ماه پیشانی
ماهْپیشانی
(در تداولِ عامه: ماپیشونی) از مشهورترین قصههای عامیانۀ فارسی. روایتهای گوناگونی از این قصه در دست است که در بیشتر آنها نام ماهپیشانی «فاطمه» است. به احتمال بسیار تغییر نام ماهپیشانی به فاطمه پس از ورود اسلام به ایران باب شده است. همین دوگانگی سبب شده است که پژوهشگران، پیشینۀ قصه را، به پیش از اسلام بازگردانند. در این داستان شهربانو به تحریک ملاباجیِ مکتبخانه، مادرش را در خمرۀ سرکه میاندازد و درِ خمره را میبندد. چندی بعد، مادر در خمره به گاوی زرد بدل میشود. ملاباجی با پدر شهربانو ازدواج میکند، و شهربانو مسئول بهچرابردن گاو زرد و ریسیدن مقدار فراوانی پنبه میشود که روزبهروز بر مقدار آن افزوده میشد. هرقدر شهربانو زیبا و مهربان است، دختر ملاباجی که نام او هم از قضا شهربانوست، زشتروی و نامهربان است. شهربانو به اشارت گاو زرد با دیوی آشنا میشود که پنبههای افزونتر را برایش میریسد و پیشانی او را به تمثال ماه مزین میکند. ملاباجی تصمیم میگیرد اینبار شهربانویِ خود را به چرا بفرستد تا اینکه دیو او را نیز زیبایی ارزانی دارد، اما دختر نامهربان بهجای آنکه عکس گفتههای دیو عمل کند تا از او لطفی ببیند، حقیقت را میگوید و نازیباتر از آنچه هست به خانه بازمیگردد. چندی بعد، ملاباجی با دختر زشتروی خود به مجلس عروسی دختر پادشاه میرود و شهربانوی ماهپیشانی را در خانه به کاری سخت میگمارد، اما دیو مهربان به جادو کاری میکند تا شهربانو نیز در آن مجلس حاضر شود. شهربانو در مجلس عروسی میرقصد و پسر پادشاه را به عشق خود گرفتار میکند. در پایان، شهربانوی ماهپیشانی با پسر پادشاه ازدواج میکند، مادرش را با کمک دیو دوباره به هیئت آدمی بازمیگرداند و ملاباجی رسوا میشود. قصۀ ماهپیشانی آکنده از اعمال جادویی، از هر دو نوعِ جادوی سیاه و سفید (← جادوگری)، است و شباهتهایی با داستان «سیندرلا» دارد.