گادامر، هانس گیورگ (۱۹۰۰ـ۲۰۰۲)
هانس گیورگ گادامر Hans-Georg Gadamer | |
---|---|
زادروز |
۱۹۰۰م |
درگذشت | ۲۰۰۲م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | فلسفه، زبان های کلاسیک، هنر، تاریخ، ادبیات و الهیات در دانشگاه های برسلاو، مونیخ، فرایبورگ و ماربورگ |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
مکتب | هرمنوتیک فلسفی |
آثار | حقیقت و روش (۱۹۶۰) |
گروه مقاله | فلسفه، منطق و کلام |
گادامِر، هانْس گِئورگ (۱۹۰۰ـ۲۰۰۲)(Gadamer, Hans-Georg)
فیلسوف آلمانی، بنیادگذار مکتب هرمنوتیک فلسفی. در ماربورگ به دنیا آمد و در دانشگاههای برسلاو[۱]، مونیخ، فرایبورگ[۲] و ماربورگ[۳] در رشتههای فلسفه، زبانهای کلاسیک، هنر، تاریخ، ادبیات و الهیات تحصیل کرد. مدتی شاگرد هایدگر[۴] بود و از او بسیار تأثیر پذیرفت. پس از اخذ دانشنامۀ دکتری در ۱۹۲۲ در دانشگاههای ماربورگ، کیل[۵]، لایپزیگ[۶]، فرانکفورت و هایدلبرگ[۷] به تدریس فلسفه مشغول شد. انتشار حقیقت و روش[۸] (۱۹۶۰) برای او شهرتی جهانی به بار آورد. هدف اصلی گادامر در این کتاب، رها کردن علوم انسانی از قیود روششناسیای بود که آشکارا یا ضمنی از علوم دقیقه الگو میگرفت. به عقیدۀ گادامر دغدغههای روششناختی به تنهایی نمیتوانند حق تجربۀ حقیقت را ادا کنند. به نظر او فهم صرفاً روندی شناختی نیست که بتوان آن را به کمک یک روش تنظیم کرد، بلکه بهگونهای بنیادیتر شیوهای است که میکوشیم طبق آن، با جهان سازگار شویم. از اینرو لازم است که از نگرشها و تصورات قبلی خودمان آگاه شویم. بهعلاوه، لازم است که درکی از حدود امکان این خودشناسی داشته باشیم، زیرا هر شناخت و هر تجربه در نوعی وضعیت معیّن ریشه دارد. بدینترتیب هرمنوتیک فلسفی گادامر به همۀ علوم انسانی و اجتماعی مرتبط است و دعوی کلیت دارد. البته این امر از سوی کسانی که هرمنوتیک او را با رهیافتهای دیگر نظیر ساختارزدایی ژاک دریدا[۹] و نقد ایدئولوژی هابرماس[۱۰] در تقابل مینهند مورد مناقشه است. باید توجه داشت که عطف نظر گادامر بر وضعیت، از نظر او مستلزم هیچگونه نسبیتگرایی[۱۱] نیست، بلکه فقط تأکید میکند که وضعیت را باید به حساب آورد. طبق نظریۀ گادامر، که بر پاسخ خواننده به متن تأکید میکند، معنای یک متن هرگز صرفاً از حقایق مربوط به مؤلف و مخاطبان اولیۀ او به دست نمیآید، بلکه به همین اندازه از وضعیت تاریخی تأویلگر ناشی میشود. به تعبیری، با نوعی تداخل افقها سروکار داریم و آن هنگامی است که مؤلف، که در وضعیت تاریخی معیّنی قرار گرفته است، و خواننده، که او هم در وضعیت تاریخی معیّنی قرار دارد، در خلق معنای مشترکی شرکت میکنند. از اینرو جا برای تعبیر و ارزیابی مجدد همیشه باز است زیرا اثر همواره درمعرض فرافکنیهای معنایی قرار دارد. این اندیشه یکی از عناصر اصلی پسامدرنیسم است. منتخبی از نقدهای او در هرمنوتیک فلسفی[۱۲] (۱۹۷۶) گرد آمده است.