کلام، علم

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

کَلام، علم

علامه طباطبايي و استاد مطهري

کلام در لغت به‌معنی سخن و گفتار است. علم کلام در اصطلاح دانشی است که از اصول اعتقادات دینی و مذهبی سخن می‌گوید و دربارۀ آنچه باید به آن معتقد بود و ایمان داشت بحث می‌کند و از این ایمان و اعتقاد دربرابر شُبهات مخالفان آن دفاع می‌کند. از این‌رو آن را «علم اصول دین» هم خوانده‌اند، همچنان‌که فقه را «علم فروع دین» گفته‌اند. مجموعۀ تعلیمات دینی در جهان اسلام عمدتاً به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش عقاید یعنی چیزهایی که باید بشناسیم و به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم، و بخش احکام یعنی چیزهایی که باید آن‌ها را انجام دهیم. بخش اول را علم کلام و بخش دوم را علم فقه می‌گویند.

وجه تسمیه. علم کلام یکی از قدیمی‌ترین علوم اسلامی است و سابقۀ پیدایش آن به نیمه دوم قرن اول هجری بازمی‌گردد. درباره این‌که این علم را چرا کلام نامیده‌اند اقوال مختلفی ذکر شده است. برخی گفته‌اند چون در کتب کلامی مباحث و مسائل با جملۀ «الکلام فی ...» آغاز می‌شده، این علم را علم کلام نامیده‌اند. به‌نظر برخی دیگر چون علم کلام مبتنی‌بر استدلال بوده و نیاز به استواری سخن و کلام داشته، آن را علم کلام نامیده‌اند و کسی را هم که به این‌گونه مسائل می‌پرداخته «متکلّم» می‌گفتند. اما در رایج‌ترین نظر، اصطلاح علم کلام را برگرفته از «کلام‌الله» می‌دانستند. بحث دربارۀ خداوند و چگونگی اسماء و صفات الهی و نیز مسئلۀ حادث یا قدیم‌بودن کلام‌الله یا قرآن از اساسی‌ترین مباحث علم کلام، و خداشناسی موضوع اصلی آن است. در این‌جا کلام را نباید صرفاً به‌معنی سخن گرفت، بلکه مراد سخن مبتنی‌بر عقل و استدلال است. در زبان یونانی کلمۀ لوگوس Logos هم به‌معنی سخن و کلام و هم به‌معنی عقل و استدلال است و علم کلام مسیحی را هم «تئولوژی» یا الهیات می‌نامند که برگرفته از دو کلمه theos به‌معنی خدا و Logos به‌معنی شناسایی عقلانی و کلاً به‌معنی «خداشناسی» است. پس بحث دربارۀ خدا و نیز مجموعه مباحثی که مربوط به اعتقاد انسان به خدا می‌شود در ذیل علمی قرار می‌گیرد که کلاً آن را در جهان اسلام «علم کلام یا سخن‌گفتن عقلانی و مستدل درباره خدا» یا به اختصار علم کلام نامیده‌اند. علم کلام البته در عین این‌که یک علم استدلالی و مبتنی‌بر قیاس منطقی است، ولی مقدمات و مبادی آن می‌تواند عقلی یا نقلی باشد. از این‌رو علم کلام را به دو بخش کلام عقلی و کلام نقلی تقسیم‌ کرده‌اند. در کلام عقلی مقدمات قیاس باید صرفاً از عقل گرفته شود و در آن‌ جایی برای استناد به نقل از قرآن و حدیث یا به اصطلاح «کتاب و سنّت» نیست، مثل مسائل مربوط به توحید و نبوّت که تقلید و تعبد در آن جایز نیست و در پذیرش آن‌ها باید صرفاً از عقل استمداد جست. اما در کلام نقلی می‌توان مسائل را با استناد به وحی الهی یا سخن قطعی پیامبر‌(ص) ثابت کرد، مثل برخی مسائل فرعی مربوط به نبوّت یا اکثر مسائل مربوط به امامت و معاد.

