روان شناسی شناخت: تفاوت میان نسخهها
Mohammadi3 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
روانشناسی شناخت | روانشناسی شناخت | ||
مطالعۀ کارکردهای پردازش | مطالعۀ کارکردهای پردازش اطلاعات<ref>information-processing</ref> در انسان و حیوان، دربرگیرندۀ نقش آنها در یادگیری، حافظه، استدلال و رشد زبان. روانشناسان شناخت<ref>cognitive psychologists</ref> برای آزمایش و بالابردن اعتبار نظریهها از برخی فنون تجربی استفاده میکنند، ازجمله پژوهش آزمایشگاهی روی اشخاص سالم و مبتلا به آسیب مغزی، و نیز الگوهای رایانهای و ریاضی. در اوایل قرن 20، پس از زوال دروننگری<ref>introspection</ref> بهمنزلۀ روشی پژوهشی و ظهور رفتارگرایی<ref>behaviourism</ref>، روانشناسان عمدتاً از مطالعۀ شناخت غافل شدند. با وجود این، چندین نظریهپرداز پرنفوذ، همچون ادوارد چیس تولمن<ref>Edward Chase Tolman</ref> (1886ـ1959م)، کماکان به طرح این استدلال پرداختند که برای فهم کامل عوامل تعیینکنندۀ رفتار، لازم است فرآیندهای شناختی بررسی و درک شوند. نوام چامسکی<ref>Noam Chomsky</ref> در 1957م رویکردهای رفتارگرایی در فراگیری زبان را بررسی کرد. با ظهور فناوری ارتباط از راه دور و محاسبۀ دیجیتالی، نظریهپردازانی چون دونالد برادبنت<ref>Donald Broadbent</ref>، روانشناس انگلیسی (1926م ـ )، الگوهای مغزی پردازش اطلاعات را تدوین کردند که بعدها کسانی مانند اولریش نایسر<ref>Ulrich Neisser</ref>، روانشناس آلمانیتبار امریکایی (1928م ـ )، آن را تشریح کردند. اخیراً محدودیتهای این رویکردها در فرآیندهای شناختی، بهویژه در تبیین نقش هیجان<ref>emotion</ref> و انگیزش<ref>motivation</ref>، در کانون توجه قرار گرفته است. | ||
---- | |||
[[رده:روانشناسی و روانپزشکی]] | |||
[[رده:اصطلاحات، قوانین و مفاهیم]] |
نسخهٔ ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۰۰
روانشناسی شناخت
مطالعۀ کارکردهای پردازش اطلاعات[۱] در انسان و حیوان، دربرگیرندۀ نقش آنها در یادگیری، حافظه، استدلال و رشد زبان. روانشناسان شناخت[۲] برای آزمایش و بالابردن اعتبار نظریهها از برخی فنون تجربی استفاده میکنند، ازجمله پژوهش آزمایشگاهی روی اشخاص سالم و مبتلا به آسیب مغزی، و نیز الگوهای رایانهای و ریاضی. در اوایل قرن 20، پس از زوال دروننگری[۳] بهمنزلۀ روشی پژوهشی و ظهور رفتارگرایی[۴]، روانشناسان عمدتاً از مطالعۀ شناخت غافل شدند. با وجود این، چندین نظریهپرداز پرنفوذ، همچون ادوارد چیس تولمن[۵] (1886ـ1959م)، کماکان به طرح این استدلال پرداختند که برای فهم کامل عوامل تعیینکنندۀ رفتار، لازم است فرآیندهای شناختی بررسی و درک شوند. نوام چامسکی[۶] در 1957م رویکردهای رفتارگرایی در فراگیری زبان را بررسی کرد. با ظهور فناوری ارتباط از راه دور و محاسبۀ دیجیتالی، نظریهپردازانی چون دونالد برادبنت[۷]، روانشناس انگلیسی (1926م ـ )، الگوهای مغزی پردازش اطلاعات را تدوین کردند که بعدها کسانی مانند اولریش نایسر[۸]، روانشناس آلمانیتبار امریکایی (1928م ـ )، آن را تشریح کردند. اخیراً محدودیتهای این رویکردها در فرآیندهای شناختی، بهویژه در تبیین نقش هیجان[۹] و انگیزش[۱۰]، در کانون توجه قرار گرفته است.