گشتاسپ
گُشتاسْپ
(یا: کِیگُشتاسپ؛ بهمعنی دارندۀ اسبهای رمنده) در شاهنامۀ فردوسی، پسر لُهراسپ و نبیرۀ کِیکاوس. چون لهراسپ تاج شاهی را به او واگذار نکرد، راه هند پیش گرفت. لُهراسپ زَریر را بهدنبال او فرستاد، اما گشتاسپ نخست بازگشت خود را به تاجوتخت مشروط کرد، ولی پس از آن به خواهش زَریر بازگشت. دیری نپایید که گشتاسپ دوباره از دربار پدر گریخت و نزد قِیصَر روم رفت و خود را مردی دبیر معرفی کرد؛ اما او را نپذیرفتند. گشتاسپ سرمایۀ خود را ازدست داد و سرانجام به ناچار در روستایی ساکن شد. در همین هنگام، قیصر درپی یافتن شوهری برای دختر خود کتایون بود. کتایون کسی را نپسندید؛ مگر گشتاسپ را، که در آنجا نام فَرُّخزاد را بر خود نهاده بود. در این میان، قیصر از لُهراسپ خواست تا باجگزار روم شود. لُهراسپ، سبب جسارت قیصر را حضور گشتاسپ در روم میدانست. زَریر به دربار قیصر رفت و با گفتوگوهایی که انجام گرفت، گشتاسپ و کتایون همراه زریر به ایران آمدند و لهراسپ تاجوتخت را به گشتاسپ داد. کتایون دو پسر آورد که آنان را اسفندیار و پشوتن نام گذاشتند. در این هنگام، زردشت برخاست و گشتاسپ به او گرایید. ارجاسپ، که تنها هماورد گشتاسپ بود، به او نوشت که زردشت را از درگاه خود برانَد، وگرنه آمادۀ نبرد شود. زریر و اسفندیار به این نامه پاسخی بسیار تند دادند. ارجاسپ روی به ایران نهاد و همه جا را سوخت و غارت کرد. اسفندیار و بستور به نبرد شتافتند. ارجاسپ گریخت. گشتاسپ، اسفندیار را سپهسالاری بخشید. کمی بعد، از اسفندیار سخنچینی شد و گشتاسپ او را به بند کشید. پس، تاختوتاز ارجاسپ از سر گرفته شد. گشتاسپ ناچار اسفندیار را آزاد کرد. گشتاسپ پس از پیروزی اسفندیار، او را مأمور رهاکردن خواهران خود از دژ سپید کرد. سپس، او را به دستگیری رستم فرستاد که در نبرد با او کشته شد. آنگاه، گشتاسپ بهمن را، که او نیز پروردۀ رستم بود، جانشین خود کرد و درگذشت. در اوستا نیز (یشت پنجم: کردههای ۲۲، ۲۴،۲۵، ۲۷ و یشت نهم: کرده ۷ و یسنا: هات ۱۲) از گشتاسپ یاد شده.