موضوع و مباحث علم کلام. معمولاً اصول دین را توحید و نبوّت و معاد می‌دانند که از نظر مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز بر آن افزوده می‌شود. در صدر این اصول، مسئله توحید یا خداشناسی توحیدی قرار دارد که در آن از توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی و نیز تشبیه و تنزیه سخن می‌رود و صفات و اسماء الهی توضیح داده می‌شود. ازجمله دیگر مباحث مربوط به خداشناسی مسئله آمرزش، حدوث و خلق عالم، رؤیت خدا، قضا و قدر الهی، لطف الهی و غیره است. درباره نبوّت عموماً در کتب کلامی از نبوت عامه یا مسئله نیاز انسان به فرستاده‌شدن پیامبری از سوی خداوند برای هدایت او صحبت می‌شد که نبوّت خاصه، یعنی پیامبری حضرت محمد‌(ص) فرع بر آن است. مسئله عصمت انبیاء نیز در ذیل نبوّت می‌آید. معاد یا معادشناسی از مباحث مهم علم کلام است که با مسئله خلود نفس یا جاودانگی روح انسان و ثواب و عقاب و رستگاری او پیوند دارد. اما عمده مسائل مربوط به معاد جسمانی و چگونگی آن در قیامت عمدتاً در کلام نقلی بحث می‌شود تا در کلام عقلی. از نظر شیعه مسئلۀ امامت هم در کلام عقلی و هم در کلام نقلی مورد بحث قرار می‌گیرد. اما جز این مسائل، مباحث بسیار دیگری هم در علم کلام مطرح است. در واقع نخست طرح همین مسائل بود که به پیدایش علم کلام منجر شد، ازجمله این مسائل، کفر و ایمان، جبر و اختیار، فسق و گناه، حسن و قبح عقلی و شرعی و غیره است. بحث و استدلال دربارۀ این مباحث در میان مسلمانان منجربه بروز اختلافاتی شد که از درون آن فِرَق و مذاهب مختلف کلامی پدید آمدند که در آن میان سه مذهب کلامی معتزله، اشاعره و شیعه از همه مهم‌ترند.

معتزله. نخستین مذهب بزرگ کلامی مکتب معتزله بود که در اوایل قرن دوم هجری تأسیس شد. مؤسس آن واصل بن عطاء (۸۰‌ـ‌۱۳۱‌ق) از شاگردان حسن بصری ( ـ‌۱۱۰‌ق) بود که دربارۀ حکم دنیوی و اخروی مرتکبان گناهان کبیره با استاد خود اختلاف پیدا کرد. او برخلاف استادش که اعتقاد به مؤمن‌بودن آن‌ها داشت و برخلاف خوارج که آن‌ها را کافر می‌دانستند، معتقد بود که این‌گونه افراد نه مؤمن‌اند و نه کافر، بلکه فاسق‌اند و فسق درجه‌ای است میان ایمان و کفر، این عقیده به نام «منزلة بینَ المنزلَتین» شهرت یافت. از دیگر متکلمان مشهور معتزله می‌توان از ابراهیم نظّام ( ـ‌۲۳۱‌ق) و ابوالهذیل علّاف ( ـ۲۳۵‌ق) نام برد که علم کلام به‌وسیلۀ این دو نفر رنگ فلسفی گرفت. جاحظ، ادیب و نویسنده معروف ( ـ‌۲۵۵‌ق)، ابوعلی جُبّائی ( ـ‌۳۰۳‌ق)، صاحب بن عَبّاد، وزیر مشهور آل بویه و قاضی عبدالجبار همدانی ( ـ‌۴۱۵‌ق) از دیگر معتزلیان برجسته‌اند. معتزله فرقه‌ای «عقلگرا» بود و در طرح مباحث دینی جانب عقل و استدلال را نگه می‌داشت، از این‌رو مورد مخالفت «اهل حدیث» قرار گرفت و کم‌کم از رونق افتاد. دو تن از آخرین معتزلیان مشهور زمخشری (‌ـ۵۳۸‌ق) مفسّر برجسته قرن ششم و ابن ابی الحدید ( ـ۶۵۵‌ق) شارح نهج‌البلاغه بودند. امروزه آثار و کتب معتزله تقریباً به‌طور کلی ازمیان رفته و در این میان تنها دو کتاب باقی مانده است که هر دو به قلم قاضی عبدالجبار همدانی است: کتاب المغنی و کتاب شرح اصول خمسه. این دو کتاب مهم‌ترین مآخذ شناخت مذهب معتزله است. مکتب کلامی معتزله مبتنی بر پنج مسئله یا اصل است: ۱. توحید که معتزله بسیار به آن توجه داشتند و اصولاً خود را «اهل‌التوحید» می‌نامیدند؛ ۲. عدل به این