پرش به محتوا

قصه‌های کیش (اپیزود سوم): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
'''خلاصۀ داستان'''
'''خلاصۀ داستان'''


مردی كه تنها یک در خانه با پلاک برایش باقی مانده، آن را بر پشتش حمل می‌كند. یک پستچی سوار بر دوچرخه خودش را به او می‌رساند و در می‌زند. مرد در را باز می‌كند و پستچی به او می‌گوید كه نامه دارد. مرد كه سواد ندارد، از او می‌خواهد تا نامه را برایش بخواند. نامه را جوانی فرستاده كه دختر مرد را با برقع در بازار دیده و عاشقش شده و می‌خواهد با او ازدواج كند. مرد نامه را می‌گیرد و پاره می‌كند؛ در را می‌بندد و دوباره راه می‌افتد. دختری با برقع و یک بزغاله خودش را به مرد می‌رساند. سپس چند نوازندۀ محلی از راه می‌رسند. مرد خسته از حمل در، لحظه‌ای می‌ایستد و استراحت می‌كند. گروه نوازندگان از او می‌پرسند كه آیا این حوالی مراسم عروسی یا عزاداری برقرار نیست؟ و جواب منفی می‌شنوند. مرد دوباره راه می‌افتد و دختر و بزغاله هم به دنبالش می‌روند.
مردی كه تنها یک در خانه با پلاک برایش باقی مانده، آن را بر پشتش حمل می‌كند. یک پستچی سوار بر دوچرخه خودش را به او می‌رساند و در می‌زند. مرد در را باز می‌كند و پستچی به او می‌گوید كه نامه دارد. مرد كه سواد ندارد، از او می‌خواهد تا نامه را برایش بخواند. نامه را جوانی فرستاده كه دختر مرد را با برقع در بازار دیده و عاشقش شده و می‌خواهد با او ازدواج كند. مرد نامه را می‌گیرد و پاره می‌كند؛ در را می‌بندد و دوباره راه می‌افتد. دختری با برقع و یک بزغاله خودش را به مرد می‌رساند. سپس چند نوازندۀ محلی از راه می‌رسند. مرد خسته از حمل در، لحظه‌ای می‌ایستد و استراحت می‌كند. گروه نوازندگان از او می‌پرسند كه آیا این حوالی مراسم عروسی یا عزاداری برقرار نیست. و جواب منفی می‌شنوند. مرد دوباره راه می‌افتد و دختر و بزغاله هم به دنبالش می‌روند.




moderation، Moderators، سرویراستار، ویراستار
۵۲٬۰۰۰

ویرایش