محمد (ص) (مکه ۵۳پیش از هجرت ـ مدینه ۱۱ق)
محمّد (ص) (مکه ۵۳پيش از هجرت ـ مدینه ۱۱ق)
محمد (ص) | |
---|---|
زادروز |
مکه ۵۳پیش از هجرت |
درگذشت | مدینه ۱۱ق |
محل زندگی | عربستان |
ملیت | عرب |
لقب | ابوالقاسم، احمد، امین، مصطفی، رسول الله، خاتم النبیین |
آثار | قرآن (کلام الله شریف) |
گروه مقاله | دین اسلام |
(محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به احمد، امین، مصطفی، رسولالله و خاتمالنبیین) پیامبر، از خاندان بنی هاشم و قبیلۀ قریش، بنیانگذار دین اسلام.
۱. کودکی، نوجوانی و جوانی. حضرت محمد (ص)، مطابق با بیشتر روایات در صبح جمعه دوازدهم یا هفدهم ربیعالاولِ سال عامالفیل (۵۷۰م) بهدنیا آمد. پدرش عبدالله و مادرش آمنه دختر وَهَب، هر دو از قبیلۀ قریش بودند؛ قبیلهای که بزرگان آن نفوذ زیادی در مکه داشتند و بیشتر به بازرگانی میپرداختند. محمد هنوز بهدنیا نیامده بود (یا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام درگذشت. آمنه یک روز پس از تولد فرزندش دریافت که شیرش برای نوزاد کافی نیست، از این روی، او را به دایهای بهنام حلیمه از قبیلۀ سعد بن ابیبکر سپرد، تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. به احتمال فراوان آن حضرت تا حدود ۵سالگی نزد حلیمه بوده است. محمد (ص) ۶ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به مدینه رفت، اما آمنه در بازگشت بیمار شد و درگذشت. از آن پس سرپرستی او به عبدالمطّلب، بزرگ خاندان قریش، رسید، اما او نیز پس از دو سال درگذشت و ابوطالب، پدر امام علی (ع)، کفالت آن حضرت را برعهده گرفت و در تربیت و سرپرستی برادرزادهاش کوشید. محمد (ص) ۱۴یا ۱۵ساله بود که جنگ فجار اتفاق افتاد. از پیامبر (ص) نقل شده که در آن جنگ همراه با عموهایش حضور داشته است. برخی سن حضرت را در این جنگ بیست سال گفتهاند. از دیگر حوادث مهم پیش از بعثت پیامبر، شرکت در پیمانی به نام «حِلْفُالفُضول» است که در آن جمعی از اهل مکه تعهد کردند از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند. پیامبر (ص) بعدها از این پیمان به نیکی یاد کرد و فرمود که اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی فراخوانند، به آن میپیوندد.
۲. ازدواج با خدیجه. حضرت محمّد (ص) در میان مردم مکه به امانتداری و راستگویی مشهور بود تا آنجا که همه، او را «محمّد امین» میخواندند. آوازۀ امانتداری و راستگفتاری او سبب شد تا خدیجه، دختر خُوَیْلَد، از زنان ثروتمند قریش که برای تجارت از مردان یاری میگرفت، او را به همکاری دعوت کند و با سرمایه خویش برای تجارت به شام بفرستد. رسول اکرم در این سفر سود فراوانی بهدست آورد. خدیجه که مجذوب حسن خلق و صفات انسانی او شده بود، خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد، در حالیکه بنابر مشهور، دستکم پانزده سال از او بزرگتر بود. پیامبر این پیشنهاد را پذیرفت و پس از بازگشت از شام با خدیجه ازدواج کرد. خدیجه زنی فداکار بود و تا زمانیکه حیات داشت رسول خدا همسر دیگری اختیار نکرد. او برای پیامبر سه پسر به نامهای قاسم، طاهر، و طیب و چهار دختر به نامهای زینب، رقیه، امکلثوم، و فاطمه (س) بهدنیا آورد که همگی پسران در کودکی درگذشتند، ولی دختران زنده ماندند. کُنیۀ ابوالقاسم برای آن حضرت بهجهت پسرش قاسم بود. دربارۀ این دوره از زندگی پیامبر تا زمان بعثت نوشتهاند که نزد مردمان بهعنوان شخصی اهل تأمل و تفکر شناخته شده، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود بسیار ناخشنود و از آداب و رسوم زشت آنان، بهویژه از بتپرستی، رویگردان بود. حضرت محمد (ص) پیش از بعثت، هر سالي يک ماه را به تنهایی در غار حِرا، در کوهی نزدیک مکه، گذراند و زمان را به سکوت و اندیشه سپری کرد و به راز و نیاز پرداخت. از رویدادهای پیش از بعثت، حادثۀ مرمت کعبه و نصب مجدد حَجَرالاسود بود. بزرگان طوایف قریش چون بر سر بهدستآوردن افتخار نصب حجرالاسود دچار نزاع و اختلاف شدند پیامبر اکرم را حَکَم قرار دادند. ایشان نیز با کاردانی این کار را بهصورت گروهی انجام داد و مانع از آشوب قبیلهای شد.