معنی که برخی کارها فی حد ذاته عدل است و برخی کارها فی حد ذاته ظلم، برخلاف مخالفانشان یعنی اشاعره که هیچ کاری را فی حد ذاته عدل یا ظلم نمی‌دانستند. آن‌ها از این اصل مسئلۀ اختیار یا آزادی انسان و نیز حسن و قبح ذاتی یا عقلی را نتیجه می‌گرفتند؛ ۳. وعد و وعید، یعنی خداوند به بندگانش وعدۀ پاداش اطاعت و وعید کیفر معصیت داده است؛ ۴. منزلة بین المنزلتین که چنان‌که قبلاً گفته شد به مسئلۀ گناه می‌پردازد و چگونگی آن را تبیین می‌کند؛ ۵. امر به معروف و نهی از منکر که معتزله راه شناخت آن را فقط منحصر به شرع نمی‌دانستند و معتقد بودند عقل نیز مستقلاً امور خوب و بد را تشخیص می‌دهد و حدود و شروط آن را تعیین می‌کند. معتزله در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز صاحب رأی و نظر بودند و اصولاً نوعی میانه‌روی خردمندانه را توصیه می‌کردند. آنان امامت خلفای راشدین را صحیح می‌دانستند، اما به‌خصوص متأخرین آن‌ها علی‌(ع) را افضل از همه می‌دانستند. ویژگی آن‌ها اعتقاد به حجیت، حریت و استقلال عقل بود.

اشاعره. مؤسس مذهب کلامی اشاعره ابوالحسن اَشْعَری ( ـ‌۳۳۰‌ق) بود که نخست مذهب معتزلی داشت، اما چندی بعد از آن جدا شد و خود یک مکتب کلامی جدید تأسیس کرد. امروزه کم‌وبیش اکثر اهل سنّت در اصول اعتقادی معتقد به این مکتب هستند. اشعری برخلاف «اهل حدیث» که کاربرد عقل را در مسائل دینی به‌هیچ وجه جایز نمی‌دانستند، بحث و استدلال عقلی و به‌کاربردن منطق را در اصول دین جایز می‌شمرد، هرچند که نقش اندکی برای عقل قائل بود و به «مستقلات عقلیه» باور نداشت. سه کتاب از او امروزه در دست است: مقالات الاسلامیین؛ اللمع؛ ورسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام در نکوداشت علم کلام. پس از اشعری چند تن از بزرگ‌ترین متکلمان عالم اسلام به مکتب او پیوستند، ازجمله قاضی ابوبکر باقلانی ( ـ۴۰۳‌ق) صاحب کتاب التمهید؛ عبدالملک جوینی (‌ـ۴۷۸‌ق) نویسندۀ دو کتاب مهم کلامی: الشامل فی اصول‌الدین و الارشاد فی اصول‌الدین؛ امام محمد غزالی (۴۵۰‌ـ‌۵۰۵‌ق) که مهم‌ترین کتاب او در علم کلام الاقتصاد فی الاعتقاد است، هم او بود که به این مکتب رنگ عرفانی بخشید؛ امام فخر رازی ( ـ۶۰۶‌ق) که معروف‌ترین آثار کلامی او عبارت‌اند از: الاربعین فی اصول‌الدین، مُحَصّل‌الافکار که خواجه نصیر طوسی آن را نقد کرده و به تلخیص المحصّل معروف است. امام فخر علم کلام را به فلسفه نزدیک کرد و در واقع خط فاصل میان این دو مکتب فکری را کم‌رنگ کرد؛ عبدالکریم شهرستانی ( ـ۵۴۸‌ق) صاحب کتاب نهایة الاقدام فی علم‌الکلام و الملل و النحل؛ عضدالدین ایجی ( ـ۷۵۷‌ق) که کتاب کلامی او تحت عنوان المواقف یکی از مهم‌ترین آثار علم کلام در اسلام است؛ تفتازانی ( ـ۷۹۳‌ق) صاحب دو کتاب مهم شرح مقاصد و شرح عقاید نَسَفی و میر سید شریف جرجانی ( ـ۸۱۶‌ق) که شرح او بر کتاب مواقف ایجی از مشهورترین منابع کلام اشعری است. اشاعره به وحدت صفات با ذات الهی باور نداشتند و این صفات را زائد بر ذات خداوند می‌دانستند و از این‌رو توحید صرف را انکار می‌کردند؛ آنان شر و خیر هر دو را از جانب خدا می‌دانستند و بشر را هم در افعال خود مختار و آزاد نمی‌دانستند و اصولاً اراده و قضا و قدر الهی را در همه موجودات و حوادث عالم جاری و ساری می‌دانستند. به رؤیت الهی هم البته در قیامت معتقد بودند. حسن و قبح امور را هم یکسره شرعی می‌دانستند.

