معماری ایران: تفاوت میان نسخهها
DaneshGostar (بحث | مشارکتها) (جایگزینی متن - '\\3' به '<!--3') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:38340500- 18.jpg|جایگزین=زیگورات چغازنبیل|بندانگشتی|زیگورات چغازنبیل]] | |||
[[پرونده:38340500- 10.jpg|جایگزین=تخت جمشید|بندانگشتی|تخت جمشید]] | |||
[[پرونده:38340500- 16.jpg|جایگزین=ارگ بم |بندانگشتی|ارگ بم (پیش از زلزله)]] | |||
[[پرونده:38340500- 11.jpg|جایگزین=مسجد شیخ لطفالله|بندانگشتی|مسجد شیخ لطفالله]] | |||
[[پرونده:38340500- 14.jpg|جایگزین=حمام فین کاشان|بندانگشتی|حمام فین کاشان]] | |||
[[پرونده:38340500- 15.jpg|جایگزین=گنبد کاووس|بندانگشتی|برج گنبد کاووس]] | |||
[[پرونده:383405000- 16.jpg|جایگزین=گنبد سلطانیه|بندانگشتی|گنبد سلطانیه]] | |||
[[پرونده:38340500- 17.jpg|جایگزین=سیوسه پل|بندانگشتی|سیوسه پل]] | |||
[[پرونده:38340500- 12.jpg|جایگزین=موزه هنرهای معاصر تهران|بندانگشتی|موزه هنرهای معاصر تهران]] | |||
[[پرونده:38340500- 3.jpg|جایگزین=برج میدان آزادی|بندانگشتی|برج میدان آزادی]] | |||
معماری ایران <br> | |||
معماری، چه بهعنوان نمود فرهنگی جامعه، چه در مقام ظرفی برای زندگی، و چه بهمثابه پاسخ فضایی ـ کالبدی به نیازهای انسانی، و یا به هر تعبیر دیگر، در سرزمین ایران، با همۀ ویژگیهای شگرف و شگفتش، مصداق تاریخی ویژه و منحصری داشته است. معماری ایران، در راستای پاسخگویی به نیازهای متنوع ایرانیان در عرصههای زندگی مادی و معنوی آنان و در تلاش برای پایداری متناسب با شرایط اقلیمی خاص و گاه دشوار این سرزمین، هم در مقام تجسمی از هستیشناسی و فرهنگ ایرانی، و هم تجسّد راهحلهایی برای زیست آسودهتر، در طی قرون متعدد به حیات و نوزایی ادامه داده است. سامانههای سازهای و زیباشناختی، شاخصههای فنی و شناسههای فرهنگی، در توازن و همسازی با یکدیگر، هویتی منسجم و وزین به معماری ایرانی و الگوهای آن در تاریخ بخشیده است. معماری ایران با گذار از نخستین نمونههای معماری، آنجا که خانه بیشتر سرپناه است و معبد اوج بیانگری معمارانه، آغاز میشود؛ در هستههای زیستی جنوب شرق و مرکز و شمال غرب ایران بزرگ ظهور مییابد و آنگاه در قالب تمدن متکی بر یک حکومت مرکزی به نام هخامنشی، مجال نوعی جلوهگری نمادین و فاخرانه مییابد، هرچند که در این دوره خلاقیت ایرانی بیشتر با روح مدیریت او در بهرهگیری از الگوهای دیگران نیز آمیخته میشود. پس آنگاه با گذر از تندباد سکندری و طی دورهای انتقالی، دوباره هویتی مخصوص به خود را در قالب معماری اشکانی و ساسانی پیدا میکند که این بار با چهرهای سادهتر اما متکی بر ابداعات خاص بهویژه در حیطۀ سازهای (نظیر گنبد) و ترکیببندی، الگوهایی الهامبخش برای آینده ارائه میکند. در فرآیند تشرّف ایرانیان به اسلام، معماری دورۀ اسلامی ایران آغاز شد و در سیر تکاملی خویش، با درخششی اشراقگونه به حیات و پویایی خود ادامه داد. در معماری این دوره، تجارب فنی و سازهای گذشته، به همراه برخی الگوهای فضایی معمول در معماری پیش از اسلام، با رنگورویی مردمیتر مورد استفاده قرار گرفت و در رهگذر تعمیم و تفصیل و توسعۀ تجربیات، غنا و کمال یافت و ایدهها و ارزشها و ذهنمایههای ملهم از هستیشناسی و معرفتشناسی اسلامی را، با بیانی ویژه که میتواند روایتی