۳. از بعثت تا هجرت. پیامبر هر سال مدتی را در غار حرا و به دور از مردم به نیایش میپرداخت. سپس به مکه بازمیگشت، و کعبه را طواف میکرد. آن حضرت بههنگام ۴۰سالگی در غار حرا با نزول فرشتۀ وحی و تلاوت آیات ابتدای سورۀ عَلَق از جانب خداوند به پیامبری برگزیده شد. اندکی بعد فرشتۀ وحی بازآمد و وی را مأمور هدایت مردم کرد. نخستین بانویی که به حضرت محمد (ص) ایمان آورد همسرش خدیجه و اولین مردان، پسرعمویش امام علی (ع) و زید بن حارثه بودند که در خانۀ او میزیستند. پیامبر اسلام پس از بعثت، سه سال مخفیانه به دعوت مردم به اسلام پرداخت. در منابع اسلامی از کسانی چون زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبیدالله، ابوعبیدۀ جراح، ابوبکر بن ابیقحافه و عمار یاسر بهعنوان نخستین گروندگان به اسلام نام بردهاند. از این زمان بود که قریش به دشمنی با رسول خدا پرداخت. رفتار قریش و مشرکان مکه اگرچه نخست با ملایمت و بیشتر با بیاعتنایی همراه بود، ولی چون مبارزه با آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت، بزرگان و اشراف قریش بر مسلمانان سخت گرفتند و ابوطالب را که از پیامبر حمایت میکرد، سخت در تنگنا قرار دادند. آنان بهطور گستردهای دربارۀ پیغمبر بدگویی میکردند، کسانی را که از اطرف به حج میرفتند از او برحذر میداشتند، وی را کاهن، مجنون، ساحر و جادوگر میخواندند، و ایمانآورندگان را شکنجه میدادند. سختگیری مشرکان چندان شدت گرفت که پیامبر به اصحاب فرمود تا به حبشه هجرت کنند. پس گروهی متشکل از ۸۳ مرد و ۱۸زن به سرپرستی جعفر بن ابیطالب، رهسپار حبشه شدند. بزرگان قریش برای بازگرداندن آنها هدایایی برای نجاشی، پادشاه حبشه، فرستادند، اما توفیقی نیافتند. قریشیان که بهسبب حمایت ابوطالب، بزرگ خاندان بنی هاشم، و وجود همپیمانان این خاندان در میان دیگر قبایل نمیتوانستند آسیبی به رسول خدا برسانند، در سال ششم بعثت پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان این پیمان را بر صحیفهای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از این روی، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر و خدیجه به درهای که به «شِعب ابیطالب» شهرت یافت، پناه بردند و سه سال در تنگنای شدید بهسر بردند. سرانجام، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برد و پیامبر خبر آن را اعلام کرد، قریشیان محاصره را بینتیجه یافتند و از محاصرۀ ایشان دست برداشتند. در رمضان سال دهم بعثت (دو ماه پس از خروج بنی هاشم از شعب و سه سال پیش از هجرت)، خدیجه در سن ۶۵سالگی، و سه روز پس از آن ابوطالب، درگذشتند و پیامبر آن سال را عامالحزن (سال اندوه) نامید. پس از درگذشت ابوطالب، کفار مکه پیامبر و یاران او را بیش از پیش آزار و اذیّت کردند. نقل است که برخی از کفار به او نسبت ابتر میدادند و میگفتند که اگر بمیرد نسلش قطع میشود و نامش از یادها میرود. در پاسخِ این طعن و برای تسلای خاطر پیامبر