آلکمایون: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
آلکمایون (Alcmaeon)
{{جعبه زندگینامه|عنوان=آلکمایون|نام=Alcmaeon|نام دیگر=|نام اصلی=|نام مستعار=|لقب=|زادروز=|تاریخ مرگ=|دوره زندگی=|ملیت=یونانی|محل زندگی=|تحصیلات و محل تحصیل=|شغل و تخصص اصلی=فیلسوف|شغل و تخصص های دیگر=پزشک|سبک=|مکتب=|سمت=|جوایز و افتخارات=|آثار=|خویشاوندان سرشناس=|گروه مقاله=فلسفه، منطق و کلام|دوره=قرن 6-5پ‌م|فعالیت های مهم=|رشته=|پست تخصصی=|باشگاه=}}


فیلسوف و پزشک یونانی. آلکمایون اهل کروتون<ref name=":1">Croton</ref> نویسنده‌ای است که گروهی از مورخین متقدم فلسفه او را فیلسوفی فیثاغورسی دانسته‌اند. اما ارسطو و دیوگنس لائرتیوس او را از فیثاغورسیان محسوب نمی‌کنند. ارسطو این فیلسوف را چنان مهم دانسته که در رد وی کتاب نوشته است. کسانی که او را از زمره فیثاغوریان دانسته‌اند دلایلی برای این امر ذکر کرده اند از جمله: شهروندی کروتون، اعتقاد به فناناپذیری روح و پیوندش با امر الهی، اعتقاد به الهی بودن اجرام آسمانی، تأکید بر نقش اضداد در طبیعت. از نظر گروهی از پژوهندگان متأخر او نظریات اصیل و چشمگیری مطرح کرده بدون آنکه وی پیوند خاصی با گروه خاصی از فیلسوفان داشته باشد. در خصوص تاریخ تولد او مانند بسیاری از فیلسوفان پیش از سقراط اختلاف وجود دارد، ولی آنچه از مجموع نظریات آنها قابل استنباط است این است که ظاهراً بخش جوانی او با پیری فیثاغورس تداخل داشته، لذا در اواخر قرن ششم پیش از میلاد متولد و در اواسط و یا اواخر قرن پنجم پیش از میلاد درگذشته است.


آلکمایون از زمره فلاسفه جزمی<ref>Dogmatic philosophers</ref> مانند بسیاری از همعصرانش نبود. بسیاری از فلسفه پیش از سقراط تصور می‌کردند که کلید دانش را دارند. ولی او قطعیت در علم را فقط مختص خدایان می‌دانست. خدایان مستقیماَ حقیقت را می دانند، اما آدمیان فقط قادرند از نشانه‌هایی پیروی کنند، که در جهان مرئی به آنها داده می شود و از طریق تفسیر آنها را‌ه‌شان را  به سوی امور نامرئی بیابند. همه آنچه در باره آلکمایون می دانیم ترجیح امور محسوس به عنوان اساس محکمی برای فرضیه‌سازی<ref>Hypothesized</ref> است. او عنایت به اثبات آرخه‌ی(اصل یا ماده نخستین جهان) واحدی ندارد. او مانند فیثاغوریان از اضداد<ref>Opposites</ref>؛ بسیار سخن می‌گوید و آنها را بسیار موثر بر ماهیت و سرنوشت بشر می‌داند، اما بر خلاف فیثاغورسیان تعداد آنها را محدود نمی‌کند. بسیاری از آنچه از او باقی مانده مربوط به علم پزشکی و فیزیولوژی می‌باشد و ظاهراً علاقه اصلی او متمرکز در این دو علم بوده، اما باید متذکر شد که او پیش از عصر تخصص‌گرایی بوده و مطالعه‌ی بدن انسان فقط بخشی از فلسفه به‌طور کلی بوده است. از نظر آلکمایون، بیماری می‌تواند علل گوناگون داشته باشد از جمله، تسلط یکی از اضداد و یا افراط یکی از آنها بر دیگری، علل خارجی مانند آبها یا محیط، خستگی، یا شکنجه و مانند آن، سلامتی حاصل آمیزش کیفیات مختلف در اندازه‌های مناسب است.


