مقتضب
مُقتَضَب
(در لغت بهمعنای بریده) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از اصل «مفعولاتُ مستفعلن» بهدست میآید. در این بحر چهار زحاف اتفاق میافتد: طی، خبن، قطع، رفع. این بحر بیشتر در شعر عربی رواج دارد و در شعر فارسی معمول نیست. از اوزان این بحر است: ۱. مقتضب مثمن مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن): ای نشسته غافل و بر کف نهاده رطل زری/هیچ انده و غم آن روز بازپس نخوری ۲. مقتضب مثمن مطویِ مقطوع (فاعلاتُ مفعولن فاعلاتُ مفعولن): وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی/حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی (حافظ) ۳. مقتضب مربع (فاعلاتُ مفتعلن): ترک خوبروی مرا/گو چرا نه خوشمنشی ۴. مقتضب مسدس مرفوع مشکول مکشوف (مفعولُ مفاعلن مفعولن): تا کی ز علائق جسمانی/در چاه طبیعتِ تن مانی (شیخ بهایی) ۵. مقتضب مسدس مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلان): آن بزرگوار مَلِک فضل کرد/درگذشت آنچ زمن دیده بود