سورۀ کوثر در شأن حضرت زهرا (س) و فرزندان او نازل شد. کوشش پیامبر برای دعوت ساکنان طائف به اسلام، ثمربخش نبود. سرانجام، توجه او به شهر یثرب (مدینه) جلب شد که شهری آماده برای پذیرش اسلام بود. پیامبر با شش تن از خَزْرَجیان در موسم حج ملاقات و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند، به تبلیغ اسلام پرداختند. در موسم حج سال بعد، در سال دوازدهم بعثت، دوازده تن از قبایل اوس و خزرج با رسول خدا دیدار و در عَقَبه، درهای در نزدیکی مکه، با آن حضرت بیعت کردند که به بیعت عقبه اولی یا بیعت نساء معروف است. شرایط این بیعت عبارت بود از این که بیعتکنندگان خدای واحد را بپرستند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، دروغ نگویند، بهتان نزنند، و در هر کار نیکی از رسول اکرم پیروی کنند. در مقابل، پیامبر اسلام متعهد شد که اگر بیعتکنندگان به شرایط وفا کنند به بهشت بروند و اگر آن را نقض کنند کارشان با خدا باشد؛ اگر بخواهد عذابشان کند و اگر بخواهد از ایشان درگذرد. چون شرایط این بیعت با شرایط زنان که در آیۀ دوازدهم سورۀ ممتحنه ذکرشده، یکی است، بیعت نساء خوانده شده است. در بازگشتِ بیعتکنندگان به یثرب (مدینه)، پیامبر مُصعَب بن عُمیر را برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. در اثر تبلیغ آنان، بسیاری از بزرگان قبایل مدینه، ازجمله سعد بن معاذ و اسید بن حضیر اسلام آوردند. در موسم حج سال بعد، جماعتی از مردم مدینه اسلام آورده بودند، پس از پایان مراسم حج در همان عقبه با حضرت رسول (ص) ملاقات کردند. حضرت طی سخنرانی کوتاهی به آنان پیشنهاد کرد که در بیعتی دیگر با او، چنانکه از زنان و فرزندان خود دفاع میکنند، از وی نیز دفاع کنند. نخستین کسی که از این جمع بیعت کرد براء بن معرور بود و پس از او دیگران نیز بیعت کردند. این بیعت به بیعت عقبۀ ثانیه شهرت دارد. پس از بازگشت بیعتکنندگان به مدینه، حضرت به یاران خود دستور داد تا برای در امان ماندن از آزار قریش به مدینه مهاجرت کنند. هرچند مذاکرات پیامبر اکرم با مردم مدینه در بیعت عقبۀ ثانیه پنهانی بود، ولی عدهای از قریش بدان آگاهی یافتند و طی مشورت به این فکر افتادند که یا پیامبر اسلام را حبس، یا از شهر مکه بیرون کنند و اگر این کار میسر نشد او را به قتل برسانند. با نقشۀ اول و دوم موافقت نشد و سرانجام ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر تیرۀ قریش کسانی گرد آیند و شبانه او را بکُشند تا بنی هاشم را یارای انتقام خون او نباشد. پیامبر از این توطئه آگاه شد. در شب موعود حضرت علی (ع) در بستر وی خوابید و رسول خدا همراه ابوبکر به جانب مدینه رفت. از وقایع مهم دیگر در مکه، معراج پیامبر اکرم بود. مطابق آیۀ اول سورۀ اسراء خداوند شبی آن حضرت را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، واقع در بیتالمقدس، برد و آیات و نشانههایی به او نشان داد، و سپس آن حضرت به معراج و آسمانها برده شد.
