اسماعیلیه: تفاوت میان نسخهها
Mohammadi2 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohammadi3 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
فرقهای شیعی که در اواسط قرن ۲ق با اختلاف بر سر جانشینی امام جعفر صادق (ع) با سایر پیروان آن حضرت، پدیدار شد و به گروههای چندی منقسم گردید. نام این فرقه از نام اسماعیل، فرزند ارشد امام جعفر صادق (ع)، گرفته شده است. وی در زمان حیات امام جعفر صادق (ع) و حدود ده سال قبل از آن حضرت از دنیا رفت. اسماعیل در دوران حیات خود ارتباطاتی با گروههای انقلابی و شیعیان غالی داشته و گزارشهایی در دست است که نشان میدهد وی روابطی با ابوالخطاب کوفی، رهبر فرقۀ غالی، داشته است. برخی از پیروان امام به دلیل فرزند ارشد بودن اسماعیل بهطور طبیعی او را جانشین پدر تصور میکردهاند هرچند سند معتبری دربارۀ نصب و تعیین او از سوی امام وجود ندارد و مورخین و علمای بزرگ شیعی نیز چنین مسئلهای را تأیید نکردهاند. معالوصف، گروهی از شیعیان بر امامت او اصرار کرده حتی مرگ او را انکار کردند. امام هنگام درگذشت اسماعیل تنیچند از بزرگان ازجمله حاکم مدینه را بر مرگ اسماعیل شاهد گرفت و با شرکت در تشییع پیکر او، وی را در قبرستان بقیع دفن کرد. نام مستعار اسماعیل «مبارک» بود و به همین دلیل کسانی که امامت او را پذیرفتند به «مبارکیه» مشهور شدند. مبارکیه را عقیده بر این بود که امام جعفر صادق (ع) بعد از مرگ اسماعیل، محمد فرزند او را شخصاً به جانشینی برگزید. بنابراین مبارکیه از نخستین نامهای گروهی بود که بعدها توسط مؤلفان کتب فرق به نام اسماعیلیه خوانده شدهاند. معاصرانِ اسماعیلیانِ نخستین آنها را باطنیه و ملاحده و بعدها از اواسط قرن ۳ق و پس از ظهور قرامطه، آنان را قرامطه نیز میخواندند ولی آنان، نیز فاطمیان، از استعمال نام اسماعیلیه برای خود پرهیز میکردند و نهضت خود را معمولاً «دعوت» یا «دعوت هادیه» میخواندند. محمد بن اسماعیل بعد از رحلت پدر (۱۴۸ق) که اکثر پیروان آن حضرت جانشینی امام موسی کاظم (ع) را پذیرفتند، مدینه را ترک کرد و به عراق، و سپس خوزستان، کوچید و زندگی پنهانی خود را آغاز کرد و به همین سبب به «مکتوم» شهرت یافت. این مهاجرت مبداء «دورۀ سَتر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا ظهور فاطمیان و تأسیس خلافت توسط آنها در اواخر قرن ۳ق ادامه داشت. محمد بن اسماعیل اندکی پس از ۱۷۹ق درگذشت و پس از وی، یکی از پسران وی که عبدالله نام داشت، رهبری مبارکیه را به دست گرفت و چون پدرش محمد ملقب به «میمون» (خوشیمن) بود از او با نام عبدالله بن میمون قداح نیز یاد شده ولی غالباً با فردی با همین نام که از اصحاب امام صادق (ع) و امام باقر (ع) بوده است خلط و اشتباه شده است (← [[قداح|قدّاح]]). بعد از وی نیز سه تن دیگر به نامهای احمد تقی و حسین رضی و عبیدالله مهدی به ترتیب رهبری مرکزی اسماعیلیه را در «دورۀ ستر» برعهده داشتند. اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده، و سپس به بصره، و سرانجام به شهر سَلَمیّه در شمال سوریه منتقل شده است. سلمیه تا ۲۸۹ق همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است. آنان تا این زمان برای جلوگیری از بروز درگیری با دشمنانشان، بهویژه عباسیان، مخفی میزیستند و داعیانِ آنها در میان مردم به دعوت میپرداختند. در این دوره داعیانی چون ابن حوشب در یمن و ابوعبدالله شیعی در شمال افریقا برخاستند و دستگاههای تبلیغاتی سرّی، منظم و قدرتمندی با نام «دعوتخانه» برای ابلاغ دعوت خود تشکیل دادند. امام در رأس سلسلهمراتب دعوت قرار داشت و تشکیلات سرّیشان بهسبب تقدس عدد هفت نزد آنان، هفت مرحله (مستجیب، مأذون اصغر، مأذون اکبر، معلم، داعی، حجت و امام) داشت. با افزایش شمار پیروان اسماعیلی، فکر تأسیس دارالحجرههایی بهشیوۀ صدر اسلام، که نخستین آنها را حمدان قرمط در حدود ۲۷۷ق در نزدیکی کوفه بنیاد نهاد، برای یورش به مناطق مختلف و خروج بر ضد فرمانروایان پدید آمد و با این