ایرانی خوانده شود، تجسم داد. در این دوره، از سویی مسجد با ماهیت مردمی و اجتماعی نهفته در تعریف اسلامی آن، بهعنوان کانون مهم توسعۀ تجارب و ابداعات در طرح فضاهای بهنجار و کالبدی موزون، مطرح بود و بهواسطۀ عمومیت نیاز به آن در زیستگاههای کوچک و بزرگ، اندیشه و توان معماران سراسر ایران را به فعالیت و تجربه و ابداع تشویق میکرد؛ از سویی بهواسطۀ وسعت و انبساط مفهوم عبادت و تقدس در نگرش اسلامی و توجه همزمان این دین به دنیا و آخرت، صبغۀ اسلامی معماری صرفاً به مسجد منحصر نمیشد؛ بلکه خانه، حمام، مدرسه و سایر کاربریهای مربوط به حیات مشروع و معقول اجتماعی انسان نیز چنان حرمت و قدری داشتند که ذهن و دست معماران را با جدیت و دقتی خاص به فعالیت خلاق بطلبد. وسعت موضوعات و کاربریهای پیش روی معمار ایرانی به وسعت زندگی در همۀ شؤون آن است؛ اما این «وسعت»، «عمق» نگرش و عمل وی را مخدوش نکرده است. به هر حال معماری ایرانی دورۀ اسلامی، با گذار از سادگی قرون اولیه و در مسیر استمراری پویا، توسعه و تکامل الگوهای خود در ساحتهای مختلف معماری اعم از عناصر فضایی یا آرایش فضا، فنون سازهای و اجرایی را ادامه داد. ماهیت ساختارگرای معماری قرون ۳ تا ۶ق، آنجا که چهرۀ ابنیه با رنگمایۀ واحد و طبیعی مصالحی چون آجر که به شکوفایی شاعرانه در بیان رسیده بود و ساختار ابنیه، تکامل و تنوع سازههای قوسی را جهت تأمین فضاهایی خالصتر و یکپارچهتر، به آیندۀ معماری ایران هدیه میداد، مصادیق ارزشمندی از زیباشناسی سادگی را به معرض نمایش میگذارد. حتی حملۀ ویرانگرانۀ مغولان در قرن ۷ق که با تخریب و قتل عام وحشیانه همراه بود، نهایتاً نتوانست رشتۀ پیوستۀ معماری و مدنیت ایرانی را منقطع کند. هرچند معماری ایران به لحاظ مصداقی متحمل تخریب و صدمههای بسیار شد، اما جوهرۀ مفهومی و روح سیال آن که پشتوانۀ معنوی ریشهداری چون فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت و در روان جمعی و حافظۀ ملی و هویت سنتی ایرانی به حیاتِ پیدا و پنهان خود ادامه میداد، اندیشهها و ایدهها و شیوههای آفرینشگری معماری را زنده نگاه داشت و دستاوردها و جلوههای درخشان جدیدی یافت و فصل دیگری از پویایی مستمر معماری ایران را ترسیم کرد. پس آنگاه در دورۀ تیموریان و سلطۀ سلسلههای کوچک بعدی نیز، به اتکای همان پشتوانهها و ریشههای بنیادی، شأن معماری ایرانی کاهش نیافت، بلکه همچنان تحولاتی در جهت غنا و تکامل شیوههای سازهای، ترکیبات پیچیدهتر فضایی، کاربرد مصالح و تزئینات صورت یافت. هنگامی که در قرن دهم هجری سلسلهای ایرانی به نام صفویه، با صبغه و وجهۀ ایرانی ـ شیعی قدرت را در دست گرفت و با بهرهوری از بالقوگی قدرتمند این علقۀ ملی ـ مذهبی ایرانیان و ثبات سیاسی، بسترساز نوعی رنسانس فرهنگی و هنری در عرصههای مختلف گردید، در معماری نیز نوعی چهرۀ بدیع ظاهر شد که روحیه و حس ویژهای در شخصیت فضا و اندام احجام و پوشش سطوح، و در ساحت ایدههای ترکیب فضاها و فنونسازهای و صناعات زیباشناختی و بدایع بیانی، بهطور محسوس به ظهور رسانید. این وجه بدیع، هرچند در حیطۀ شهرسازی گاه تا حدی با عدول از سنت شهرهای ارگانیک همراه بود، اما در معماری، علیرغم جسارتهای خاص خود، رشتۀ پیوستۀ معماری ایرانی را نگسست و گاه حتی صوری از بازگشتهای خلاقانه و ـ نه منفعلانه ـ به الگوهای کهنتر