گودرز
گودَرز
در شاهنامۀ فردوسی، پسر کَشواد و دلاور ایرانی و از پهلوانان برجستۀ شاهنامه. با رفتن کِیکاوس به مازندران مخالفت کرد، اما به فرمان کیکاوس با طوس به مازندران رفت و به بند دیو سپید افتاد که رستم آنان را رهانید. در هاماوَران، با کیکاوس به زندان افتاد و بار دیگر رستم آنان را رهانید. هنگامی که رستم کاخ کیکاوس را به قهر ترک گفت، دلاوران ایران گودرز پیر را برای پنددادن به شاه و بازگردانیدن رستم فرستادند. گودرز دلاوریهای رستم را برشمرد و کیکاوس او را به دلجویی و بازگرداندن رستم به نزد او فرستاد. در نبرد رستم با سهراب، گودرز حاضر بود که پس از زخمبرداشتن سهراب برای آوردن نوشدارو نزد کیکاوس رفت. به دستور سیاوش، چهرۀ گودرز را بر دیوارهای سیاوُشگرد نقاشی کرده بودند. در کینخواهی از کشندگان سیاوش در توران، گودرز همراه رستم بود و در پادشاهی هفتسالۀ رستم بر توران، فرمانروایی سُغد و اَسپیجاب را داشت. در زمان آشفتگی ایران در دورۀ کیکاوس، شبی گودرز در خواب دید که ابری پرآب از ایران برآمد که سروش بر آن نشسته بود و به گودرز گفت که کِیخُسرو، شهریاری که پسر سیاوش است و فرّ کیانی دارد، در توران است. گودرز پسر خود گیو را برای آوردن کیخسرو به توران فرستاد. هنگامیکه کیخسرو برای جنگ با تورانیان سپاه میآراست، گودرز با ۷۸ پسر و نواده خود به او پیوست. پس از نبرد هَماوَن، کیخسرو بار دیگر گودرز را به نبرد با تورانیان فرستاد. گودرز در جریان این جنگ خواستار جنگ تنبهتن با پیران شد که، با اینکه زخم برداشت، او را با پرتاب زوبین از پای درآورد. سپس، به سپاه خود پیوست و پسر خود رُهام را برای آوردن پیکر پیران فرستاد. گودرز در نبرد کیخسرو با افراسیاب، فرماندۀ میسره بود. افراسیاب به نیرنگ گریخت و به دریا نهان شد. گودرز نیز به آتشکدۀ آذَرگُشَنسپ رفت و به کِیکاوس و کِیخُسرو پیوست. او، بههنگام کنارهگیری کیخسرو از جهان، در کنار او بود و چون پهلوانان کیخسرو را بدرقه کردند، گودرز یکی از سه پهلوانی بود که او را همراهی نکرد. چون لُهراسپ به پادشاهی رسید او را گرامی داشت.