ادیپ شهریار
اُدیپ شهریار (Oedipus the King)
نمایشنامهای با درونمایۀ فلسفی از سوفوکلس[۱]، نوشتهشده در حدود ۴۳۰پم. اُدیپوس را در کودکی بر قلّۀ کوه کیتایرون رها میکنند تا بمیرد. مردی او را مییابد و به فرزندی میپذیرد و در تربیت او میکوشد. اُدیپوس سالها بعد از پیشگویی غیبگویان خبردار میشود و از کورینتوس[۲] به تبای میگریزد. در راه به لایوس[۳] برمیخورد و در نزاعی که میان آن دو درمیگیرد، نادانسته لایوس را میکشد. سپس، پرسشهای سفینکسوس را پاسخ میگوید و با یوکاسته[۴]، زن لایوس، ازدواج میکند و بر جای لایوس مینشیند. سالها بعد طاعون شهر تب را فرامیگیرد و هنگامیکه اُدیپوس علت را از خدایان میپرسد آنان میگویند مرگ لایوس سبب طاعون شده است و مصیبت پایان نمیپذیرد مگر قاتل او به مجازات برسد. اُدیپوس با شنیدن حقیقت، خود را کور میکند و یوکاسته نیز خود را به دار میآویزد. کرئون[۵]، برادر یوکاسته، به پادشاهی تب برگزیده میشود. سوفوکلس بار دیگر در اُدیپوس در کولونوس این موضوع را از سر گرفت. افسانۀ اُدیپوس از عهد باستان تاکنون دستمایۀ آثار هنری و ادبی بیشماری بوده است. اصطلاح عقدۀ اُدیپ (در مقابل عقدۀ الکترا) در روانکاوی، که زیگموند فروید[۶] وضع کرد، برگرفته از این تراژدی است و از آن به میل مفرط عاطفی و جنسی پسر به مادر تعبیر میشود. ازجمله اقتباسهای ادبی و موسیقایی و تصویری (نقاشی) بیشماری که از این تراژدی شده است، میتوان به آثاری از سِنِکا[۷]، کورنی[۸]، هوگو فون هوفمانستال[۹]، آندره ژید[۱۰]، هنری پرسل[۱۱]، و پردۀ نقاشی گوستاو مورو[۱۲]، اشاره کرد.