نظریه انتقادی
نظریۀ انتقادی (critical theory)
رویکرد فلسفی متفکران و نظریهپردازان اجتماعی موسوم به مکتب فرانکفورت[۱] ازجمله هورکهایمر[۲] و آدورنو[۳] پیشینۀ فلسفی نظریۀ انتقادی به هگل و مارکس بازمیگردد و در آن نارساییهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از کاستیهای عقلانیت دانسته میشود. این کاستیها در قیاس با وضعیتی آرمانی در نظر گرفته میشوند که در آن پیشرفت عقل، که در سامانهای اجتماعی خالص و نامنحرفکننده متبلور میشود، روبه سوی آن دارد. نظریۀ انتقادی بهشیوهای دیالکتیکی عمل میکند؛ یعنی در جستوجوی تناقض[۴]های موجود در سامانهای اجتماعی است که در آنها، فیالمثل، بعضی گروهها به طور نظاممند از قدرت کنار نهاده میشوند یا از دسترسی به اطلاعات، که لازمۀ گفتوگوی عقلانی است، محروم میمانند. نظریۀ انتقادی در مفهوم وسیعتر، توصیفکنندۀ هر کوششی است که برای درک فعالیتهایی نظیر نقادی، تعبیر و درک تاریخی عمل اجتماعی، بهخصوص عمل نوشتن، صورت میپذیرد. خودـآگاهی فزاینده نسبت به نقش منتقد و موقعیتهای اجتماعی و تاریخی مختلفی که در ارتباطها و ترجمه اختلال پدید میآورند، خصلت ممیزۀ پسامدرنیسم[۵] است و این موضوع در قالبهای ادبی گوناگون بیان شده است. با این حال، در این که تأملات ناشی از این حرکت بتوانند همیشه، بهمعنای مورد قبول در فلسفۀ علم، انتقادی یا نظری باشند جای تردید است.