را نیز به همراه داشت. پس از اضمحلال صفویه، با گذار از تلاطمات پردامنۀ سیاسی و اجتماعی، آنچه در دورۀ صفوی، تحت عنوان «مکتب اصفهان» قابلیت تلقی یافته بود، با شدت و ضعف، افتان و خیزان به حیات متأخر خود ادامه داد، در دورۀ زندیه، ظهوری جدید و البته لحن و لهجهای دیگر یافت و در نهایت با ظهور قاجار، تا دورۀ فتحعلیشاه، کمابیش به آخرین نفسهای خویش رسید، و از آن پس، دوران دیگری در معماری ایران آغاز گشت. در این دوران فرآیندهای پیدا و پنهان چون خودباختگی، فقدان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی، نفوذ بیگانگان و تقلیدگرایی محض و از سویی سستشدن روحیۀ دقت و ظرافت و تضعیف حساسیت هنرمندانه و خردگرایانۀ سنتی معماری ایران، معماری یعنی نمود فرهنگی جامعه را نیز تبدیل به صحنۀ ظهور این بحرانهای هویتی و تزلزلهای شخصیتی کرد، تا آنجا که جز برخی استثنائات، ازجمله الگوهای مسکونی ارزشمند شهرهای سنتی حاشیۀ کویر، معماری دورۀ قاجار را میتوان بهطور عمومی، در یک نگاه، دورۀ بروز علنی نزول و سقوط در سیر استعلایی معماری ایران و گسست در سلالۀ پیوستۀ آن دانست. رویداد مشروطیت نیز، با ورود الگوهایی ملهم از غرب، بهویژه در حیطۀ شهرسازی و معماری خیابانی و برخی عناصر مدنی، تأثیرات خود را بدون تعریف هویت منسجم تازهای بر جای نهاد. در دورۀ پهلوی اول، هرچند بناهایی با شخصیت خاص و گاه وزین و قابل تأمل توسط معماران ایرانی و خارجی ساخته شد، اما این مصادیق، منتهی به نوزاییِ بنیادی التیامبخشی نشدند و پس از آن در دورۀ پهلوی دوم، بیهویتی در معماری ایران سیر فزاینده یافت، چنانکه تلاشهای برخی معماران چارهجو در پیش از انقلاب هرچند منتهی به خلق آثاری گاه ارزشمند و ماندگار شد، اما تحول مثبت زیربنایی در احیای شخصیت معماری ایرانی بهوقوع نپیوست و حتی انقلاب اسلامی هم در ایجاد تغییر سازندۀ هویتآفرینی در معماری ناتوان ماند و امروز، «معماری ایران» بیش از هر چیز، عنوان و موضوعی است قرین با نگرانی و مستلزم یاد و دریغ، و دستمایهای است برای چارهجوییها و مباحثات و پویشهای متفاوت. | |||
<br><!--38340500--> | <br><!--38340500--> | ||
[[رده:معماری]] | [[رده:معماری]] | ||
[[رده:اصطلاحات و مفاهیم، سبک ها و تاریخ عمومی]] | [[رده:اصطلاحات و مفاهیم، سبک ها و تاریخ عمومی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۲
معماری ایران
معماری، چه بهعنوان نمود فرهنگی جامعه، چه در مقام ظرفی برای زندگی، و چه بهمثابه پاسخ فضایی ـ کالبدی به نیازهای انسانی، و یا به هر تعبیر دیگر، در سرزمین ایران، با همۀ ویژگیهای شگرف و شگفتش، مصداق تاریخی ویژه و منحصری داشته است. معماری ایران، در راستای پاسخگویی به نیازهای متنوع ایرانیان در عرصههای زندگی مادی و معنوی آنان و در تلاش برای پایداری متناسب با شرایط اقلیمی خاص و گاه دشوار این سرزمین، هم در مقام تجسمی از هستیشناسی و فرهنگ ایرانی، و هم تجسّد راهحلهایی برای زیست آسودهتر، در طی قرون متعدد به حیات و نوزایی ادامه داده است. سامانههای سازهای و زیباشناختی، شاخصههای فنی و شناسههای فرهنگی، در توازن و همسازی با یکدیگر، هویتی منسجم و وزین به معماری ایرانی و الگوهای آن در تاریخ بخشیده است. معماری ایران با گذار از نخستین نمونههای معماری، آنجا که خانه بیشتر سرپناه است و معبد