آزادی اقتصادی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:


آزادی اقتصادی (laissez-faire)<br/> در اقتصاد و سیاست، آموزه‌ای که اشاره به عدم مداخلۀ حکومت به‌ویژه در امور اقتصادی افراد دارد و آن را لازمۀ کسب سود و ایجاد رقابت و عملکرد طبیعی نظام عرضه و تقاضا در جامعه می‌داند. آن را ابتدا، فیزیوکرات<ref>physiocrat</ref>ها در اواخر قرن ۱۸ در فرانسه، در برابر دیدگاه ‌مرکانتیلیست<ref>mercantilist</ref>ها مطرح کردند و پس از آن، آدام اسمیت، اقتصاددان انگلیسی، تکمیلش کرد و از پایه‌های اقتصاد کلاسیک قرار داد. در قرن ۱۹، اعتقاد به آن در مغرب‌زمین رواجی گسترده یافت و هوادارانش ، با فرض حاکمیت قوانین طبیعی بر اقتصاد، فعالیت‌های فردی و به دور از کنترل‌های دولتی را عامل رشد اقتصادی دانستند. از عوامل مؤثر در به‌کارگیری و رواج آن در مغرب‌زمین، وقوع انقلاب صنعتی و رشد طبقۀ سرمایه‌دار بوده است که کسب سود خود را در گرو رهایی از کنترل‌ها و قیدوبندهای دولتی می‌دانست. این آموزه، وجهی سیاسی نیز دارد و براساس آن، آزادی افراد در پی‌گیری اهداف فردی، در نهایت، منافع جامعه را نیز تأمین خواهد کرد و حکومت‌ها صرفاً باید به تأمین نظم و امنیت در جامعه بپردازند، از مداخله در امور شخصی افراد پرهیز کنند، و صرفاً زمینۀ آزادی و ابتکار عمل افراد را در دستیابی به اهداف دلخواهشان فراهم آورند. این آموزه که انگیزۀ کسب سود و نیز ابتکار و آزادی عمل فردی را عامل پیشرفت اقتصادی می‌داند، در اقتصادهای دولتی اعتبار نداشته است. رواج آموزۀ آزادی اقتصادی از اواخر قرن ۱۹ به‌تدریج رو به کاستی نهاد و به‌ویژه در اواسط قرن ۲۰، با رواج اندیشه‌های جان مینارد کینز<ref>Maynard Keynes</ref>&nbsp;طی چند دهه کنار گذاشته شد؛ اما دوباره در اواخر این قرن به‌شکلی تازه به‌کار رفت و همچنان هوادارانی دارد.
آزادی اقتصادی (laissez-faire)<br/> در [[اقتصاد]] و [[سیاست]]، آموزه‌ای که اشاره به عدم مداخلۀ حکومت به‌ویژه در امور اقتصادی افراد دارد و آن را لازمۀ کسب سود و ایجاد رقابت و عملکرد طبیعی نظام عرضه و تقاضا در جامعه می‌داند. آن را ابتدا، [[فیزیوکرات ها|فیزیوکرات]]<ref>physiocrat</ref>ها در اواخر قرن ۱۸م در [[فرانسه]]، در برابر دیدگاه ‌[[مرکانتیلیسم|مرکانتیلیست]]<ref>mercantilist</ref>ها مطرح کردند و پس از آن، [[اسمیت، آدام (۱۷۲۳ـ۱۷۹۰)|آدام اسمیت]]، اقتصاددان انگلیسی، تکمیلش کرد و از پایه‌های [[اقتصاد کلاسیک]] قرار داد. در قرن ۱۹م، اعتقاد به آن در مغرب‌زمین رواجی گسترده یافت و هوادارانش، با فرض حاکمیت قوانین طبیعی بر اقتصاد، فعالیت‌های فردی و به دور از کنترل‌های دولتی را عامل رشد اقتصادی دانستند. از عوامل مؤثر در به‌کارگیری و رواج آن در مغرب‌زمین، وقوع [[انقلاب صنعتی]] و رشد طبقۀ سرمایه‌دار بوده است که کسب سود خود را در گرو رهایی از کنترل‌ها و قیدوبندهای دولتی می‌دانست. این آموزه، وجهی سیاسی نیز دارد و براساس آن، آزادی افراد در پی‌گیری اهداف فردی، در نهایت، منافع جامعه را نیز تأمین خواهد کرد و حکومت‌ها صرفاً باید به تأمین نظم و امنیت در جامعه بپردازند، از مداخله در امور شخصی افراد پرهیز کنند، و صرفاً زمینۀ آزادی و ابتکار عمل افراد را در دستیابی به اهداف دلخواهشان فراهم آورند. این آموزه که انگیزۀ کسب سود و نیز ابتکار و آزادی عمل فردی را عامل پیشرفت اقتصادی می‌داند، در اقتصادهای دولتی اعتبار نداشته است. رواج آموزۀ آزادی اقتصادی از اواخر قرن ۱۹م به‌تدریج رو به کاستی نهاد و به‌ویژه در اواسط قرن ۲۰م، با رواج اندیشه‌های [[کینز، جان مینارد (۱۸۸۳ـ۱۹۴۶)|جان مینارد کینز]]<ref>Maynard Keynes</ref> طی چند دهه کنار گذاشته شد؛ اما دوباره در اواخر این قرن به شکلی تازه به‌کار رفت و همچنان هوادارانی دارد.