روش پیروزیهایی در احساء عربستان و یمن نصیب اسماعیلیان شد. ابوعبدالله شیعی زمینه و مقدمات نخستین دولت اسماعیلی را در شمال افریقا فراهم کرد و آخرین رهبر فاطمی در دورۀ ستر یعنی عبیدالله مهدی، در ۲۸۶ق با ادعای امامت اسماعیلیه برای خود و اسلافش ـ رهبران مرکزی نهضت ـ مهدویت محمد بن اسماعیل و بازگشت او را انکار کرد و به تداوم امامت در اعقاب امام صادق (ع) یعنی همانهایی که امام مستور نامیده شدند، تصریح کرده و «دورۀ کشف» را آغاز نمود. این اقدام عبیدالله مهدی و مخالفت حمدان قرمطی با اصلاحات رهبری مرکزی، موجب بروز انشعاب مهم در فرقۀ اسماعیلیه گردید و بدینترتیب، اسماعیلیان فاطمی از یکسو، و بقیه اسماعیلیان که از آن پس رسماً قرامطه نامیده شدند، به عنوان دو شاخۀ اصلی اسماعیلیه درآمدند. این عدّه مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار بازگشت وی به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقی ماندند. برای قرامطه محمد بن اسماعیل به عنوان هفتمین و آخرین امام بوده است (← [[قرمطیان]]). عبیدالله مهدی با مساعدت و یاری ابوعبدالله شیعی در ۲۹۷ق در افریقیه به مسند خلافت نشست و یک سال بعد ابوعبدالله و برادرش را کشت. معزّ خلیفۀ فاطمی مرکز حکومت را از افریقیه به مصر انتقال داد (۳۵۸ق). دولت اسماعیلی فاطمی پس از استیلا بر مصر، به قدرتی نیرومند تبدیل شد که قلمروش از شام تا مغربِ اقصی و از سیسیل تا یمن و حجاز میرسید و در مکه و مدینه بهنام آنان خطبه خوانده میشد. قیام ارسلان بساسیری به تحریک مستنصر فاطمی و بر ضدِ خلیفۀ عباسی بغداد نیز سبب شد که بیش از یک سال، تا ورود طغرلبیک به بغداد، در دستگاه عباسیان خطبه بهنام خلیفۀ فاطمی خوانده شود. داعیانِ اسماعیلی تا پیش از آغاز دورۀ جدید دعوت (دعوت تودۀ مردم با قیامهای مسلحانه)، میکوشیدند با شیوهای مسالمتآمیز فرمانروایان و امرای دولت را به مذهب اسماعیلی درآورند، چنانکه قبول کیش اسماعیلی از طرف برخی امرای سامانیان، مسافریان و جستانیان و کسانی چون ابوعلی سیمجوری، یوسف بن ابی الساج و احمد بن عبدالملک عطاش نتیجۀ این تلاشهاست. نیز کسانی چون ناصرخسرو قبادیانی، ابویعقوب سجستانی، ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی و دیگران از داعیان نشر و ترویج کیش اسماعیلی در سرزمینهای شرقیِ خلافت، از عراق و ایران تا سند، بودند. بعد از مرگ مستنصر فاطمی میان پسرانش، نزار و مستعلی بر سر جانشینی نزاع درگرفت که سبب شقاق مهم اسماعیلیه به دو فرقۀ نزاریه و مستعلویه شد. اسماعیلیانی که بیرون از قلمرو فاطمی، بهویژه در ایران و عراق، بهسر میبردند، قائل به امامت نزار شدند و اسماعیلیان فاطمی بر امامت مستعلی پای فشردند، اما خلافت مصر سرانجام بهدست صلاحالدین ایوبی برافتاد (۵۶۷ق). نزاریان ایران نیز پس از قطع ارتباط با مصر، به پیشوایی حسن صباح سیاست تبلیغی جدیدی در پیش گرفتند و دورهای نوین در تاریخ ایران و مذهب اسماعیلیه پدید آوردند. اسماعیلیان با تسخیر اَلَموت و قلاع اطراف آن و دعوی انتقالِ امام مستور به آنجا، دولتِ خود را در ایران بنیاد نهادند (۴۸۳ق). آنها نوۀ نزار را پس از کشتهشدن نزار مخفیانه به الموت بردند و به نشر دعوت پرداختند و با فعالیتهای گستردۀ تبلیغی و مبارزه با خلفای بغداد، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آل باوند و جز آنها، تا سقوط الموت بهدست هلاکوخان (۶۵۴ق)، به قدرت سیاسی نیرومندی تبدیل شدند. پس از سقوط الموت بهدست هولاکوخان، امامان اسماعیلی جدید بهطور مستتر و متواری در آذربایجان و عراق و فارس فعالیت میکردند و تا ظهور آقاخان محلّاتی، طبق یکی از روایات خودشان، هجده امام داشتهاند که همگی تا زمان آقاخان مستور بودهاند. پراکندگیِ اسماعیلیان مانع از نفوذ آنان در شهرها میشد. فقط در دورۀ جلالالدین حسن نومسلمان بود که اسماعیلیان توانستند موقتاً بر ابهر و زنجان مسلط شوند. چون عقاید اسماعیلی پس از سقوط الموت رفتهرفته رو به محاق میرفت، آنان انجدان را مرکز