او معتقد بود که حیوانات فقط از قدرت احساس<ref>Feeling</ref> و انسان هم از قدرت احساس و هم اندیشیدن برخوردار است. اندیشیدن از ادراک حسی<ref>Sensory perception</ref> متمایز و نتیجه عمل امور ناهمانند<ref>Dissimilar</ref> است. در حالی‌که از نظر امپدکلس ادارک حسی بخشی از عمل اندیشیدن و همچنین نتیجه عمل امور همانند می‌باشد. ارسطو و امپدکلس مرکز فعالیت روانی را قلب و آلکمایون مغز انسان می‌دانست. همچنین از نظر او مغز ابزار اصلی اندیشیدن و احساس است. علت خواب ماندن خون در رگهای بزرگ بدن و بیداری حاصل به جریان افتادن آنها است.
آلکمایون (قرن 6-5پ‌م) (Alcmaeon)


نفس فناناپذیر<ref>Immortal</ref> و علت فناناپذیری آن  حرکت دائمی آن است. چنانکه ماه و ستارگان و خورشید چنین هستند. همچنین از نظر او اجرام آسمانی همه الهی هستند. علت مرگ انسان‌ها  این است که بدن انسان نمی تواند همچون ستارگان آغاز را به انجام پیوند دهد. ولی ستارگان و سایر اجسام آسمانی و امور فناناپذیر دارای خصیصه حرکت‌دوری<ref name=":2">Remotion</ref> و ارتباط آغاز با انجام هستند. پسوخه یا نفس از نظر آلکمایون به معنای یک روح است که در سراسر جهان نفوذ دارد از جهان تا بدن انسان، نفس به کیهان<ref>Cosmos</ref> جان می‌بخشد و ویژگی آشکار آن حرکت مداوم و خود‌انگیخته‌<ref>Spontaneus</ref>ایی است که بر اجرام آسمانی تحمیل می‌کند. او فکر می کرد که بخش هایی از این نفس جهانی در بدن انسان و به خصوص در مغز جای می‌گیرد، جایی که طبیعتاً می‌کوشد همان حرکات دوری را در آن جا نیز اعمال کند. اما با موانع به وجود آمده از سوی ماده بی‌شعوری که درگیر آن شده روبرو می‌شود. سرانجام مشارکت به هم می‌خورد و بدن به‌مثابه یک کل، دیگر نمی‌تواند انسجام دایره را حفظ کند و نفس فنا‌ناپذیر بدن را ترک می‌کند که در نتیجه بدن از هم می پاشد. وظیفه پزشک حفظ یا بازگرداندن تعادل به بدنی است که ترکیبی از اضداد است. تا نفس در آن شرایط در انجام حرکات طبیعی‌اش با کمترین مانع از سوی بدن مواجه شود. تا زمانی که تعادل حفظ شده باشد، نفس قادر است از طریق حرکات منظم‌اش بر بدن و ادراک و اندیشه تسلط یابد.
فیلسوف و پزشک یونانی. آلکمایون اهل [[کروتون]]<ref name=":1">Croton</ref> نویسنده‌ای است که گروهی از مورخین متقدم فلسفه او را فیلسوفی فیثاغورسی دانسته‌اند. اما [[ارسطو (۳۸۴ـ ۳۲۲پ م)|ارسطو]] و [[دیوگنس لایرتیوس|دیوگنس لائرتیوس]] او را از فیثاغورسیان محسوب نمی‌کنند. ارسطو این فیلسوف را چنان مهم دانسته که در رد وی کتاب نوشته است. کسانی که او را از زمره فیثاغوریان دانسته‌اند دلایلی برای این امر ذکر کرده اند از جمله: شهروندی کروتون، اعتقاد به فناناپذیری روح و پیوندش با امر الهی، اعتقاد به الهی بودن اجرام آسمانی، تأکید بر نقش اضداد در طبیعت. از نظر گروهی از پژوهندگان متأخر او نظریات اصیل و چشمگیری مطرح کرده بدون آنکه وی پیوند خاصی با گروه خاصی از فیلسوفان داشته باشد. در خصوص تاریخ تولد او مانند بسیاری از فیلسوفان پیش از [[سقراط]] اختلاف وجود دارد، ولی آنچه از مجموع نظریات آن‌ها قابل استنباط است این است که ظاهراً بخش جوانی او با پیری [[فیثاغورس (ح ۵۸۰ـ ۵۰۰پ م)|فیثاغورس]] تداخل داشته، لذا در اواخر قرن ششم پیش از میلاد متولد و در اواسط و یا اواخر قرن پنجم پیش از میلاد درگذشته است.


