یاسپرس، کارل (۱۸۸۳ـ۱۹۶۹)
یاسْپِرْس، کارْل (۱۸۸۳ـ۱۹۶۹)(Jaspers, Karl)
کارل یاسپرس Karl Jaspers | |
---|---|
زادروز |
اولدنبرگ ۱۸۸۳م |
درگذشت | ۱۹۶۹م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | تحصیل در رشته های حقوق و پزشکی |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
مکتب | اگزیستانسیالیسم |
خویشاوندان سرشناس | فلسفه ، منطق و کلام |
جوایز و افتخارات | وضع عقلی زمانه (۱۹۳۱)؛ عقل و هستی (۱۹۳۵) |
فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی. در اولدنبرگ[۱] بهدنیا آمد و در رشتههای حقوق و پزشکی تحصیل کرد و از ۱۹۱۶ در دانشگاه هایدلبرگ[۲] در رشتۀ روانپزشکی تدریس کرد. از ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۷ استاد فلسفۀ همین دانشگاه بود و در این سال با حکم نازیها از کار برکنار شد. در ۱۹۴۸ در بازل سوئیس به تدریس فلسفه پرداخت. نخستین اثر عمدۀ او آسیبشناسی روانی عمومی[۳] (۱۹۱۳) نقدی است بر گرایشهای جبرگرایانه در روانشناسی. کتاب مهم او با نام روانشناسی جهانبینیها[۴] (۱۹۱۹)، که نشانۀ انتقال او به فلسفه است، به بررسی رویکردهای گوناگون به زندگی میپردازد. اثر بنیادی و ۳جلدی او به نام فلسفه[۵] (۱۹۳۲) نشاندهندۀ نگاه او به تاریخ فلسفه و دربرگیرندۀ مضامین اصلی فلسفۀ اوست. او به پیروی از نیچه[۶] و کییرکگور[۷] فلسفه را نه صرفاً پژوهش عقلی در جهان، بلکه درگیرشدن فیلسوف در تجربهای شخصی و زیسته میداند که هدف آن جستوجوی میدانها و حدود تجربه است. بنا به گفتۀ یاسپرس، او بیش از همه از کانت، که او را فیلسوف مطلق مینامد، تأثیر پذیرفته است. یاسپرس به پیروی از کانت اصل آگاهی را معتبر میداند و معتقد است هیچ امر عینی و بیرون از ذهن بدون درونْذهن نمیتواند موجود باشد. همچنین بر پایۀ ایدههای کانتی (جهان، روان، خدا) به سه امر فراگیر قائل میشود که مرزهای نهایی هستیاند و هر تجربۀ عینی و ذهنی ممکن در آنها قرار میگیرد اما خود آنها هرگز بهطور عقلانی شناختنی نیستند. واژۀ اگزیستانس بیان تجربۀ تعریفناپذیر آزادی و امکانیبودن هستی اصیل انسان است که در مواجهه با موقعیتهای محدودکننده[۸] نظیر تصادف، رنج، نزاع، گناه و مرگ، از امر فراگیر آگاه میشود. اگزیستانس هرگز کاملاً تحقق نمییابد و هرگز شیئیت نمیپذیرد و واقعیت انسان همیشه در شکل موجودی تاریخی و امکانی ظاهر میشود. گرچه اگزیستانس یا هستی اصیل انسان متکی به خویش است، اما تنها نیست و در همپیوندی با دیگران معنا مییابد. این همپیوندی پیکار عاشقانهای است که در آن اگزیستانس برای تحقق امکانها و شکوفایی خویش میکوشد، بیآنکه غایت این پیکار سلطه و برتریجویی باشد. او همان مضامین مورد علاقۀ سایر اگزیستانسیالیستها را میپروراند، اما بهنظر میرسد نسبت به امکانات انسان خوشبینتر است. یاسپرس دربارۀ تهدید آزادی انسان با خطراتی چون علم، اقتصاد و سیاست جدید، صفحات زیادی نگاشته است. یاسپرس تکنگاریهای ارزشمندی دربارۀ شماری چند از فیلسوفان بزرگ تألیف کرده است. از آثارش:وضع عقلی زمانه (۱۹۳۱)؛ عقل و هستی (۱۹۳۵)؛ فلسفۀ وجود (۱۹۳۸)؛ مسئلۀ گناه آلمانی[۹] (۱۹۴۶).