فعالیت حرفهای خود کردند و درصدد اتحاد اسماعیلیان ایران، شام، ماوراءالنهر و هند برآمدند. اگرچه اسماعیلیۀ ایران برای ادامۀ حیات خود، به تصوف شیعهمآب روی آوردند و امام خود را چون پیر طریقت فرا نمودند، اما هیچگاه اندیشههای دینی خود را ترک نکردند و کاملاً در عقاید صوفیانه مستحیل نشدند. در قرن ۱۳ق جنبشی جدید در اسماعیلیۀ ایران توسط آقاخان محلاتی با سیاست طرفداری از دولت بریتانیا در هند شکل گرفت که با شکست آقاخان اول در کرمان عقیم ماند و مرکز فعالیت اسماعیلیۀ نزاری، معروف به خوجه (← [[خوجه]])، از ایران به هند انتقال یافت. پیروان مستعلویه نیز، که به نام بُهره مشهورند، عمدتاً در هند سکونت دارند. اسماعیلیه جز تأثیرات مهم سیاسی، به لحاظ فرهنگی نیز تأثیراتی عظیم بر جای گذاشتند. تألیف آثار بسیاری در تأیید و توجیه عقاید اسماعیلیه بهدست علمای اسماعیلی، اندیشههای کلامی آنان را در تاریخ فلسفۀ اسلامی ماندگار کرد. دانشگاه الازهر مصر بهدست اسماعیلیان بنا شد. رسائل اخوانالصفا، از نخستین دایرةالمعارفهای اسلامی، بهدست دانشمندان اسماعیلی تألیف شد. اما اسماعیلیان با دفاع سرسختانه از عقاید خود و توسل به ترور و کشتار، موجبات وحشت و بیزاری عامۀ مردم و تألیف کتب و رسالاتی را در رد این مذهب فراهم کردند، بهگونهای که معمولاً اسماعیلیه نزد عامه مسلمین اعم از شیعه و سنی منفور و مطعون بودهاند. مراجعه به عقاید و تعالیم اسماعیلی نشان میدهد که آنان در باب توحید، نبوت و قرآن اهل شک و تردید نبودند بلکه با تأویل قرآن و قول به باطن احکام شرعی، درک و فهم باطن دین را مخصوص خود (خواص) و غیر اسماعیلیان (عوام) را فقط قادر به درک ظاهر دین و شریعت میدانستند. برخی از آنها گاه تا انکار و نسخ شریعت و وضع احکام جدید و اباحه پیش میرفتند و بهویژه شاخۀ قرامطه که با کشتار حُجاج و غارت اماکن مقدسه و اهانت به مکه و کعبه، مخالفت آشکار خود را با اسلام بروز میدادند. در عقاید فلسفی و کلامی اسماعیلیه، که خود آن را «حقایق» میخوانند، تأثیر نامستقیم فلوطین، نوافلاطونیان، آیین مانی و مسیح و تصوف (در آثار اسماعیلیۀ جدید، بهویژه در ایران و هند) بهچشم میخورد. اگرچه شمار فراوانی از آثار اسماعیلی از بین رفته است، اما تحقیقات و تألیفات خاورشناسانی چون سیلوستر دوساسی، راینهارت دوزی، میخائیل یان دوخویه، کازانوا، لوئی ماسینیون، ولادیمیر ایوانف و برنارد لویس، بخشی از دستاوردهای اسماعیلی را از خطر نابودی رهانده است. در حال حاضر، اسماعیلیه که عمدتاً به شاخۀ نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از ۲۵ کشور در قارههای آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکندهاند. نیز← [[ | فرقهای شیعی که در اواسط قرن ۲ق با اختلاف بر سر جانشینی امام جعفر صادق (ع) با سایر پیروان آن حضرت، پدیدار شد و به گروههای چندی منقسم گردید. نام این فرقه از نام اسماعیل، فرزند ارشد امام جعفر صادق (ع)، گرفته شده است. وی در زمان حیات امام جعفر صادق (ع) و حدود ده سال قبل از آن حضرت از دنیا رفت. اسماعیل در دوران حیات خود ارتباطاتی با گروههای انقلابی و شیعیان غالی داشته و گزارشهایی در دست است که نشان میدهد وی روابطی با ابوالخطاب کوفی، رهبر فرقۀ غالی، داشته است. برخی از پیروان امام به دلیل فرزند ارشد بودن اسماعیل بهطور طبیعی او را جانشین پدر تصور میکردهاند هرچند سند معتبری دربارۀ نصب و تعیین او از سوی امام وجود ندارد و مورخین و علمای بزرگ شیعی نیز چنین مسئلهای را تأیید نکردهاند. معالوصف، گروهی از شیعیان بر امامت او اصرار کرده حتی مرگ او را انکار کردند. امام هنگام درگذشت اسماعیل تنیچند از بزرگان ازجمله حاکم مدینه را بر مرگ اسماعیل شاهد گرفت و با شرکت در تشییع پیکر او، وی را در قبرستان بقیع دفن کرد. نام مستعار اسماعیل «مبارک» بود و به همین دلیل کسانی که امامت او را پذیرفتند به «مبارکیه» مشهور شدند. مبارکیه را عقیده بر این بود که امام جعفر صادق (ع) بعد از مرگ اسماعیل، محمد فرزند