منابع:گاتری، دبلیو، کی، سی، ''تاریخ فلسفه‌ی یونان'' ج4، 1376ش، ترجمه‌ی مهدی قوام صفری، چاپ اول، تهرانف انتشارات فکر روز.
آلکمایون از زمره فلاسفه جزمی<ref>Dogmatic philosophers</ref> مانند بسیاری از هم‌عصرانش نبود. بسیاری از فلسفه پیش از سقراط تصور می‌کردند که کلید دانش را دارند. ولی او قطعیت در علم را فقط مختص خدایان می‌دانست. خدایان مستقیماَ حقیقت را می‌دانند، اما آدمیان فقط قادرند از نشانه‌هایی پیروی کنند، که در جهان مرئی به آن‌ها داده می شود و از طریق تفسیر آن‌ها را‌ه‌شان را  به سوی امور نامرئی بیابند. همه آنچه در باره آلکمایون می دانیم ترجیح امور محسوس به عنوان اساس محکمی برای فرضیه‌سازی<ref>Hypothesized</ref> است. او عنایت به اثبات آرخه‌ی (اصل یا ماده نخستین جهان) واحدی ندارد. او مانند فیثاغوریان از اضداد<ref>Opposites</ref>؛ بسیار سخن می‌گوید و آن‌ها را بسیار موثر بر ماهیت و سرنوشت بشر می‌داند، اما بر خلاف فیثاغورسیان تعداد آن‌ها را محدود نمی‌کند. بسیاری از آنچه از او باقی مانده مربوط به علم پزشکی و فیزیولوژی می‌باشد و ظاهراً علاقه اصلی او متمرکز در این دو علم بوده، اما باید متذکر شد که او پیش از عصر تخصص‌گرایی بوده و مطالعه‌ی بدن انسان فقط بخشی از فلسفه به‌طور کلی بوده است. از نظر آلکمایون، بیماری می‌تواند علل گوناگون داشته باشد از جمله، تسلط یکی از اضداد و یا افراط یکی از آن‌ها بر دیگری، علل خارجی مانند آب‌ها یا محیط، خستگی، یا شکنجه و مانند آن، سلامتی حاصل آمیزش کیفیات مختلف در اندازه‌های مناسب است.
 
او معتقد بود که حیوانات فقط از قدرت احساس<ref>Feeling</ref> و انسان هم از قدرت احساس و هم اندیشیدن برخوردار است. اندیشیدن از ادراک حسی<ref>Sensory perception</ref> متمایز و نتیجه عمل امور ناهمانند<ref>Dissimilar</ref> است. در حالی‌که از نظر امپدکلس ادارک حسی بخشی از عمل اندیشیدن و همچنین نتیجه عمل امور همانند می‌باشد. ارسطو و [[امپدوکلس|امپدکلس]] مرکز فعالیت روانی را قلب و آلکمایون مغز انسان می‌دانست. همچنین از نظر او مغز ابزار اصلی اندیشیدن و احساس است. علت خواب ماندن خون در رگ‌های بزرگ بدن و بیداری حاصل به جریان افتادن آن‌ها است.
 
