موقتی دفاع کرد. او گفتمانهای نظری را «بازیهای زبانی[۱۷]» میداند که قواعد آنها کاملاً تحلیلشدنی است. «مناقشه» اصطلاحی است که لیوتار برای سکوت یک بازیگر در یک بازی بهکار میبرد، هنگامی که معیار یا روشی مورد توافق برای حل مسئله مورد اختلاف وجود ندارد. مناقشه دال بر حالتی است که نمیتوان بیعدالتی را در آن تعیین کرد. وظیفۀ فیلسوف جستوجوی نشانههای این وضعیتهای مناقشهآمیز است که واکنشی است علیه گرایش اقتدارگرایانه که میکوشد هر چیزی را به یک جنس یا نوع واحد تقلیل دهد. یک رویداد تاریخی حقیقی بیانشدنی در انواع گفتمانهای موجود نیست، از اینرو با این گفتمانها ستیز میکند تا راه خویش را بگشاید و بنابراین مصداقی از وضعیت مناقشهآمیز شمرده میشود. سرکوب اینگونه وضعیتها بهمعنای سرکوب شیوههای جدید اندیشه و عمل است. لیوتار نظریههای ادبی معاصر را نقد و از گفتمانهای تجربیتر که از علاقه افراطی به حقیقت رها باشند حمایت میکند. لیوتار در گفتمان بِینارشتهای و گستردهاش مسائلی نظیر شناخت و ارتباط، بدن انسان، هنر مدرن و پسامدرن، ادبیات و موسیقی، فیلم، زمان و حافظه، مکان، شهر، منظره، امر والا و روابط زیباشناسی و سیاست را بررسی کرده است.
- ↑ Nanterre
- ↑ CNRS
- ↑ Vincennes
- ↑ Socialism or Barbarism
- ↑ Worker’s Power
- ↑ Phenomenology
- ↑ Discourse, Figure
- ↑ Libidinal Economy
- ↑ The Post-modern Condition
- ↑ The Differend
- ↑ Quebec
- ↑ (metanarratives (grand narratives
- ↑ An Answer to the Question: What is Postmodernism
- ↑ enlightenment project
- ↑ Little narratives
- ↑ grand coallitions
- ↑ language games