او را شخصاً به جانشینی برگزید. بنابراین مبارکیه از نخستین نامهای گروهی بود که بعدها توسط مؤلفان کتب فرق به نام اسماعیلیه خوانده شدهاند. معاصرانِ اسماعیلیانِ نخستین آنها را باطنیه و ملاحده و بعدها از اواسط قرن ۳ق و پس از ظهور قرامطه، آنان را قرامطه نیز میخواندند ولی آنان، نیز فاطمیان، از استعمال نام اسماعیلیه برای خود پرهیز میکردند و نهضت خود را معمولاً «دعوت» یا «دعوت هادیه» میخواندند. محمد بن اسماعیل بعد از رحلت پدر (۱۴۸ق) که اکثر پیروان آن حضرت جانشینی امام موسی کاظم (ع) را پذیرفتند، مدینه را ترک کرد و به عراق، و سپس خوزستان، کوچید و زندگی پنهانی خود را آغاز کرد و به همین سبب به «مکتوم» شهرت یافت. این مهاجرت مبداء «دورۀ سَتر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا ظهور فاطمیان و تأسیس خلافت توسط آنها در اواخر قرن ۳ق ادامه داشت. محمد بن اسماعیل اندکی پس از ۱۷۹ق درگذشت و پس از وی، یکی از پسران وی که عبدالله نام داشت، رهبری مبارکیه را به دست گرفت و چون پدرش محمد ملقب به «میمون» (خوشیمن) بود از او با نام عبدالله بن میمون قداح نیز یاد شده ولی غالباً با فردی با همین نام که از اصحاب امام صادق (ع) و امام باقر (ع) بوده است خلط و اشتباه شده است (← [[قداح|قدّاح]]). بعد از وی نیز سه تن دیگر به نامهای احمد تقی و حسین رضی و عبیدالله مهدی به ترتیب رهبری مرکزی اسماعیلیه را در «دورۀ ستر» برعهده داشتند. اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده، و سپس به بصره، و سرانجام به شهر سَلَمیّه در شمال سوریه منتقل شده است. سلمیه تا ۲۸۹ق همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است. آنان تا این زمان برای جلوگیری از بروز درگیری با دشمنانشان، بهویژه عباسیان، مخفی میزیستند و داعیانِ آنها در میان مردم به دعوت میپرداختند. در این دوره داعیانی چون ابن حوشب در یمن و ابوعبدالله شیعی در شمال افریقا برخاستند و دستگاههای تبلیغاتی سرّی، منظم و قدرتمندی با نام «دعوتخانه» برای ابلاغ دعوت خود تشکیل دادند. امام در رأس سلسلهمراتب دعوت قرار داشت و تشکیلات سرّیشان بهسبب تقدس عدد هفت نزد آنان، هفت مرحله (مستجیب، مأذون اصغر، مأذون اکبر، معلم، داعی، حجت و امام) داشت. با افزایش شمار پیروان اسماعیلی، فکر تأسیس دارالحجرههایی بهشیوۀ صدر اسلام، که نخستین آنها را حمدان قرمط در حدود ۲۷۷ق در نزدیکی کوفه بنیاد نهاد، برای یورش به مناطق مختلف و خروج بر ضد فرمانروایان پدید آمد و با این روش پیروزیهایی در احساء عربستان و یمن نصیب اسماعیلیان شد. ابوعبدالله شیعی زمینه و مقدمات نخستین دولت اسماعیلی را در شمال افریقا فراهم کرد و آخرین رهبر فاطمی در دورۀ ستر یعنی عبیدالله مهدی، در ۲۸۶ق با ادعای امامت اسماعیلیه برای خود و اسلافش ـ رهبران مرکزی نهضت ـ مهدویت محمد بن اسماعیل و بازگشت او را انکار کرد و به تداوم امامت در اعقاب امام صادق (ع) یعنی همانهایی که امام مستور نامیده شدند، تصریح کرده و «دورۀ کشف» را آغاز نمود. این اقدام عبیدالله مهدی و مخالفت حمدان قرمطی با اصلاحات رهبری مرکزی، موجب بروز انشعاب مهم در فرقۀ اسماعیلیه گردید و بدینترتیب، اسماعیلیان فاطمی از یکسو، و بقیه اسماعیلیان که از آن پس رسماً قرامطه نامیده شدند، به عنوان دو شاخۀ اصلی اسماعیلیه درآمدند. این عدّه مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار بازگشت وی به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقی ماندند. برای قرامطه محمد بن اسماعیل به عنوان هفتمین و آخرین امام بوده است (← [[قرمطیان]]). عبیدالله مهدی با مساعدت و یاری ابوعبدالله شیعی در ۲۹۷ق در افریقیه به مسند خلافت نشست و یک سال بعد ابوعبدالله و برادرش را کشت. معزّ خلیفۀ فاطمی مرکز حکومت را از افریقیه به مصر انتقال داد (۳۵۸ق). دولت اسماعیلی فاطمی پس از استیلا بر مصر، به قدرتی نیرومند تبدیل شد که قلمروش از شام تا مغربِ اقصی و از سیسیل تا یمن و حجاز میرسید و در مکه و مدینه