اوج بیانگری معمارانه، آغاز میشود؛ در هستههای زیستی جنوب شرق و مرکز و شمال غرب ایران بزرگ ظهور مییابد و آنگاه در قالب تمدن متکی بر یک حکومت مرکزی به نام هخامنشی، مجال نوعی جلوهگری نمادین و فاخرانه مییابد، هرچند که در این دوره خلاقیت ایرانی بیشتر با روح مدیریت او در بهرهگیری از الگوهای دیگران نیز آمیخته میشود. پس آنگاه با گذر از تندباد سکندری و طی دورهای انتقالی، دوباره هویتی مخصوص به خود را در قالب معماری اشکانی و ساسانی پیدا میکند که این بار با چهرهای سادهتر اما متکی بر ابداعات خاص بهویژه در حیطۀ سازهای (نظیر گنبد) و ترکیببندی، الگوهایی الهامبخش برای آینده ارائه میکند. در فرآیند تشرّف ایرانیان به اسلام، معماری دورۀ اسلامی ایران آغاز شد و در سیر تکاملی خویش، با درخششی اشراقگونه به حیات و پویایی خود ادامه داد. در معماری این دوره، تجارب فنی و سازهای گذشته، به همراه برخی الگوهای فضایی معمول در معماری پیش از اسلام، با رنگورویی مردمیتر مورد استفاده قرار گرفت و در رهگذر تعمیم و تفصیل و توسعۀ تجربیات، غنا و کمال یافت و ایدهها و ارزشها و ذهنمایههای ملهم از هستیشناسی و معرفتشناسی اسلامی را، با بیانی ویژه که میتواند روایتی ایرانی خوانده شود، تجسم داد. در این دوره، از سویی مسجد با ماهیت مردمی و اجتماعی نهفته در تعریف اسلامی آن، بهعنوان کانون مهم توسعۀ تجارب و ابداعات در طرح فضاهای بهنجار و کالبدی موزون، مطرح بود و بهواسطۀ عمومیت نیاز به آن در زیستگاههای کوچک و بزرگ، اندیشه و توان معماران سراسر ایران را به فعالیت و تجربه و ابداع تشویق میکرد؛ از سویی بهواسطۀ وسعت و انبساط مفهوم عبادت و تقدس در نگرش اسلامی و توجه همزمان این دین به دنیا و آخرت، صبغۀ اسلامی معماری صرفاً به مسجد منحصر نمیشد؛ بلکه خانه، حمام، مدرسه و سایر کاربریهای مربوط به حیات مشروع و معقول اجتماعی انسان نیز چنان حرمت و قدری داشتند که ذهن و دست معماران را با جدیت و دقتی خاص به فعالیت خلاق بطلبد. وسعت موضوعات و کاربریهای پیش روی معمار ایرانی به وسعت زندگی در همۀ شؤون آن است؛ اما این «وسعت»، «عمق» نگرش و عمل وی را مخدوش نکرده است. به هر حال معماری ایرانی دورۀ اسلامی، با گذار از سادگی قرون اولیه و در مسیر استمراری پویا، توسعه و تکامل الگوهای خود در ساحتهای مختلف معماری اعم از عناصر فضایی یا آرایش فضا، فنون سازهای و اجرایی را ادامه داد. ماهیت ساختارگرای معماری قرون ۳ تا ۶ق، آنجا که چهرۀ ابنیه با رنگمایۀ واحد و طبیعی مصالحی چون آجر که به شکوفایی شاعرانه در بیان رسیده بود و ساختار ابنیه، تکامل و تنوع سازههای قوسی را جهت تأمین فضاهایی خالصتر و یکپارچهتر، به آیندۀ معماری ایران هدیه میداد، مصادیق ارزشمندی از زیباشناسی سادگی را به معرض نمایش میگذارد. حتی حملۀ ویرانگرانۀ مغولان در قرن ۷ق که با تخریب و قتل عام وحشیانه همراه بود، نهایتاً نتوانست رشتۀ پیوستۀ معماری و مدنیت ایرانی را منقطع کند. هرچند معماری ایران به لحاظ مصداقی متحمل تخریب و صدمههای بسیار شد، اما جوهرۀ مفهومی و روح سیال آن که پشتوانۀ معنوی ریشهداری چون فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت و در روان جمعی و حافظۀ ملی و هویت سنتی ایرانی به حیاتِ پیدا و پنهان خود ادامه میداد، اندیشهها و ایدهها و شیوههای آفرینشگری معماری