۴. از هجرت تا رحلت. پیامبر اکرم همراه با ابوبکر از مکه خارج شدند، به غاری در کوه ثور رفتند و سه روز در آن غار ماندند. سرانجام پیامبر در ماه ربیعالاول سال چهاردهم بعثت به یثرب رسید، شهری که از آن پس به نام آن حضرت، مدینةالرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در روز دوشنبه دوازدهم ربیعالاول، برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م، در جایی بیرون شهر به نام قبا توقف کرد و یثربیان به استقبال او شتافتند. رسول خدا در مدت توقف خود، که مدتش را از سه تا ۲۳ روز نقل کردهاند، مسجد قبا، اولین مسجد اسلام، را بنا نهاد و پس از پیوستن حضرت علی (ع) و برخی از اعضای خانوادهاش، وارد مدینه شد و مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجدالنبی کنونی در مدینۀ منوره است. هجرت پیامبر از مکه به مدینه، نزد مسلمانان اهمیت بسیار دارد، تا بدانجا که رسیدن حضرت به قبا مبداء تاریخ ایشان قرار گرفت. حضرت رسول در آغازین روزهای ورود خود به مدینه دو اقدام بسیار مهم انجام داد. نخست تدوین سندی بود که قانون اساسی دولت اسلامی مدینه قلمداد میشد. بهموجب این سند، همۀ ساکنان شهر اعم از قریش و اوس و خزرج، مسلمان و یهود، اجتماع واحد و امت واحدی محسوب میشد که در برابر هر دشمنی باید متحد شوند، و در رأس این امت خود حضرت قرار داشت. اقدام مهم دیگر برقراری پیمان برادری میان انصار و مهاجران بود. البته در میان مردمی از اوس و خَزرَج که به اسلام گرویده بودند، عدهای اندک نیز بودند که اگرچه به ظاهر ادعای اسلام میکردند، ولی در دل ایمان نیاورده بودند. اینان را که با مسلمانان اظهار همکیشی میکردند و گاه با مشرکین و گاهی با یهود میآمیختند، «منافقین» مینامیدند، و آیاتی نیز دربارۀ آنان نازل شد. از وقایع مهم اوایل اقامت آن حضرت در مدینه، دستور حضرت رسول به دعوت مسلمانان به نماز بهوسیلۀ بانگ اذان بود. در این سال پیامبر اکرم با عایشه ازدواج کرد. در سال دوم هجرت، قبلۀ مسلمانان از بیتالمقدس بهسوی کعبه تغییر یافت. در همین سال اولین نبرد مسلمانان با مشرکان به نام بدر اتفاق افتاد که، با وجود عدۀ کم مسلمانان نسبت به مکیان، با پیروزی قاطع مسلمانان پایان یافت. پیروزی در بدر به مسلمانان روحیه بخشید، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست، و در اندیشۀ انتقام بودند. از سوی دیگر، نخستین درگیری مسلمانان با یهودیان بنیقینَقاع، درپی اعتراض آنان به زنی مسلمان، اندکی پس از بدر اتفاق افتاد و یهودیان ناچار عقب نشستند و آن ناحیه را به مسلمانان دادند. ازدواج حضرت علی (ع) با فاطمه (س)، دختر پیامبر، از دیگر وقایع سال دوم هجرت است. در سال سوم هجرت، قریشیان از قبایل متحد خود برضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان، بهسوی مدینه به راه افتادند. پیامبر نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام پس از مشورت با مسلمانان تصمیم گرفت تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک کوه اُحُد، دو لشکر با یکدیگر روبهرو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی خالد بن ولید و همراهانش