موالی
مَوالی
جمع مولی، در لغت بهمعنی مالک و بنده و در اصطلاح کتب رجال و تراجم، بیشتر بهمعنی بنده و غیرعرب آمده است. در صدر اسلام، بهویژه در دورۀ امویان، این لفظ دربارۀ بندگان آزادشده و مسلمانانی که از قوم عرب نبودهاند (و اختصاصاً ایرانیان)، بهکار میرفته است. در نزد عرب، هرگاه مالک، بنده و کنیز خود را آزاد میکرد گونهای پیوستگی میان آن دو بهوجود میآمد که این بستگی را ولا میگفتند و بندۀ آزادشده را «مولا» میخواندند. مثلاً اگر بنده آزادشده از دنیا میرفت و وارثی نداشت، مردهریگ او به مالکش میرسید. همچنین اگر مالکِ بندهای به قبیلهای منتسب بود، مولا نیز به آن طایفه منتسب میشد، چنانکه میگفتند مولای بنیهاشم یا مولای ثقیف. گفتنی است که لفظ مولا در میان اعراب جاهلی چنین مفهومی نداشت و به جانشین و بازمانده و وارث و برادر گفته میشد. طبقۀ موالی جزیه و خراج نمیپرداختند، اما مناصب دولتی نیز نداشتند و مستمری دریافت نمیکردند. در روزگار بنیامیه، سختگیری بر موالی و تحقیر ایشان، موجب بروز نهضتها و اغتشاشات و اقداماتی خشونتآمیز علیه بنیامیه و حکام عرب شد که ازجمله باید بهقتل عمر بن خطاب، دومین خلیفۀ مسلمانان، مشارکت تعداد کثیری از ایرانیان در قیام مختار ثقفی و شکلگیری جنبش شعوبیه اشاره کرد.