ماد، تمدن و هنر
ماد، تمدّن و هنر
تمدن و هنر ماد از مباحث پیچیده و چندلایه در باستانشناسی ایران است. آثار شهرسازی و شهرنشینی مادها هنوز کشف نشده است و از پادشاهی معظم ماد هنوز اسناد و آرشیوی در دست نیست. در نبود هر گونه اسناد مکتوب و منابع ادبی از عصر آهن جدید، شناخت هنر ماد هنوز ممکن نیست. هنر ماد از پیچیدهترین مسائل باستانشناسی عصر آهن جدید است، زیرا در هیچ کدام از محوطههای باستانی که به عنوان محوطههای مادی شناسایی شدهاند، اثری یافت نشده است که بتوان آن را نشانۀ صنعت و هنر ماد دانست. از سوی دیگر، موزهها و کلکسیونهای معروف انباشته از آثار هنری شکوهمندی است که مادی معرفی شدهاند. آنچه تاکنون وجود هنر ماد را توجیهپذیر کرده است، اشارات منابع تاریخی است تا یافتههای باستانشناختی. بحث هنر ماد منتقدانی دارد؛ در نظر پیِر آمیه[۱] اصطلاح هنر ماد معنی ندارد و فرانکوویچ[۲] به صراحت آن را یک افسانه میداند. برونو جنیتو میگوید که هنر ماد بیشتر براساس یک ضرورت در ذهن محققین شکل گرفته است تا بر پایۀ مدارک واقعی. ماسکارلا[۳] پیروان نظریۀ هنر ماد را مادزده میداند. توماس کایلر یانگ[۴] سفال خاکستری ـ سیاه عصر آهن میانه را دستساختۀ مادها دانسته است. گیرشمن با هدف ترسیم چشمانداز هنر مادها، سفالهای نخودی منقوش گورستان سیلک ب و سفالهای خاکستری خوروین و حسنلو و ناحیۀ املش و نیز سفال خاکستریـ سیاه ساده و صیقلی تپۀ گیان را اولین نشانههای هنر ماد معرفی میکند. گیرشمن سفال نخودی منقوش لولهدار گورستان سیلک ب را به مادها منسوب کرده و قدمت آن را قرون ۱۰ تا ۹پم دانسته است. حسن طلایی ظهور سنت سفالگری نخودی منقوش عصر آهن جدید در غرب ایران را نتیجۀ فرآیند تکاملی تدریجیای میداند که رشد نسبی همگونی در آنها، احتمالاً نشانۀ وحدت سیاسی در دورۀ ماد است. در تختجمشید، تصاویر اشراف مادی بر پلکان سه دروازه، پلکان شرقی آپادانا و کاخ خزانه حجاری شده است. بر کمر این اشراف ابزارهای فلزی چون ترکش، تیشه و خنجرهای موسوم به آکیناکس را میبینیم. هیچکدام از این ابزارها از محوطههای منسوب به مادها یافت نشده است. برونو جنیتو در تفسیر این مسئله میگوید که شاید سفالینهها و خنجرهای مادی که در نقوش برجستۀ تختجمشید میبینیم، اصلاً واقعیت خارجی نداشته است. اگر بپذیریم که شاید آثار هنری مادها در نقوش برجستۀ پرسپولیس نشانۀ گونهای از هنر درباری است که نمیتواند معرف صنعت و هنر تودۀ مردم باشد، آنگاه شناسایی هنر ماد به مراتب پیچیدهتر خواهد شد و شاید هم آثاری چون دشنهها و خنجرهای اشراف مادی از نظر هنرمند حجار عهد هخامنشی صرفاً نقش و ارزش شمایلنگاری داشته است تا نمایش حقیقتی موجود. دیوید استروناخ[۵] و پیتر کالمایر[۶] آثار فلزی مکشوف از کاوشهای مارلیک را در چارچوب هنر ماد تجزیه و تحلیل کردهاند و ماسکارلا و ارنی هرینک آثار فلزی مارلیک را در