همای

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

هُمای
در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین‌نام خوانده شده‌اند؛ ۱. دختر بَهمن اسفندیار که چهرزاد نیز نامیده شده است. همای چنان زیبا بود که بهمن او را به همسری خود برگزید. همای در ماه ششم بارداری سخت بیمار شد و بهمن از اندوه بیماری او در بستر افتاد و چون مرگ خود را نزدیک دید، پادشاهی را به همای داد و درگذشت. همای پسری آورد و او را به دایه‌ای سپرد؛ اما چنین شایع کرد که فرزندش مرده است. هشت ماه بعد، در نیمه‌شبی، همای پسر را در صندوقی آراسته به گوهرهای فراوان در آب فُرات رها کرد و دو نفر را به تعقیب صندوق گمارد تا بدانند که کودک به‌دست چه کسی می‌افتد. پسر که رختشويي او را از آب گرفته بود، داراب نام گرفت و چون بالید وارد سپاه شد. روزی که همای از سپاه خود سان می‌دید به دیدن او شیر در پستان جوشیدن گرفت و او پس از چند شادی و جشن و سرور، پادشاهی را به داراب سپرد؛ ۲. دختر گُشتاسپ و خواهر اسفندیار. گشتاسپ، پس از کشته‌شدن برادرش، زَریر، به پهلوانان و دلاوران ایران وعده داد که هرکس انتقام خون زریر را بگیرد همای از آن او خواهد شد. اسفندیار پیروز شد و گشتاسپ به وعده وفا کرد و همای را به او داد. همای در بلخ کاخی داشت که در غیبت گشتاسپ در آن به‌سر می‌برد. در هنگام حملۀ‌ تورانیان به بَلخ، سپاهیان کَهرَم، همای و خواهرش به‌آفرید را اسیر کردند. اسفندیار برای رهانیدن خواهران خود از هفت‌خان گذشت و با لباس مبدل به درون رویین‌دژ رفت و پس از کشتن اَرجاسپ تورانی خواهران خود را به ایران آورد.