اصول فقه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:


اصول فقه <br>(«اصول» جمع اصل؛ در لغت و اصطلاح به معنای پایه و ریشه و «فقه» به معنای دانش به احکام شرعی) علم به قواعد و اصولی که در استنباط حکم شرعی از منابع معتبر شرع (قرآن، سنت، عقل و اجماع) به‌کار می‌آید. به تعبیر دیگر اصول فقه، به مثابۀ منطق برای فقه است. در کتاب'' تأسیس الشّیعةالعلوم الاسلام'' آمده است: اول کسی‌که علم اصول را تأسیس کرد امام ‌باقر (ع) سپس امام ‌صادق (ع) بودند که قواعد علم‌ اصول را برای اصحاب خود املا می‌کردند. برخی اندیشمندان مسائل علم اصول را به ‌شرح زیر تقسیم کرده‌اند: ۱. بخشی از مسائل اصولی ما را به‌صورت قطع و یقین به حکم شرعی می‌رسانند، از قبیل مباحث مدالیل استلزامات عقلیه مانند بحث از ملازمه بین وجوب چیزی و وجوب مقدمۀ آن؛ ۲. برخی از مسائل اصول تعبّداً ما را به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها صغروی است، مانند مباحث الفاظ. مثلاً امر، ظاهر در وجوب است یا خیر، و یا نهی، ظاهر در حرمت است یا خیر. ۳. مسائلی که ما را تعبّداً به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها کبروی است، مانند بحث از حجیّت خبر، اجماع و شهرت؛ ۴. قواعدی که نه قطع (یقین) وجدانی می‌آورد و نه تعبّد شرعی، بلکه تنها متکفل بیان احکام ظاهری در مقام شک است که به آن‌ها اصول عملیه یا دلیل فقاهتی گویند؛ ۵. قواعدی که وظیفه انسان را از نظر عقلی، زمانی که عاجز از همۀ حالات قبلی شده باشد معیّن می‌کند؛ زیرا وقتی مکلّف نه وجداناً و نه تعبّداً به حکم واقعی دسترسی پیدا نکرد و از شناخت حکم ظاهری نیز عاجز ماند طبعاً باید به عقل رجوع کند و به برائت یا احتیاط یا تخییر عقلی عمل کند که این قواعد را اصول عملیۀ عقلیه گویند.
اصول فقه <br>(«اصول» جمع اصل؛ در لغت و اصطلاح به معنای پایه و ریشه و «[[فقه]]» به معنای دانش به احکام شرعی) علم به قواعد و اصولی که در [[استنباط]] حکم شرعی از منابع معتبر شرع ([[قرآن]]، [[سنت (فقه)|سنت]]، عقل و اجماع) به‌کار می‌آید. به تعبیر دیگر اصول فقه، به مثابۀ منطق برای فقه است. در کتاب'' تأسیس الشّیعةالعلوم الاسلام'' آمده است: اول کسی‌که علم اصول را تأسیس کرد [[امام محمد باقر|امام ‌باقر]] (ع) سپس [[امام جعفر صادق|امام ‌صادق]] (ع) بودند که قواعد علم‌ اصول را برای اصحاب خود املا می‌کردند. برخی اندیشمندان مسائل علم اصول را به ‌شرح زیر تقسیم کرده‌اند: ۱. بخشی از مسائل اصولی ما را به‌صورت قطع و یقین به حکم شرعی می‌رسانند، از قبیل مباحث مدالیل استلزامات عقلیه مانند بحث از ملازمه بین وجوب چیزی و وجوب مقدمۀ آن؛ ۲. برخی از مسائل اصول تعبّداً ما را به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها صغروی است، مانند مباحث الفاظ. مثلاً امر، ظاهر در وجوب است یا خیر، و یا نهی، ظاهر در حرمت است یا خیر. ۳. مسائلی که ما را تعبّداً به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها کبروی است، مانند بحث از حجیّت خبر، اجماع و شهرت؛ ۴. قواعدی که نه قطع (یقین) وجدانی می‌آورد و نه تعبّد شرعی، بلکه تنها متکفل بیان احکام ظاهری در مقام شک است که به آن‌ها [[اصول عملیه]] یا دلیل فقاهتی گویند؛ ۵. قواعدی که وظیفه انسان را از نظر عقلی، زمانی که عاجز از همۀ حالات قبلی شده باشد معین می‌کند؛ زیرا وقتی مکلف نه وجداناً و نه تعبّداً به حکم واقعی دسترسی پیدا نکرد و از شناخت حکم ظاهری نیز عاجز ماند طبعاً باید به عقل رجوع کند و به برائت یا احتیاط یا تخییر عقلی عمل کند که این قواعد را اصول عملیۀ عقلیه گویند.<br><!--11382200-->
<br><!--11382200-->
[[رده:دین اسلام]]
[[رده:دین اسلام]]
[[رده:فقه و اصول و احکام]]
[[رده:فقه و اصول و احکام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۴

اصول فقه
(«اصول» جمع اصل؛ در لغت و اصطلاح به معنای پایه و ریشه و «فقه» به معنای دانش به احکام شرعی) علم به قواعد و اصولی که در استنباط حکم شرعی از منابع معتبر شرع (قرآن، سنت، عقل و اجماع) به‌کار می‌آید. به تعبیر دیگر اصول فقه، به مثابۀ منطق برای فقه است. در کتاب تأسیس الشّیعةالعلوم الاسلام آمده است: اول کسی‌که علم اصول را تأسیس کرد امام ‌باقر (ع) سپس امام ‌صادق (ع) بودند که قواعد علم‌ اصول را برای اصحاب خود املا می‌کردند. برخی اندیشمندان مسائل علم اصول را به ‌شرح زیر تقسیم کرده‌اند: ۱. بخشی از مسائل اصولی ما را به‌صورت قطع و یقین به حکم شرعی می‌رسانند، از قبیل مباحث مدالیل استلزامات عقلیه مانند بحث از ملازمه بین وجوب چیزی و وجوب مقدمۀ آن؛ ۲. برخی از مسائل اصول تعبّداً ما را به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها صغروی است، مانند مباحث الفاظ. مثلاً امر، ظاهر در وجوب است یا خیر، و یا نهی، ظاهر در حرمت است یا خیر. ۳. مسائلی که ما را تعبّداً به ‌حکم شرعی می‌رسانند و بحث در آن‌ها کبروی است، مانند بحث از حجیّت خبر، اجماع و شهرت؛ ۴. قواعدی که نه قطع (یقین) وجدانی می‌آورد و نه تعبّد شرعی، بلکه تنها متکفل بیان احکام ظاهری در مقام شک است که به آن‌ها اصول عملیه یا دلیل فقاهتی گویند؛ ۵. قواعدی که وظیفه انسان را از نظر عقلی، زمانی که عاجز از همۀ حالات قبلی شده باشد معین می‌کند؛ زیرا وقتی مکلف نه وجداناً و نه تعبّداً به حکم واقعی دسترسی پیدا نکرد و از شناخت حکم ظاهری نیز عاجز ماند طبعاً باید به عقل رجوع کند و به برائت یا احتیاط یا تخییر عقلی عمل کند که این قواعد را اصول عملیۀ عقلیه گویند.