نفس فناناپذیر<ref>Immortal</ref> و علت فناناپذیری آن حرکت دائمی آن است. چنانکه [[ماه (اخترشناسی)|ماه]] و ستارگان و [[خورشید]] چنین هستند. همچنین از نظر او اجرام آسمانی همه الهی هستند. علت مرگ انسان‌ها این است که بدن انسان نمی تواند همچون ستارگان آغاز را به انجام پیوند دهد. ولی ستارگان و سایر اجسام آسمانی و امور فناناپذیر دارای خصیصه حرکت‌دوری<ref name=":2">Remotion</ref> و ارتباط آغاز با انجام هستند. [[پسوخه]] یا نفس از نظر آلکمایون به معنای یک [[روح]] است که در سراسر جهان نفوذ دارد از جهان تا بدن انسان، نفس به [[کیهان]]<ref>Cosmos</ref> جان می‌بخشد و ویژگی آشکار آن حرکت مداوم و خود‌انگیخته‌<ref>Spontaneus</ref>ایی است که بر اجرام آسمانی تحمیل می‌کند. او فکر می کرد که بخش هایی از این نفس جهانی در بدن انسان و به خصوص در مغز جای می‌گیرد، جایی که طبیعتاً می‌کوشد همان حرکات دوری را در آن جا نیز اعمال کند. اما با موانع به وجود آمده از سوی ماده بی‌شعوری که درگیر آن شده روبرو می‌شود. سرانجام مشارکت به هم می‌خورد و بدن به‌مثابه یک کل، دیگر نمی‌تواند انسجام دایره را حفظ کند و نفس فنا‌ناپذیر بدن را ترک می‌کند که در نتیجه بدن از هم می پاشد. وظیفه پزشک حفظ یا بازگرداندن تعادل به بدنی است که ترکیبی از اضداد است. تا نفس در آن شرایط در انجام حرکات طبیعی‌اش با کمترین مانع از سوی بدن مواجه شود. تا زمانی که تعادل حفظ شده باشد، نفس قادر است از طریق حرکات منظم‌اش بر بدن و ادراک و اندیشه تسلط یابد.
 
منابع: گاتری، دبلیو، کی، سی، ''تاریخ فلسفه‌ی یونان'' ج4، 1376ش، ترجمه‌ی مهدی قوام صفری، چاپ اول، تهران انتشارات فکر روز.




----<references />
----<references />
[[رده:فلسفه ، منطق و کلام]]
[[رده:فلسفه غرب – اشخاص، آثار و مکاتب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۹

آلکمایون
Alcmaeon
ملیت یونانی
شغل و تخصص اصلی فیلسوف
شغل و تخصص های دیگر پزشک
دوره قرن 6-5پ‌م
گروه مقاله فلسفه، منطق و کلام


آلکمایون (قرن 6-5پ‌م) (Alcmaeon)

فیلسوف و پزشک یونانی. آلکمایون اهل کروتون[۱] نویسنده‌ای است که گروهی از مورخین متقدم فلسفه او را فیلسوفی فیثاغورسی دانسته‌اند. اما ارسطو و دیوگنس لائرتیوس او را از فیثاغورسیان محسوب نمی‌کنند. ارسطو این فیلسوف را چنان مهم دانسته که در رد وی کتاب نوشته است. کسانی که او را از زمره فیثاغوریان دانسته‌اند دلایلی برای این امر ذکر کرده اند از جمله: شهروندی کروتون، اعتقاد به فناناپذیری روح و پیوندش با امر الهی، اعتقاد به الهی بودن اجرام آسمانی، تأکید بر نقش اضداد در طبیعت. از نظر گروهی از پژوهندگان متأخر او نظریات اصیل و چشمگیری مطرح کرده بدون آنکه وی پیوند خاصی با گروه خاصی از فیلسوفان داشته باشد. در خصوص تاریخ تولد او مانند بسیاری از فیلسوفان پیش از سقراط اختلاف وجود دارد، ولی آنچه از مجموع نظریات آن‌ها قابل استنباط است این است که ظاهراً بخش جوانی او با پیری فیثاغورس تداخل داشته، لذا در اواخر قرن ششم پیش از میلاد متولد و در اواسط و یا اواخر قرن پنجم پیش از میلاد درگذشته است.