<br/> &nbsp;
<br/> &nbsp;

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۰۲

آزادی اقتصادی (laissez-faire)
در اقتصاد و سیاست، آموزه‌ای که اشاره به عدم مداخلۀ حکومت به‌ویژه در امور اقتصادی افراد دارد و آن را لازمۀ کسب سود و ایجاد رقابت و عملکرد طبیعی نظام عرضه و تقاضا در جامعه می‌داند. آن را ابتدا، فیزیوکرات[۱]ها در اواخر قرن ۱۸م در فرانسه، در برابر دیدگاه ‌مرکانتیلیست[۲]ها مطرح کردند و پس از آن، آدام اسمیت، اقتصاددان انگلیسی، تکمیلش کرد و از پایه‌های اقتصاد کلاسیک قرار داد. در قرن ۱۹م، اعتقاد به آن در مغرب‌زمین رواجی گسترده یافت و هوادارانش، با فرض حاکمیت قوانین طبیعی بر اقتصاد، فعالیت‌های فردی و به دور از کنترل‌های دولتی را عامل رشد اقتصادی دانستند. از عوامل مؤثر در به‌کارگیری و رواج آن در مغرب‌زمین، وقوع انقلاب صنعتی و رشد طبقۀ سرمایه‌دار بوده است که کسب سود خود را در گرو رهایی از کنترل‌ها و قیدوبندهای دولتی می‌دانست. این آموزه، وجهی سیاسی نیز دارد و براساس آن، آزادی افراد در پی‌گیری اهداف فردی، در نهایت، منافع جامعه را نیز تأمین خواهد کرد و حکومت‌ها صرفاً باید به تأمین نظم و امنیت در جامعه بپردازند، از مداخله در امور شخصی افراد پرهیز کنند، و صرفاً زمینۀ آزادی و ابتکار عمل افراد را در دستیابی به اهداف دلخواهشان فراهم آورند. این آموزه که انگیزۀ کسب سود و نیز ابتکار و آزادی عمل فردی را عامل پیشرفت اقتصادی می‌داند، در اقتصادهای دولتی اعتبار نداشته است. رواج آموزۀ آزادی اقتصادی از اواخر قرن ۱۹م به‌تدریج رو به کاستی نهاد و به‌ویژه در اواسط قرن ۲۰م، با رواج اندیشه‌های جان مینارد کینز[۳] طی چند دهه کنار گذاشته شد؛ اما دوباره در اواخر این قرن به شکلی تازه به‌کار رفت و همچنان هوادارانی دارد.


 


  1. physiocrat
  2. mercantilist
  3. Maynard Keynes