بهنام آنان خطبه خوانده میشد. قیام ارسلان بساسیری به تحریک مستنصر فاطمی و بر ضدِ خلیفۀ عباسی بغداد نیز سبب شد که بیش از یک سال، تا ورود طغرلبیک به بغداد، در دستگاه عباسیان خطبه بهنام خلیفۀ فاطمی خوانده شود. داعیانِ اسماعیلی تا پیش از آغاز دورۀ جدید دعوت (دعوت تودۀ مردم با قیامهای مسلحانه)، میکوشیدند با شیوهای مسالمتآمیز فرمانروایان و امرای دولت را به مذهب اسماعیلی درآورند، چنانکه قبول کیش اسماعیلی از طرف برخی امرای سامانیان، مسافریان و جستانیان و کسانی چون ابوعلی سیمجوری، یوسف بن ابی الساج و احمد بن عبدالملک عطاش نتیجۀ این تلاشهاست. نیز کسانی چون ناصرخسرو قبادیانی، ابویعقوب سجستانی، ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی و دیگران از داعیان نشر و ترویج کیش اسماعیلی در سرزمینهای شرقیِ خلافت، از عراق و ایران تا سند، بودند. بعد از مرگ مستنصر فاطمی میان پسرانش، نزار و مستعلی بر سر جانشینی نزاع درگرفت که سبب شقاق مهم اسماعیلیه به دو فرقۀ نزاریه و مستعلویه شد. اسماعیلیانی که بیرون از قلمرو فاطمی، بهویژه در ایران و عراق، بهسر میبردند، قائل به امامت نزار شدند و اسماعیلیان فاطمی بر امامت مستعلی پای فشردند، اما خلافت مصر سرانجام بهدست صلاحالدین ایوبی برافتاد (۵۶۷ق). نزاریان ایران نیز پس از قطع ارتباط با مصر، به پیشوایی حسن صباح سیاست تبلیغی جدیدی در پیش گرفتند و دورهای نوین در تاریخ ایران و مذهب اسماعیلیه پدید آوردند. اسماعیلیان با تسخیر اَلَموت و قلاع اطراف آن و دعوی انتقالِ امام مستور به آنجا، دولتِ خود را در ایران بنیاد نهادند (۴۸۳ق). آنها نوۀ نزار را پس از کشتهشدن نزار مخفیانه به الموت بردند و به نشر دعوت پرداختند و با فعالیتهای گستردۀ تبلیغی و مبارزه با خلفای بغداد، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آل باوند و جز آنها، تا سقوط الموت بهدست هلاکوخان (۶۵۴ق)، به قدرت سیاسی نیرومندی تبدیل شدند. پس از سقوط الموت بهدست هولاکوخان، امامان اسماعیلی جدید بهطور مستتر و متواری در آذربایجان و عراق و فارس فعالیت میکردند و تا ظهور آقاخان محلّاتی، طبق یکی از روایات خودشان، هجده امام داشتهاند که همگی تا زمان آقاخان مستور بودهاند. پراکندگیِ اسماعیلیان مانع از نفوذ آنان در شهرها میشد. فقط در دورۀ جلالالدین حسن نومسلمان بود که اسماعیلیان توانستند موقتاً بر ابهر و زنجان مسلط شوند. چون عقاید اسماعیلی پس از سقوط الموت رفتهرفته رو به محاق میرفت، آنان انجدان را مرکز فعالیت حرفهای خود کردند و درصدد اتحاد اسماعیلیان ایران، شام، ماوراءالنهر و هند برآمدند. اگرچه اسماعیلیۀ ایران برای ادامۀ حیات خود، به تصوف شیعهمآب روی آوردند و امام خود را چون پیر طریقت فرا نمودند، اما هیچگاه اندیشههای دینی خود را ترک نکردند و کاملاً در عقاید صوفیانه مستحیل نشدند. در قرن ۱۳ق جنبشی جدید در اسماعیلیۀ ایران توسط آقاخان محلاتی با سیاست طرفداری از دولت بریتانیا در هند شکل گرفت که با شکست آقاخان اول در کرمان عقیم ماند و مرکز فعالیت اسماعیلیۀ نزاری، معروف به خوجه (← [[خوجه]])، از ایران به هند انتقال یافت. پیروان مستعلویه نیز، که به نام بُهره مشهورند، عمدتاً در هند سکونت دارند. اسماعیلیه جز تأثیرات مهم سیاسی، به لحاظ فرهنگی نیز تأثیراتی عظیم بر جای گذاشتند. تألیف آثار بسیاری در تأیید و توجیه عقاید اسماعیلیه بهدست علمای اسماعیلی، اندیشههای کلامی آنان را در تاریخ فلسفۀ اسلامی ماندگار کرد. دانشگاه الازهر مصر بهدست اسماعیلیان بنا شد. رسائل اخوانالصفا، از نخستین دایرةالمعارفهای اسلامی، بهدست دانشمندان اسماعیلی تألیف شد. اما اسماعیلیان با دفاع سرسختانه از عقاید خود و توسل به ترور و کشتار، موجبات وحشت و بیزاری عامۀ مردم و تألیف کتب و رسالاتی را در رد این مذهب فراهم کردند، بهگونهای که معمولاً اسماعیلیه نزد عامه مسلمین اعم از شیعه و سنی منفور و مطعون بودهاند. مراجعه به عقاید و تعالیم اسماعیلی نشان میدهد که آنان در باب