شیعه. علم کلام در مذهب تشیّع از بطن احادیث و روایات ائمه اطهار‌(ع) برخاست. این احادیث، برخلاف احادیث اهل تسنّن، مشتمل بر روایاتی بود که در آن‌ها منطقاً مسائل کلامی مورد تجزیه و تحلیل واقع شده بود. در واقع در خطبه‌های حضرت علی‌(ع) بسیاری از مسائل کلامی و فلسفی مطرح شده بود. در میان اصحاب امام صادق‌(ع) گروهی بودند که خود امام از آن‌ها به‌عنوان «متکلم» یاد کرده ازقبیل هشام بن حَکَم و مؤمن الطّاق. در مجالس امام رضا‌(ع) نیز مباحث نظری کلامی و فلسفی همواره مورد بحث و گفت‌وگو قرار می‌گرفت. فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا‌(ع) خود یکی از بزرگ‌ترین متکلمان بود و کتاب الایضاح او در علم کتاب در واقع یکی از نخستین کتب کلامی است. خاندان نوبختی نیز در علم کلام شهرت بسیار داشتند. ابواسحاق نوبختی مؤلف کتاب الیاقوت فی علم‌الکلام بود که علامه حلی شرحی بر آن نوشته است. با ظهور شیخ مفید ( ـ‌۴۱۳ق). علم کلام شیعی جلوه و رونقی دیگر گرفت. دو کتاب معروف کلامی او عبارت‌اند از: اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات و تصحیح الاعتقاد. دو شاگرد او سید مرتضی (۳۵۵‌ـ‌۴۳۶‌ق) صاحب کتاب الشافی در امامت و تنزیه الانبیاء در عصمت پیامبران و الذخیره فی اصول‌الدین و شیخ طوسی ( ـ‌۴۶۰‌ق) مؤلف تمهید الاصول و الاقتصاد فی الاعتقاد از برجسته‌ترین متکلمان اسلامی‌اند. خواجه نصیرالدین طوسی ( ـ۶۷۲‌ق) فیلسوف، متکلم و ریاضی‌دان و منجم بزرگ کتابی کلامی به نام تجریدالاعتقاد تألیف کرد که از نظر تأثیر بی‌سابقه بود. نویسندگان شیعه و سنّی بیش از ۴۰۰ شرح بر آن نوشته‌اند، ازجمله شرح علامه حلی ( ـ۷۲۶‌ق) تحت عنوانکشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد. خود علامه کتابی مختصر و مفید و مهم تحت عنوان الباب الحادی عشر تألیف کرد که به‌ویژه شرح آن از فاضل مقداد ( ـ۸۲۶‌ق) همواره از کتب درسی حوزه‌های علمیه بوده است. در واقع کلام شیعی توسط خواجه نصیر شکل فلسفی به‌خود گرفت و فاصله‌ای که تا آن روز بین فیلسوفان و متکلمان وجود داشت تا حد زیادی ازبین رفت به‌گونه‌ای که پس از وی، فلاسفۀ بزرگی چون ملاصدرا و دیگران به مباحث کلامی نیز می‌پرداخته‌اند. توحید در علم کلام شیعی هم توحید صفاتی است، یعنی صفات با ذات الهی عینیت دارند و جدا نیستند و کثرت در ذات الهی وجود ندارد، هم توحید افعالی است، یعنی فاعل اصلی فقط خداست، ولی انسان هم فاعل افعال خود و مسئول آن‌هاست و این دو فاعل در طول هم قرار دارند نه در عرض هم. اصل اختیار و آزادی انسان از همین اصل توحید افعالی و نیز اصل عدل الهی منشأ می‌گیرد. این اختیار و آزادی البته نه تفویض معتزله است که می‌گوید تمام امور به انسان تفویض یا واگذار شده، نه جبر اشاعره که