هزاره
هَزارِه
قوم بزرگ آسیایی، از اقوام فارسیزبان و شیعهمذهب افغانستان، حاصل غلبه مغولان بر ترکان و تاجیکان و اختلاط آنان با یکدیگر، مرکب از دوازده گروه بزرگ قبیلهای، ساکن ناحیۀ هزارجات در مرکز افغانستان. گروههای بزرگی از قوم هزاره در شهر کویته، مرکز بلوچستان پاکستان، و اطراف آن سکونت دارند و یک جمعیت انبوه از آنان در شرق خراسان بهسر میبرند. هزارههای خراسان به خاوری و بربری شهرت دارند. همچنین جماعتی از اینان در ناحیه گرگان ساکن شدهاند. هزاران نفر از هزارهها نیز در آسیای میانه سکونت دارند. نام هزارهها از قرن ۹ق در مراجع تاریخی به میان آمده است. در ۸۱۰ ـ۸۲۰ق، سران ایرانی قوم به اطاعت شاهرخ تیموری درآمدند. در ۸۶۹ـ۸۷۰ق، مردم هزاره که از احتمال حملۀ سلطان ابوسعید تیموری به هزارهجات باخبر شده بودند، هدایای ارزندهای برای سلطان فرستادند و اطاعت خود را از او اعلام داشتند. شیبکخان ازبک در ۹۱۵ق به هزارهجات حمله برد و بدون کسب پیروزی خاصی به هرات بازگشت. در ۱۰۰۷ق چندهزار نفر از هزارهها، به دین محمدخان ازبک پیوستند. هزاران نفر از این مردم در ۱۰۱۴ق بهخدمت خسرومیرزا پسر جهانگیر گورکانی، مدعی پادشاهی هند پیوستند. در ۱۰۱۸ق، سلیمانبیگ حسنلو، حاکم هرات به هزارجات حمله برد و گروهی از سرکردگان هزاره را بهقتل رسانید. عدهای از هزارههای حوالی قندهار در زمرۀ اتباع میرویس و پسرش محمود افغان بودند و در حملۀ به اصفهان شرکت داشتند. در سالهای سلطنت نادرشاه، هزارهها همانند سایر اقوام افغانستان کنونی، به اطاعت او درآمدند. در ایام کوتاه سلطنت سید محمد متولی، درویشعلیخان هزاره به خدمت او درآمد. میان هزارهها و همسایگان سنیمذهب آنان همواره جنگ و ستیز برقرار بود. همچنین میان دولت قاجاریه و هزارهها جنگهای متعددی درگرفت که نتایج تلخی بهویژه برای هزارهها داشت. در سالهای سلطنت ناصرالدین شاه که دولت مستقل افغانستان شکل گرفت، بهسبب سختگیریهای مذهبی شاهان افغان، بهویژه امیر عبدالرحمان خان، گرایش هزارهها به دولت ایران شدت گرفت و چندهزار خانوار از آنان برای حفظ جان و مال خود به ایران آمدند و تحت حمایت دولت قاجار قرار گرفتند. سختگیریهای مذهبی دولت افغانستان نسبت به مردم هزاره، باعث چندین شورش بزرگ و خونین در هزارهجات شد و هزاران نفر از مردم یا کشته شدند و یا به زندان افتادند و یا از افغانستان گریختند. مناسبات هزارهها و افغانها در سالهای کوتاه سلطنت امیر اماناللهخان، براثر سیاستهای ملی او تا حدی بهبود یافت اما با شورش بچه سقا که به تحریک دولت انگلیس و با حمایت سران قبایل و علمای دینی صورت گرفت، این مناسبات دوباره تیره شد و گروه کثیری از شیعیان هزاره در همان چندماه حکومت بچه سقا، بهقتل رسیدند. ستمگری مذهبی در سالهای پادشاهی محمدنادرشاه و محمدظاهرشاه، تا حدودی کاهش یافت. در این سالها، بهویژه در سالهای جمهوری، سازمان اجتماعی قوم هزاره افغانستان تغییرات چشمگیر بهخود دید. در این تغییرات، نظام سیاسی و اداری ناشی از میرها، سادات و ملاها دگرگون شد و جای خود را به حکام پشتون داد که توسط دولت انتصاب میشدند. به این ترتیب زعامت و بهرهکشی میرها به حکومت غارتگرانۀ حکام دولتی تبدیل شد. بخش بزرگی از اراضی هزارهها بر اثر حمایتهای حکومت از طوایف صحرانشین، بهصورت مراتع آنان درآمد و هزارهها از حقوق قطعی خود محروم شدند. مهاجرت وسیع هزارهها در سالهای حکومت سوسیالیستی افغانستان و سقوط دولت نجیبالله، سبب کاهش موقعیت هزارهها شد. با تشکیل دولت طالبان ستمگریهای مذهبی علیه هزارهها احیا شد و آنان را به انواع مظالم گرفتار کرد. بسیاری از اعضای حزب وحدت که سازمان سیاسی مردم هزاره بود، در این میان بهقتل رسیدند و بسیاری نیز به کشورهای همسایه گریختند.