را زنده نگاه داشت و دستاوردها و جلوههای درخشان جدیدی یافت و فصل دیگری از پویایی مستمر معماری ایران را ترسیم کرد. پس آنگاه در دورۀ تیموریان و سلطۀ سلسلههای کوچک بعدی نیز، به اتکای همان پشتوانهها و ریشههای بنیادی، شأن معماری ایرانی کاهش نیافت، بلکه همچنان تحولاتی در جهت غنا و تکامل شیوههای سازهای، ترکیبات پیچیدهتر فضایی، کاربرد مصالح و تزئینات صورت یافت. هنگامی که در قرن دهم هجری سلسلهای ایرانی به نام صفویه، با صبغه و وجهۀ ایرانی ـ شیعی قدرت را در دست گرفت و با بهرهوری از بالقوگی قدرتمند این علقۀ ملی ـ مذهبی ایرانیان و ثبات سیاسی، بسترساز نوعی رنسانس فرهنگی و هنری در عرصههای مختلف گردید، در معماری نیز نوعی چهرۀ بدیع ظاهر شد که روحیه و حس ویژهای در شخصیت فضا و اندام احجام و پوشش سطوح، و در ساحت ایدههای ترکیب فضاها و فنونسازهای و صناعات زیباشناختی و بدایع بیانی، بهطور محسوس به ظهور رسانید. این وجه بدیع، هرچند در حیطۀ شهرسازی گاه تا حدی با عدول از سنت شهرهای ارگانیک همراه بود، اما در معماری، علیرغم جسارتهای خاص خود، رشتۀ پیوستۀ معماری ایرانی را نگسست و گاه حتی صوری از بازگشتهای خلاقانه و ـ نه منفعلانه ـ به الگوهای کهنتر را نیز به همراه داشت. پس از اضمحلال صفویه، با گذار از تلاطمات پردامنۀ سیاسی و اجتماعی، آنچه در دورۀ صفوی، تحت عنوان «مکتب اصفهان» قابلیت تلقی یافته بود، با شدت و ضعف، افتان و خیزان به حیات متأخر خود ادامه داد، در دورۀ زندیه، ظهوری جدید و البته لحن و لهجهای دیگر یافت و در نهایت با ظهور قاجار، تا دورۀ فتحعلیشاه، کمابیش به آخرین نفسهای خویش رسید، و از آن پس، دوران دیگری در معماری ایران آغاز گشت. در این دوران فرآیندهای پیدا و پنهان چون خودباختگی، فقدان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی، نفوذ بیگانگان و تقلیدگرایی محض و از سویی سستشدن روحیۀ دقت و ظرافت و تضعیف حساسیت هنرمندانه و خردگرایانۀ سنتی معماری ایران، معماری یعنی نمود فرهنگی جامعه را نیز تبدیل به صحنۀ ظهور این بحرانهای هویتی و تزلزلهای شخصیتی کرد، تا آنجا که جز برخی استثنائات، ازجمله الگوهای مسکونی ارزشمند شهرهای سنتی حاشیۀ کویر، معماری دورۀ قاجار را میتوان بهطور عمومی، در یک نگاه، دورۀ بروز علنی نزول و سقوط در سیر استعلایی معماری ایران و گسست در سلالۀ پیوستۀ آن دانست. رویداد مشروطیت نیز، با ورود الگوهایی ملهم از غرب، بهویژه در حیطۀ شهرسازی و معماری خیابانی و برخی عناصر مدنی، تأثیرات خود را بدون تعریف هویت منسجم تازهای بر جای نهاد. در دورۀ پهلوی اول، هرچند بناهایی با شخصیت خاص و گاه وزین و قابل تأمل توسط معماران ایرانی و خارجی ساخته شد، اما این مصادیق، منتهی به نوزاییِ بنیادی التیامبخشی نشدند و پس از آن در دورۀ پهلوی دوم، بیهویتی در معماری ایران سیر فزاینده یافت، چنانکه تلاشهای برخی معماران چارهجو در پیش از انقلاب هرچند منتهی به خلق آثاری گاه ارزشمند و ماندگار شد، اما تحول مثبت زیربنایی در احیای شخصیت معماری ایرانی بهوقوع نپیوست و حتی انقلاب اسلامی هم در ایجاد تغییر سازندۀ هویتآفرینی در معماری ناتوان ماند و امروز، «معماری ایران» بیش از هر چیز، عنوان و موضوعی است قرین با نگرانی و مستلزم یاد و دریغ، و دستمایهای است برای چارهجوییها و مباحثات و پویشهای متفاوت.