توحید، نبوت و قرآن اهل شک و تردید نبودند بلکه با تأویل قرآن و قول به باطن احکام شرعی، درک و فهم باطن دین را مخصوص خود (خواص) و غیر اسماعیلیان (عوام) را فقط قادر به درک ظاهر دین و شریعت میدانستند. برخی از آنها گاه تا انکار و نسخ شریعت و وضع احکام جدید و اباحه پیش میرفتند و بهویژه شاخۀ قرامطه که با کشتار حُجاج و غارت اماکن مقدسه و اهانت به مکه و کعبه، مخالفت آشکار خود را با اسلام بروز میدادند. در عقاید فلسفی و کلامی اسماعیلیه، که خود آن را «حقایق» میخوانند، تأثیر نامستقیم فلوطین، نوافلاطونیان، آیین مانی و مسیح و تصوف (در آثار اسماعیلیۀ جدید، بهویژه در ایران و هند) بهچشم میخورد. اگرچه شمار فراوانی از آثار اسماعیلی از بین رفته است، اما تحقیقات و تألیفات خاورشناسانی چون سیلوستر دوساسی، راینهارت دوزی، میخائیل یان دوخویه، کازانوا، لوئی ماسینیون، ولادیمیر ایوانف و برنارد لویس، بخشی از دستاوردهای اسماعیلی را از خطر نابودی رهانده است. در حال حاضر، اسماعیلیه که عمدتاً به شاخۀ نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از ۲۵ کشور در قارههای آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکندهاند. نیز← [[آقاخان اول، حسن علی شاه|آقاخان]].<br /> <!--11328600--> | ||
[[Category:دین اسلام]] [[Category:تاریخ و فرهنگ تشیع]] | [[Category:دین اسلام]] [[Category:تاریخ و فرهنگ تشیع]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۷
اسماعیلیه
فرقهای شیعی که در اواسط قرن ۲ق با اختلاف بر سر جانشینی امام جعفر صادق (ع) با سایر پیروان آن حضرت، پدیدار شد و به گروههای چندی منقسم گردید. نام این فرقه از نام اسماعیل، فرزند ارشد امام جعفر صادق (ع)، گرفته شده است. وی در زمان حیات امام جعفر صادق (ع) و حدود ده سال قبل از آن حضرت از دنیا رفت. اسماعیل در دوران حیات خود ارتباطاتی با گروههای انقلابی و شیعیان غالی داشته و گزارشهایی در دست است که نشان میدهد وی روابطی با ابوالخطاب کوفی، رهبر فرقۀ غالی، داشته است. برخی از پیروان امام به دلیل فرزند ارشد بودن اسماعیل بهطور طبیعی او را جانشین پدر تصور میکردهاند هرچند سند معتبری دربارۀ نصب و تعیین او از سوی امام وجود ندارد و مورخین و علمای بزرگ شیعی نیز چنین مسئلهای را تأیید نکردهاند. معالوصف، گروهی از شیعیان بر امامت او اصرار کرده حتی مرگ او را انکار کردند. امام هنگام درگذشت اسماعیل تنیچند از بزرگان ازجمله حاکم مدینه را بر مرگ اسماعیل شاهد گرفت و با شرکت در تشییع پیکر او، وی را در قبرستان بقیع دفن کرد. نام مستعار اسماعیل «مبارک» بود و به همین دلیل کسانی که امامت او را پذیرفتند به «مبارکیه» مشهور شدند. مبارکیه را عقیده بر این بود که امام جعفر صادق (ع) بعد از مرگ اسماعیل، محمد فرزند او را شخصاً به جانشینی برگزید. بنابراین مبارکیه از نخستین نامهای گروهی بود که بعدها توسط مؤلفان کتب فرق به نام اسماعیلیه خوانده شدهاند. معاصرانِ اسماعیلیانِ نخستین آنها را باطنیه و ملاحده و بعدها از اواسط قرن ۳ق و پس از ظهور قرامطه، آنان را قرامطه نیز میخواندند ولی آنان، نیز فاطمیان، از استعمال نام اسماعیلیه برای خود پرهیز میکردند و نهضت خود را معمولاً «دعوت» یا «دعوت هادیه» میخواندند. محمد بن اسماعیل بعد از رحلت پدر (۱۴۸ق) که اکثر پیروان آن حضرت جانشینی امام موسی کاظم (ع) را پذیرفتند، مدینه را ترک کرد و به عراق، و سپس خوزستان، کوچید و زندگی پنهانی خود را آغاز کرد و به همین سبب به «مکتوم» شهرت یافت. این مهاجرت مبداء «دورۀ سَتر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا ظهور فاطمیان و تأسیس خلافت توسط آنها در اواخر قرن ۳ق ادامه داشت. محمد بن اسماعیل اندکی پس از ۱۷۹ق درگذشت و پس از وی، یکی از پسران وی که عبدالله نام داشت، رهبری مبارکیه را به دست گرفت و چون پدرش محمد ملقب به «میمون» (خوشیمن) بود از او با نام عبدالله بن میمون قداح نیز یاد شده ولی غالباً با فردی با همین نام که از اصحاب