فرمانبرداری
فَرمانبُرداری (obedience)
در روانشناسی، اجرای دستورات یا فرمانها و اطاعت از مراجع قدرت. فرمانبرداری در دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ درنتیجۀ پژوهشهای گستردۀ استنلی_میلگرام[۱] (۱۹۳۳ـ۱۹۸۴)، روانشناس امریکایی، به یکی از موضوعات مهم روانشناسی اجتماعی[۲] تبدیل شد. او ظاهراً نشان داد که بسیاری از عامۀ مردم از دستوراتی اطاعت میکنند که مستلزم آزار و اذیت دیگران است. اطاعت زمانی توجیهپذیر است که اطاعتنکردن به تنبیه میانجامد، حتی اگر همیشه از نظر اخلاقی توجیهپذیر نباشد؛ اما میلگرام مدعی بود که عموم با اشتیاق دستورات را اجرا میکنند، حتی اگر تهدید تنبیه در میان نباشد. او در آزمایشهای خود از آزمودنی[۳]ها میخواست نقش «معلم» را برای «آموزنده»های ناشناسی ایفا کنند که «همدست» آزمایشگر بودند. به معلم گفته میشد هربار که آموزنده اشتباه کند، با شوک الکتریکی و شدتی فزاینده، ضربه وارد کند. در بعضی از مطالعات وقتی آزمایشگر میخواست ضربه ادامه یابد، تا ۶۰ درصد از آزمودنیها، با این که میدانستند ضربهها ممکن است به آموزنده آسیب برساند، به این کار ادامه میدادند. با آنکه آزمودنیها از عمل خود احساس ناخوشایندی داشتند، احساس میکردند که در این کار، آزمایشگر مسئول است.