انسان را در هیچ فعلی آزاد و مختار نمی‌داند، بلکه حد وسط آن است: «لا جبر و لا تفویض بل امرٌ بین‌الامرین». در کلام شیعه حسن و قبح ذاتی یا عقلی مورد قبول است. اصل لطف یعنی انتخاب اصلح از جانب خداوند برای بهبود حال بندگان از نظر شیعه اقتضای عدل الهی است و امامت نیز براساس همین اصل اثبات می‌شود. در کلام شیعی رؤیت خدا نه در دنیا نه در آخرت ممکن نیست. عصمت انبیاء و اولیاء‌(ع) ازجمله مختصات مکتب تشیع است و پیامبران و امامان معصوم از گناه اعم از صغیره و کبیره‌اند.

کلام جدید. علم کلام در سیر تاریخی خود همواره با تغییر و تحول همراه بوده، ولی این تغییر و تحول در زمانه ما به حدی گسترده و عمیق بوده که اصطلاح «کلام جدید» را برای آن وضع کرده‌اند. به گفتۀ استاد مطهری «با توجه به این‌که در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تأییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفت‌های علمی جدید است، از این‌رو لازم است کلام جدیدی تأسیس شود». این تجدد در علم کلام در اثر یک رشته تحولات علمی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی پدید‌ آمده و باعث شده برخی عقاید دینی اولویت یا حساسیت بیشتری یابد و پاره‌ای از اهداف کلامی از اهمیت و ضرورت بیشتری برخوردار گردد و مسائل جدیدی مطرح شود که پاسخ‌گویی به آن‌ها نه تنها مستلزم به‌کارگیری روش‌های جدید، بلکه تجدید نظر در مبانی علم کلام قدیم است. این تجدیدنظر در مبانی و مبادی در واقع مهم‌ترین بُعد تجدد در کلام جدید است. متکلمان اسلامی در گذشته البته به برخی مبانی توحید توجه داشتند و بحث‌های کلامی خود را بر مبادی هستی‌شناسی و تا حدی معرفت‌شناسی بنیان می‌نهادند و آن‌ها را تحت عنوان «امور عامه» در آغاز کتاب‌های خود می‌آوردند. ولی امروزه بحث هستی‌شناسی و به‌ویژه معرفت‌شناسی گسترشی بسیار و ابعادی تازه یافته است. به‌علاوه بخش مهمی از مبانی علم کلام یعنی طبیعت‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ‌شناسی اصولاً مطمح نظر آنان نبوده و مورد بحث قرار نگرفته است. این همه، نیاز به نگرشی تازه به مبادی علم کلام را ناگزیر کرده و کلام جدید را پدید آورده است. نکته دوم در علت تأسیس کلام جدید، تجدید مسائل و شبهات است. جامعه در سیر تحول خود همواره مسائل و شبهات تازه‌ای مطرح می‌کند و یا مسائل قدیمی به‌صورت و جلوه‌ای تازه نمودار می‌شوند که نیاز به پاسخ‌های جدید دارند و می‌دانیم که یکی از اهداف مهم علم کلام پاسخ‌گویی به همین مسائل و شبهات است. ازجمله مسائل تازه‌ای که مطرح‌شده مسئله رابطه علم و دین است که در گذشته به این صورت مطرح نبوده است. نکتۀ سوم تجدد در روش یا تغییر در شیوۀ بحث است. در گذشته معمولاً برای اثبات مدعا از احتجاجات جدلی