آلکمایون از زمره فلاسفه جزمی[۲] مانند بسیاری از هم‌عصرانش نبود. بسیاری از فلسفه پیش از سقراط تصور می‌کردند که کلید دانش را دارند. ولی او قطعیت در علم را فقط مختص خدایان می‌دانست. خدایان مستقیماَ حقیقت را می‌دانند، اما آدمیان فقط قادرند از نشانه‌هایی پیروی کنند، که در جهان مرئی به آن‌ها داده می شود و از طریق تفسیر آن‌ها را‌ه‌شان را  به سوی امور نامرئی بیابند. همه آنچه در باره آلکمایون می دانیم ترجیح امور محسوس به عنوان اساس محکمی برای فرضیه‌سازی[۳] است. او عنایت به اثبات آرخه‌ی (اصل یا ماده نخستین جهان) واحدی ندارد. او مانند فیثاغوریان از اضداد[۴]؛ بسیار سخن می‌گوید و آن‌ها را بسیار موثر بر ماهیت و سرنوشت بشر می‌داند، اما بر خلاف فیثاغورسیان تعداد آن‌ها را محدود نمی‌کند. بسیاری از آنچه از او باقی مانده مربوط به علم پزشکی و فیزیولوژی می‌باشد و ظاهراً علاقه اصلی او متمرکز در این دو علم بوده، اما باید متذکر شد که او پیش از عصر تخصص‌گرایی بوده و مطالعه‌ی بدن انسان فقط بخشی از فلسفه به‌طور کلی بوده است. از نظر آلکمایون، بیماری می‌تواند علل گوناگون داشته باشد از جمله، تسلط یکی از اضداد و یا افراط یکی از آن‌ها بر دیگری، علل خارجی مانند آب‌ها یا محیط، خستگی، یا شکنجه و مانند آن، سلامتی حاصل آمیزش کیفیات مختلف در اندازه‌های مناسب است.

او معتقد بود که حیوانات فقط از قدرت احساس[۵] و انسان هم از قدرت احساس و هم اندیشیدن برخوردار است. اندیشیدن از ادراک حسی[۶] متمایز و نتیجه عمل امور ناهمانند[۷] است. در حالی‌که از نظر امپدکلس ادارک حسی بخشی از عمل اندیشیدن و همچنین نتیجه عمل امور همانند می‌باشد. ارسطو و امپدکلس مرکز فعالیت روانی را قلب و آلکمایون مغز انسان می‌دانست. همچنین از نظر او مغز ابزار اصلی اندیشیدن و احساس است. علت خواب ماندن خون در رگ‌های بزرگ بدن و بیداری حاصل به جریان افتادن آن‌ها است.

نفس فناناپذیر[۸] و علت فناناپذیری آن حرکت دائمی آن است. چنانکه ماه و ستارگان و خورشید چنین هستند. همچنین از نظر او اجرام آسمانی همه الهی هستند. علت مرگ انسان‌ها این است که بدن انسان نمی تواند همچون ستارگان آغاز را به انجام پیوند دهد. ولی ستارگان و سایر اجسام آسمانی و امور فناناپذیر دارای خصیصه حرکت‌دوری[۹] و ارتباط آغاز با انجام هستند. پسوخه یا نفس از نظر آلکمایون به معنای یک روح است که در سراسر جهان نفوذ دارد از جهان تا بدن انسان، نفس به کیهان[۱۰] جان می‌بخشد و ویژگی آشکار آن حرکت مداوم و خود‌انگیخته‌[۱۱]ایی است که بر اجرام آسمانی تحمیل می‌کند. او فکر می کرد که بخش هایی از این نفس جهانی در بدن انسان و به خصوص در مغز جای می‌گیرد، جایی که طبیعتاً می‌کوشد همان حرکات دوری را در آن جا نیز اعمال کند. اما با موانع به وجود آمده از سوی ماده بی‌شعوری که درگیر آن شده روبرو می‌شود. سرانجام مشارکت به هم می‌خورد و بدن به‌مثابه یک کل، دیگر نمی‌تواند انسجام دایره را حفظ کند و نفس فنا‌ناپذیر بدن را ترک می‌کند که در نتیجه بدن از هم می پاشد. وظیفه پزشک حفظ یا بازگرداندن تعادل به بدنی است که ترکیبی از اضداد است. تا نفس در آن شرایط در انجام حرکات طبیعی‌اش با کمترین مانع از سوی بدن مواجه شود. تا زمانی که تعادل حفظ شده باشد، نفس قادر است از طریق حرکات منظم‌اش بر بدن و ادراک و اندیشه تسلط یابد.

منابع: گاتری، دبلیو، کی، سی، تاریخ فلسفه‌ی یونان ج4، 1376ش، ترجمه‌ی مهدی قوام صفری، چاپ اول، تهران انتشارات فکر روز.



  1. Croton
  2. Dogmatic philosophers
  3. Hypothesized
  4. Opposites
  5. Feeling
  6. Sensory perception
  7. Dissimilar
  8. Immortal
  9. Remotion
  10. Cosmos
  11. Spontaneus