با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، از پشت به لشکر اسلام هجوم آوردند و به کشتار آنان پرداختند. در جنگ اُحد، حمزه عموی پیامبر (ص) به شهادت رسید، پیامبر اکرم خود زخم برداشت و شایعۀ کشتهشدن او نیز موجب تضعیف روحیۀ مسلمانان شد. در سال چهارم هجرت، چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه، که دیانت جدید را به سود خود نمیدیدند، رخ داد. این قبایل درصدد اتحاد با یکدیگر و یورش به مدینه بودند، همچنانکه آنان در دو حادثۀ رجیع و بئر معونه مبلغان مسلمان را به شهادت رساندند. در این سال یکی از مهمترین درگیریهای پیامبر با قومی از یهود مدینه به نام بَنینَضیر پیش آمد که پیامبر برای مذاکره دربارۀ قتل مسلمانی نزد آنان رفت و آنها قصد جان او را کردند، و چون پیمان شکستند پیامبر آنان را محاصره کرد و آنها سرانجام ناچار شدند از آن منطقه کوچ کنند. در سال پنجم هجرت، رسول اکرم و مسلمانان بهسوی مرزهای شام در جایی به نام دومةالجندل رفتند؛ وقتی سپاه اسلام به آنجا رسید، دشمن گریخته بود و پیامبر و مسلمانان به مدینه بازگشتند. سال پنجم بهپایان نرسیده بود که حضرت محمد (ص) و مسلمانان دربرابر خطر بسیار بزرگی قرار گرفتند. قریشیان مکه و یهودیان راندهشدۀ بَنینَضیر و بَنیقُرَیظه برضد پیامبر متحد شدند و با لشکری عظیم که شمار سپاهیان آن را تا ۱۰هزار گفتهاند، بهسوی مدینه به راه افتادند. چون خبر به پیامبر رسید، به پیشنهاد سلمان فارسی دستور به حفر خندق در اطراف مدینه داد. بدین ترتیب، چون لشکر کفار به مدینه رسید، با این تدبیر جدید جنگی روبهرو شد و درطی روزهایی که دو لشکر دربرابر هم صف آراسته بودند، فقط درگیریهایی پراکنده رخ داد. سرانجام پس از پانزده روز، لشکر کفار بینتیجه از نبرد خندق بازگشت و پیامبر یهودیان بنیقریظه را در محاصره گرفت و آنان با رضایت به حکمیت سعد بن عباده از دیار خود کوچ کردند. در سال ششم هجرت، غزوۀ ذیقرد و غزوۀ بَنیالمُصْطَلَق رخ داد و مسلمانان توانستند قوم بنیمصطلق را که علیه پیامبر اسلام گِرد آمده بودند، شکست دهند. در این سال پیامبر با سران مکه پیمان صلح حُدَیبیه را بستند که طبق آن قرار شد تا دَه سال از درگیری بپرهیزند و در این زمان مسلمانان بتوانند حج بگزارند. نیز، براساس آن پیمان هر کدام از دو طرف میتوانستند با قبیلههای دیگر همپیمان شوند. از این روی، قبیلۀ بَکر بن عبدمَناف با قریش و قبیلۀ خزاعه با پیامبر همپیمان شدند و آنها که سالها با هم درگیری داشتند، دست از ستیز برداشتند. همچنین، شرط شد که پیامبر تا سال آینده از ورود به مکه خودداری کند. پس از حدیبیه پیامبر به شمال جزیرةالعرب و دومةالجندل پرداخت که بر اثر راهزنیهای کفار ناامن شده بود. در سال هفتم هجرت، رسول خدا نامههایی را برای دعوت به اسلام بهسوی فرمانروایان کشورهای مختلف ارسال کرد؛ دحیه بن خلیفۀ کلبی را نزد قیصر پادشاه روم، عبدالله بن خدافه را نزد خسرو پرویز، پادشاه ایران، و نیز سفیرانی به یمامه، بحرین، شام، مصر، حبشه، یمن، اردن و برخی مناطق دیگر فرستاد. در این سال همچنین پیامبر بر یهودیان خیبر که پیش از آن چندین بار با دشمنان