امام صادق (ع) و امام باقر (ع) بوده است خلط و اشتباه شده است (← قدّاح). بعد از وی نیز سه تن دیگر به نامهای احمد تقی و حسین رضی و عبیدالله مهدی به ترتیب رهبری مرکزی اسماعیلیه را در «دورۀ ستر» برعهده داشتند. اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده، و سپس به بصره، و سرانجام به شهر سَلَمیّه در شمال سوریه منتقل شده است. سلمیه تا ۲۸۹ق همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است. آنان تا این زمان برای جلوگیری از بروز درگیری با دشمنانشان، بهویژه عباسیان، مخفی میزیستند و داعیانِ آنها در میان مردم به دعوت میپرداختند. در این دوره داعیانی چون ابن حوشب در یمن و ابوعبدالله شیعی در شمال افریقا برخاستند و دستگاههای تبلیغاتی سرّی، منظم و قدرتمندی با نام «دعوتخانه» برای ابلاغ دعوت خود تشکیل دادند. امام در رأس سلسلهمراتب دعوت قرار داشت و تشکیلات سرّیشان بهسبب تقدس عدد هفت نزد آنان، هفت مرحله (مستجیب، مأذون اصغر، مأذون اکبر، معلم، داعی، حجت و امام) داشت. با افزایش شمار پیروان اسماعیلی، فکر تأسیس دارالحجرههایی بهشیوۀ صدر اسلام، که نخستین آنها را حمدان قرمط در حدود ۲۷۷ق در نزدیکی کوفه بنیاد نهاد، برای یورش به مناطق مختلف و خروج بر ضد فرمانروایان پدید آمد و با این روش پیروزیهایی در احساء عربستان و یمن نصیب اسماعیلیان شد. ابوعبدالله شیعی زمینه و مقدمات نخستین دولت اسماعیلی را در شمال افریقا فراهم کرد و آخرین رهبر فاطمی در دورۀ ستر یعنی عبیدالله مهدی، در ۲۸۶ق با ادعای امامت اسماعیلیه برای خود و اسلافش ـ رهبران مرکزی نهضت ـ مهدویت محمد بن اسماعیل و بازگشت او را انکار کرد و به تداوم امامت در اعقاب امام صادق (ع) یعنی همانهایی که امام مستور نامیده شدند، تصریح کرده و «دورۀ کشف» را آغاز نمود. این اقدام عبیدالله مهدی و مخالفت حمدان قرمطی با اصلاحات رهبری مرکزی، موجب بروز انشعاب مهم در فرقۀ اسماعیلیه گردید و بدینترتیب، اسماعیلیان فاطمی از یکسو، و بقیه اسماعیلیان که از آن پس رسماً قرامطه نامیده شدند، به عنوان دو شاخۀ اصلی اسماعیلیه درآمدند. این عدّه مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار بازگشت وی به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقی ماندند. برای قرامطه محمد بن اسماعیل به عنوان هفتمین و آخرین امام بوده است (← قرمطیان). عبیدالله مهدی با مساعدت و یاری ابوعبدالله شیعی در ۲۹۷ق در افریقیه به مسند خلافت نشست و یک سال بعد ابوعبدالله و برادرش را کشت. معزّ خلیفۀ فاطمی مرکز حکومت را از افریقیه به مصر انتقال داد (۳۵۸ق). دولت اسماعیلی فاطمی پس از استیلا بر مصر، به قدرتی نیرومند تبدیل شد که قلمروش از شام تا مغربِ اقصی و از سیسیل تا یمن و حجاز میرسید و در مکه و مدینه بهنام آنان خطبه خوانده میشد. قیام ارسلان بساسیری به تحریک مستنصر فاطمی و بر ضدِ خلیفۀ عباسی بغداد نیز سبب شد که بیش از یک سال، تا ورود طغرلبیک به بغداد، در دستگاه عباسیان خطبه بهنام خلیفۀ فاطمی خوانده شود. داعیانِ اسماعیلی تا پیش از آغاز دورۀ جدید دعوت (دعوت تودۀ مردم با قیامهای مسلحانه)، میکوشیدند با شیوهای مسالمتآمیز فرمانروایان و امرای دولت را به مذهب اسماعیلی درآورند، چنانکه قبول کیش اسماعیلی از طرف برخی امرای سامانیان، مسافریان و جستانیان و کسانی چون ابوعلی سیمجوری، یوسف بن ابی الساج و احمد بن عبدالملک عطاش نتیجۀ این تلاشهاست. نیز کسانی چون ناصرخسرو قبادیانی، ابویعقوب سجستانی، ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی و دیگران از داعیان نشر و ترویج کیش اسماعیلی در سرزمینهای شرقیِ خلافت، از عراق و ایران تا سند، بودند. بعد از مرگ مستنصر فاطمی میان پسرانش، نزار و مستعلی بر سر جانشینی نزاع درگرفت که سبب شقاق مهم اسماعیلیه به دو فرقۀ نزاریه و مستعلویه شد. اسماعیلیانی که بیرون از قلمرو فاطمی، بهویژه در ایران و عراق، بهسر میبردند، قائل به امامت نزار شدند و اسماعیلیان فاطمی بر امامت مستعلی پای