ملکوت

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

مَلَکوت (کتاب)
نوشتۀ بهرام صادقی، رمانی وهمناک، به فارسی، به‌شیوۀ راوی دانای کل محدود به شخصیت (← راوی)، در ۱۳۴۰ش. جنّی در کالبد آقای مودّت حلول می‌کند و دوستانش او را با عجله به مطبِ دکتر حاتم، تنها پزشک شهر، می‌رسانند. جن، که به‌دستِ دکتر حاتم، از معدۀ آقای مودّت بیرون کشیده می‌شود، با زبانی رمزی خبر بیماری سرطانِ معدۀ آقای مودّت را به دکتر اطلاع می‌دهد. داستان با نثری تغزلی، ملهم از کتاب مقدس، و در فضایی مالیخولیایی روایت می‌شود. درگیریِ لفظی دکتر حاتم با م.ل. (ملکوت)، بیماری که قرار است دکتر حاتم دستش را قطع کند، چگونگی تفکر و برخوردِ آدم‌های مرگ‌اندیشی را نشان می‌دهد که امید و باوری به دنیای دیگر ندارند. داستان زمان و مکانِ‌ مشخصی ندارد. شخصیت‌های داستان گذشته‌شان را از نیمه‌شبِ چهارشنبه‌ای موهوم، تا صبح‌ِ فردایش، درخلالِ تک‌گویی‌های خود مرور می‌کنند.