علیه او همپیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسودهخاطر نبود، پیروز شد. این نبرد با رشادتهای امام علی (ع) به پیروزی اسلام و فتح دژها و قلعههای یهودیان منجر شد و پیامبر اکرم (ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی را به مسلمانان بپردازند. نیز در این سال پیامبر بههمراه مسلمانان رهسپار حج عمره شد که به «عمرَة القضا» معروف است، زیرا این عمره قضای همان عمرهای بود که سال پیش در جریان حدیبیه انجام نگرفت. در سال هشتم هجرت، مهمترین واقعه فتح مکه بود. قریشیان پیمان صلح حُدیبیه را شکستند و شبانگاه بر طایفهای که با مسلمانان همپیمان بودند، هجوم بردند. بدین سبب، پیامبر با سپاهی انبوه بهسوی مکه عزیمت کرد و شبهنگام بیرون مکه اردو زد. در این زمان بود که برخی از سران مکه به نیرومندی مسلمانان بیش از پیش پی بردند و سستی یاران خود را دیدند. ابوسفیان به شفاعت عباس، عموی پیامبر، نزد آن حضرت رفت و اظهار اسلام کرد و پیامبر خانۀ او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بیهیچ مقاومتی وارد مکه شد و پیامبر بیدرنگ همگان را بخشید و خود به درون کعبه رفت و آن را از بتها پاک کرد. آنگاه بر بلندی صفا نشست و همۀ مردم با او بیعت کردند. پس از فتح مکه، در بازگشت بهسوی مدینه، غزوۀ حُنَین رخ داد که با پیروزی مسلمانان بر طوایف هوازن و بنیثقیف و بهدستآوردن غنایم زیاد پایان یافت. سپس، رسول خدا به طائف رفت، که پناهگاه فراریان حنین شده بود، و پس از غزوۀ طائف برای انجام عمره وارد مکه شد. عتاب بن اسید را حاکم مکه کرد و معاذ بن جبل را به تعلیم قرآن و احکام اسلام بر مکّیان گماشت و آنگاه رهسپار مدینه شد. در تابستان سال نهم هجرت، به حضرت رسول خبر رسید که رومیان قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر و مسلمانان، که تعداد آنها را ۳۰هزار تن نقل کردهاند، به مقابله رفتند تا به تَبوک رسیدند، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر پس از عقد پیمانهایی با قبایل آن ناحیه به مدینه بازگشت. در بین راه منافقینِ قریش تصمیم به قتل پیامبر گرفتند، اما نقشۀ آنان با وحی الهی و تدبیر پیامبر خنثی شد. در این سال، مسجد ضِرار (مسجدی که منافقین بهعنوان پایگاهی برای توطئههای خود بنا کرده بودند) بهدستور پیامبر تخریب و سوزانده شد. همچنین به امر خداوند، پیامبر اکرم (ص) دستور داد تا علی (ع) سورۀ برائت و ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام را در مکه ابلاغ کند. در این سال حضرت با مسیحیان نَجران نیز پیمان بست. از سوی دیگر، با قوتگرفتن اسلام، قبایل مختلف عرب برای بیعت با پیامبر به مدینه رفتند، لذا این سال را عامالوُفود نام نهادند. در سال دهم هجرت. حضرت با همۀ یاران و اهل بیت خود به زیارت حج رفت. در این حج بود که وی اعمال و مناسک حج را طبق آیین اسلام، بهصورت قطعی تعیین کرد و آثار جاهلیت را از آن زدود. همچنین، در این حج حضرت خطبۀ معروف حَجّةالوداع را ایراد فرمود. پیامبر در بازگشت، در جایی به نام غدیر خم بر بالای منبری که از جهاز شتران ساخته بودند، رفت و با فرمان الهی (مائده، ۳) علی (ع) را بهعنوان جانشین خود و ولیّ و رهبر مسلمانان پس از خود برگزید. با این اعلام، نعمت خدا بر مسلمانان تمام و دین کامل شد و رسالت پیامبر بهپایان آمد. در اوایل سال یازدهم هجرت، در ماههای پایانی زندگی پیامبر، درگیریهایی بین سپاه روم و مسلمانان رخ داده بود. پیامبر پس از بازگشت از حج و در ماه صفر مردم را به رویارویی با سپاه روم فراخواند و فرماندهی سپاهی را که باید به جنوب فلسطین و سرزمینهای شرق اردن میرفت، به اُسامة بن زید واگذار کرد و از همۀ بزرگان و یاران خود خواست در آن سفر همراه اسامه باشند. اما از آنجا که بیماری پیامبر روز به روز رو به وخامت گذاشت، گروهی به این بهانه و در واقع برای حضور در تعیین جانشین پیامبر از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند و آن سپاه نتوانست بهسوی هدف خود حرکت کند. در روزهای آخر که بیماری پیامبر تشدید شد، حضرت به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و از ایشان حلالیت طلبید. سرانجام، پیامبر اسلام در ۲۸ صفر سال یازدهم، یا به روایتی در دوازدهم ربیعالاول همان سال، در ۶۳سالگی رحلت کرد. روز بعد امام علی (ع) به یاری چند تن دیگر از یاران او به تجهیز و تکفین وی پرداختند و پیکرش را در خانهاش، که اینک در داخل مسجدالنبی در مدینه است، بهخاک سپردند. برخی از مهاجران در همان روزِ وفات پیامبر، در سقیفۀ بنی ساعده جمع شدند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند.
۵. برخی از خصوصیات رسول اکرم. حضرت محمد (ص) در طول زندگی خود مطابق با بیشتر روایات با دوازده زن ازدواج کرد که نامهای آنان از این قرار است: ۱. خدیجه؛ ۲. عایشه؛ ۳. سوده؛ ۴. زینب بنت جحش؛ ۵. ام سلمه؛ ۶. حفصه؛ ۷. ام حبیبه؛ ۸. جویریه؛ ۹. صفیه؛ ۱۰. میمونه؛ ۱۱. زینب بنت خزیمه؛ ۱۲. ماریۀ قبطیه. همۀ همسران پیامبر بهجز عایشه، بیوه و اغلب سالخورده بودند. از آزادکردگان (موالی) آن حضرت، زید بن حارثه، پسرش اسامة بن زید و بنا بر برخی روایات سلمان فارسی را ذکر کردهاند. اصحاب حضرت رسول، بهویژه علی (ع)، در وصف سیرۀ وی چنین نقل کردهاند که مردی با ارادۀ بسیار قوی، شجاع و بردبار بوده است. اغلب ساکت و آرام بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت. همواره تبسّم بر لب داشت، با صدای بلند نمیخندید، و چون بهسوی کسی میخواست روی کند به نشانۀ احترام با تمام تن خویش برمیگشت. در پاکیزگی بدن، سر و صورت و دندان میکوشید، به خوشبویی علاقه داشت و همواره از عطر استفاده میکرد. بسیار ساده میزیست و هرگز تکبر نداشت. لباسش در عین سادگی پاکیزه بود، پیش از سیرشدن دست از غذا میکشید و گرسنگی را تحمل میکرد. با این حال، مانند راهبان نمیزیست و از نعمتهای دنیا به اندازه بهره میگرفت. با مسلمانان و حتی غیرمسلمانان و پیروان دیگر ادیان، همواره با شفقت، بزرگواری، گذشت و مهربانی رفتار میکرد. حکومتی بر پایۀ توحید و عدالت بنا نهاد و بین قبایل ناسازگار حجاز و تهامه الفت و اتحاد برقرار کرد. پیام رسالت آن حضرت پیامی جهانشمول و قوانینش با زندگی اجتماعی بشر هماهنگ بود و بدین جهت از آغاز، اقوام گوناگون آن روزگار پذیرای آن بودند.