فشردند، اما خلافت مصر سرانجام بهدست صلاحالدین ایوبی برافتاد (۵۶۷ق). نزاریان ایران نیز پس از قطع ارتباط با مصر، به پیشوایی حسن صباح سیاست تبلیغی جدیدی در پیش گرفتند و دورهای نوین در تاریخ ایران و مذهب اسماعیلیه پدید آوردند. اسماعیلیان با تسخیر اَلَموت و قلاع اطراف آن و دعوی انتقالِ امام مستور به آنجا، دولتِ خود را در ایران بنیاد نهادند (۴۸۳ق). آنها نوۀ نزار را پس از کشتهشدن نزار مخفیانه به الموت بردند و به نشر دعوت پرداختند و با فعالیتهای گستردۀ تبلیغی و مبارزه با خلفای بغداد، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آل باوند و جز آنها، تا سقوط الموت بهدست هلاکوخان (۶۵۴ق)، به قدرت سیاسی نیرومندی تبدیل شدند. پس از سقوط الموت بهدست هولاکوخان، امامان اسماعیلی جدید بهطور مستتر و متواری در آذربایجان و عراق و فارس فعالیت میکردند و تا ظهور آقاخان محلّاتی، طبق یکی از روایات خودشان، هجده امام داشتهاند که همگی تا زمان آقاخان مستور بودهاند. پراکندگیِ اسماعیلیان مانع از نفوذ آنان در شهرها میشد. فقط در دورۀ جلالالدین حسن نومسلمان بود که اسماعیلیان توانستند موقتاً بر ابهر و زنجان مسلط شوند. چون عقاید اسماعیلی پس از سقوط الموت رفتهرفته رو به محاق میرفت، آنان انجدان را مرکز فعالیت حرفهای خود کردند و درصدد اتحاد اسماعیلیان ایران، شام، ماوراءالنهر و هند برآمدند. اگرچه اسماعیلیۀ ایران برای ادامۀ حیات خود، به تصوف شیعهمآب روی آوردند و امام خود را چون پیر طریقت فرا نمودند، اما هیچگاه اندیشههای دینی خود را ترک نکردند و کاملاً در عقاید صوفیانه مستحیل نشدند. در قرن ۱۳ق جنبشی جدید در اسماعیلیۀ ایران توسط آقاخان محلاتی با سیاست طرفداری از دولت بریتانیا در هند شکل گرفت که با شکست آقاخان اول در کرمان عقیم ماند و مرکز فعالیت اسماعیلیۀ نزاری، معروف به خوجه (← خوجه)، از ایران به هند انتقال یافت. پیروان مستعلویه نیز، که به نام بُهره مشهورند، عمدتاً در هند سکونت دارند. اسماعیلیه جز تأثیرات مهم سیاسی، به لحاظ فرهنگی نیز تأثیراتی عظیم بر جای گذاشتند. تألیف آثار بسیاری در تأیید و توجیه عقاید اسماعیلیه بهدست علمای اسماعیلی، اندیشههای کلامی آنان را در تاریخ فلسفۀ اسلامی ماندگار کرد. دانشگاه الازهر مصر بهدست اسماعیلیان بنا شد. رسائل اخوانالصفا، از نخستین دایرةالمعارفهای اسلامی، بهدست دانشمندان اسماعیلی تألیف شد. اما اسماعیلیان با دفاع سرسختانه از عقاید خود و توسل به ترور و کشتار، موجبات وحشت و بیزاری عامۀ مردم و تألیف کتب و رسالاتی را در رد این مذهب فراهم کردند، بهگونهای که معمولاً اسماعیلیه نزد عامه مسلمین اعم از شیعه و سنی منفور و مطعون بودهاند. مراجعه به عقاید و تعالیم اسماعیلی نشان میدهد که آنان در باب توحید، نبوت و قرآن اهل شک و تردید نبودند بلکه با تأویل قرآن و قول به باطن احکام شرعی، درک و فهم باطن دین را مخصوص خود (خواص) و غیر اسماعیلیان (عوام) را فقط قادر به درک ظاهر دین و شریعت میدانستند. برخی از آنها گاه تا انکار و نسخ شریعت و وضع احکام جدید و اباحه پیش میرفتند و بهویژه شاخۀ قرامطه که با کشتار حُجاج و غارت اماکن مقدسه و اهانت به مکه و کعبه، مخالفت آشکار خود را با اسلام بروز میدادند. در عقاید فلسفی و کلامی اسماعیلیه، که خود آن را «حقایق» میخوانند، تأثیر نامستقیم فلوطین، نوافلاطونیان، آیین مانی و مسیح و تصوف (در آثار اسماعیلیۀ جدید، بهویژه در ایران و هند) بهچشم میخورد. اگرچه شمار فراوانی از آثار اسماعیلی از بین رفته است، اما تحقیقات و تألیفات خاورشناسانی چون سیلوستر دوساسی، راینهارت دوزی، میخائیل یان دوخویه، کازانوا، لوئی ماسینیون، ولادیمیر ایوانف و برنارد لویس، بخشی از دستاوردهای اسماعیلی را از خطر نابودی رهانده است. در حال حاضر، اسماعیلیه که عمدتاً به شاخۀ نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از ۲۵ کشور در قارههای آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکندهاند. نیز← آقاخان.