منوچهر
منوچهر
در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدیننام خوانده شدهاند؛ ۱. نوۀ ایرج پسر پَشَنگ و ماهآفرید. سَلْم و تور، عموهای منوچهر، که ایرج را کشته بودند، از فریدون خواستند تا منوچهر را نزد آنها فرستد تا او را به جبران گناه گذشته بندگی کنند. فریدون و منوچهر نپذیرفتند. عموها برآشفتند و به ایران تاختند. فریدون از منوچهر خواست تا به رویارویی برخیزد. قارَن از سوی منوچهر، مأمور مقابله شد و سَلْم و تور شکست خوردند. منوچهر در حملۀ بعدی، با نیزۀ خود تور را از زین کند و سر او را از تن جدا کرد. سپس، قارَن مأمور نبرد با سلم شد. کاکوی، نبیرۀ ضحّاک، که برای حمایت از سَلْم به ایران آمده بود، بهدست منوچهر کشته شد. سلم درمانده، به آلاندژ گریخت. منوچهر سر سلم را نیز برای فریدون فرستاد. منوچهر که از جنگ بازگشت، فریدون تاجوتخت را به او سپرد و خود از فرمانروایی کناره گرفت و اندکی بعد درگذشت؛ منوچهر حکومت پرداد خود را آغاز کرد. رستم در دورۀ پادشاهی او زاده شد و بالید. منوچهر در ۱۲۰سالگی، حکومت را به پسر خود نوذَر داد. به نوشتۀ مؤلفان دورۀ اسلامی، تیراندازی آرش کمانگیر برای تعیین مرز ایران و توران در زمان منوچهر بوده است؛ ۲. دلاور ایرانی، پسر آرش کمانگیر و فرمانده سپاه خراسان در نبرد کیخسرو با افراسیاب که کهیلا، از فرماندهان سپاه توران، را از پای درآورد.