عصر آهن جدید قرار دادهاند. گنجینۀ جیحون که در ۱۸۸۷م بهدست آمد و به موزه بریتانیا راه یافت، را به مادها منسوب کردهاند. دربارۀ گنجینه جیحون مباحث بسیاری انجام گرفته است و پژوهشگرانی چون دالتون، بارنت، ادیت پرادا، گیرشمن، کولیکن، موری، هرتسفلد، فارکاس و وان لون در مادیبودن آن تردید نکردهاند؛ اما تحقیقات ماسکارلا نشان میدهد که مادها در آفرینش گنجینه جیحون هیچ نقشی نداشتهاند و آثار فلزی این گنجینه، دستاورد تعامل فرهنگی هنرمندان اورارتویی و سکایی است. شاخص معماری منسوب به مادها، بناهایی است که از کاوشهای گودین تپه، نوشیجان تپه و باباجان تپه پدیدار شده است و استروناخ از آنها با عنوان مثلث مادی یاد می کند؛ از نظر وی، معماری مثلث مادی حلقۀ واسط معماری عصر آهن میانه در شمال غربی ایران با معماری اورارتویی و هخامنشی است. محوریت مثلث مادی استروناخ شهر همدان یا هگمتانه یا اکباتان باستان است بر این مبنا، محوطههای باستانی نوشیجان تپه، گودین تپه و باباجان تپه شهرکهای اقماری پایتخت ماد پنداشته شدهاند که با آنجا ارتباط و تعامل داشتند. وضعیت در آذربایجان به گونهای دیگر است. تاکنون هیچ معماری مادی از آذربایجان پیدا نکردهاند. تحقیقات اشتفان کرول[۷] نشان میدهد که پس از فروپاشی اورارتوها، آثار معماری اورارتویی ناحیۀ شمال رود ارس (قفقاز جنوبی) در عهد هخامنشی مورد استفادۀ دوباره قرار گرفته است: محوطههای باستانی چون آرماویربلور، آرین برد و گومری. آنگونه که مدودسکایا مینویسد محوطههای باستانی سه گانه غرب ایران را بدین سبب مادی معرفی کردهاند که آنها درون جغرافیای تاریخی مفروض ماد قرار گرفتهاند؛ جغرافیایی که اسناد تاریخی برای ما ترسیم کرده است و نه تحلیل روشمند مجموعههای باستانشناختی. نقوش برجستۀ دورشاروکین، از اواخر ۸پم، از مهمترین اسناد معماری شمرده میشود. در این نقوش برجسته از دژهایی چون کیشه سو، خارخار و چند دژ دیگر یاد شده است. موقعیت جغرافیایی دژهای نامبرده در منابع آشوری تاکنون ناشناخته مانده است. دربارۀ اینکه معماری اورارتوها بر معماری فلات ایران در هزارۀ اول پم تأثیر گذاشته است، اتفاق نظر هست، اما چنین تأثیری در معماری منسوب به مادها گزارش نشده است. دیاکونوف ازجمله محققانی است که بر پایۀ اسناد تاریخی، به روابط فرهنگیـسیاسی مادها و اورارتوها باور دارد. آشکار است که در صورت وجود چنین روابطی، تاثیراتی از هنر اورارتو بر معماری منسوب به مادها دیده شود، در حالی که چنین نبوده و این تأثیر در پاسارگاد و تختجمشید نمود بیشتری دارد. دادههای باستانشناختی بهدست آمده از نیمۀ غربی فلات ایران برای پذیرش هنر ماد هنوز کافی نیست و دانستههای ما دربارۀ نیمۀ شرقی و مرکز فلات ایران بسیار اندک است. بنابراین شناخت دقیق هنر ماد که آن را بستر رشد و پیدایش هنر دورۀ هخامنشی معرفی میکنند نیازمند گسترش تحقیقات است.