و روش‌های قیاسی استفاده می‌شد. در کلام عصر جدید آن همه میل و نیاز شدید به برهان‌شناسی و روش‌های نظری محض دیگر دیده نمی‌شود، در عوض از روش‌های پدیدارشناسی، استقرایی، آماری و روش‌شناسی علوم تجربی استفاده می‌شود. نکتۀ چهارم تجدد در زبان است. در کلام قدیم عموماً زبانی پیچیده و سرشار از مفاهیم و اصطلاحات فنی به‌کار گرفته می‌شد. امروزه این شیوۀ بیان تغییر کرده و کتب کلامی جدید کلاً به زبانی ساده و مفهوم نوشته می‌شوند. نکتۀ آخر پیدایش دو علم جدید دین‌شناسی (دین‌پژوهی) و فلسفۀ دین است که هرچند با علم کلام یکی نیستند، ولی پیوندی نزدیک با آن دارند و در طرح مباحث کلامی می‌توانند آن را یاری کنند. در کلام جدید اصولاً مسائل و مباحثی مطرح‌اند که در گذشته مطرح نبوده و یا به‌صورت امروزی آن مورد بحث و نظر متکلمان قدیم قرار نگرفته است که از آن جمله‌اند: طرح ادلۀ جدید اثبات وجود خدا، علل گرایش انسان به دین، نسبت ایمان دینی با تجربه دینی، بحث جدید عدل الهی و مسئله خیر و شر، ضرورت و نقش دین در حیات فردی و اجتماعی بشر، وحدت و کثرت ادیان (نظریه پلورالیسم دینی)، رابطه معرفت‌های دینی با معرفت‌های غیردینی (نظریه قبض و بسط شریعت)، مسئلۀ رهبری و حکومت دینی در دنیای جدید، مسئلۀ دین و مقتضیات زمان، نقش دین در تمدن بشری و جز آن. کلام جدید در ایران سابقۀ زیادی ندارد و از عمر آن حدود ۵۰ سال می‌گذرد که در آن می‌توان سه مکتب یا روش را تشخیص داد: ۱. مکتب علمی که مبتنی‌بر روش‌های علوم تجربی و طبیعی است و هدف آن تطبیق و سازش میان دستاوردهای علوم تجربی جدید و اعتقادات اسلامی است. این مکتب به‌شدت با کلامی که برپایۀ اصول، نظریه‌ها و روش‌های فلسفی مبتنی است، مخالف است و تنها به علم و روش‌های آن معتقد است. مهدی بازرگان و یدالله سحابی ازجمله بنیانگذاران و مروّجان این مکتب‌اند؛ ۲. مکتب جامعه‌شناختی که معتقد است دین امری اجتماعی است و اصول عقاید آن باید برپایۀ نظریه‌ها و روش‌های علم جامعه‌شناسی سنجیده شود. دکتر علی شریعتی از چهره‌های برجستۀ این مکتب است؛ ۳. مکتب فلسفی که علم کلام را عمدتاً علمی مبتنی‌بر استدلال و برهان عقلی و اساس آن را فلسفه اسلامی می‌داند. نهایت این‌که این فلسفه به‌ویژه در هیئت حکمت متعالیه ملاصدرا باید با شیوه و بیانی تازه و جدید و طبق مقتضیات زمانه مطرح شود. علامه طباطبایی و مرتضی مطهری در زمرۀ برجسته‌ترین چهره‌های این مکتب‌اند. شاخۀ دیگر این مکتب هرچند بر اهمیت برخی جنبه‌های فلسفۀ اسلامی تکیه می‌کند، ولی برای تأسیس علم کلام جدید آن را کافی نمی‌داند و معتقد است باید از تمام دستاوردهای فلسفۀ مدرن و ازجمله فلسفۀ دین و فلسفۀ علم استفاده کرد و طرحی نو درافکند. عبدالکریم سروش در زمرۀ مدافعان این مکتب است.