راه های هوایی (کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
توصیف و خلاصۀ داستانها | '''توصیف و خلاصۀ داستانها''' | ||
<br /> | مجموعه با راههای هوایی آغاز میشود و آن سرگذشت ساده و مرارت باری است که ارزشش، بهویژه از جهت شیوۀ حکایت است. شیوهای زیرکانه، شاعرانه و درعین حال موجز. دل زنی دو بار، در ۱۹۰۵ و ۱۹۲۰، برای پسرش به لرزه درمیآید. بار اول ، پسر که هنوز خردسال است ، از چشم پرستارش دور و ناپدید می گردد . پدر و مادر به یاری دوستی ، که افسر کشتی است و همان شب از سفر به دور دنیا بازگشته است ، از آنکه همه شب بیهوده در پی او می گردند ، سرانجام پیدایش می کنند . بار دوم ، قضیه به غایت وخیم تر است . زن ، که شوهرش مرده ، دوستی را که سابقاً معشوقش بود و اکنون در کمیته اجـرايـيـه شهرستان مقام مهمی دارد ، به باری می خواند و به او می گوید : « این پسر خود توست . » وی پیش تر نیز ، در ۱۹۰۵ ، این را به او گفته و سپس حرف خود را پس گرفته بود. | ||
لیکن برای نجات پسر زیادہ دیر شده است . داستان دوم به نام « کودکی لیـوور » حـول دختربچه ای می گردد در آستانه نوجوانی . نویسنده در پی آن است که تحول حساسیت او را نشان دهد . بی گمان ، این اثر یکی از بهترین نوشته ها در این مایه شگفت ، لیکن ظریف و حساس و بس است ؛ مضمونی بلاتردید یکی از بهترین متنهایی که پاسترناک به دست داده است . داستان مرتعش و باعفاف است و بیشتر تلقین میکند تا حکایت . تاروپود آن رویدادهایی است ناچیز و غالباً اندکی محو . درحالی که در فرانسه خشکی و دقت و صـراحت را بسیار خوش دارند ، چنین می نماید که ابهام و محو بودن در نظر بسیاری از نویسندگان روس مهم و اساسی است . شاهد آن به ویژه همین کتاب است که در آن جزئیات به وضوح و روشنی بارز و برجسته اند ، در صورتی که مجموع همچنان مه آلود است . بر حسب موضوعهایی که از آنها گفتگو می شود و چهره های داستانی که به روی صحنه آورده می شوند ، همچنین بر حسب اینکه به خواننده این احساس دست دهد که کورمال کورمال در جهانی با ابهام جادویی رهسپار است یا در دالان هزارخم کوری راه گم کرده است ، این کیفیت افسونگر و سحار با خشم انگیز می شود . در اینجا موفقیت تمام است ؛ زیرا ، به دیده دخترکی که نه با ساختارهای عالم سالمندان آشناست و نه با قوانین آن ، این عالم ، هر چند به طرز وحشتناکی مهم باشد ، همچنان همواره اسرارآمیز می نماید . با خواندن این داستان روایی شیرین و ترش و زیاده مملو از رویدادهای عادی و نیمه خوشبختی که گاه ابـر حـزن و غم بی امان را آرامشی قرين می شکافد ، این معنی به کیفیتی بس حاد احساس می شود . | |||
میان این داستان که پاسترناک ، در آن ، جهان آشنای خویش را مجسم می سازد و « رقم زد آپلس » ، این خیال نگاره ایتالیایی مآب و به سبک فاخر و پرتکلف که دارای نشاط و حرارت اثر روزگار جوانی است ولی هزل و مطایبه آن اندکی دل آزار است ، شکاف عمیقی وجود دارد . از این اثر معمایی سرگرم کننده ، در میان داستانی که آغشته به وقار و سنگینی غالباً دردآور نیز هست ، رایحه ای دور از انتظار شنیده می شود . آخرین داستان کوتاه مجموعه به نام « یک رمان » نیز آشفته ساز است ، لیکن این خاصیت به ویژه از جهت پیچیدگی آن است . در اینجا نیز ناحیه اورال ، ناحیه ای را که پیش از این شاهد بالیدن ژنیا<ref>Zenia</ref> لیـوور در داستان کودکی لیوور در آن بودیم ، بازمی یابیم . صـدای تـبر هیزم شکنان نمی گذارد آدمی به طنین مبهم أرگ کارخانه گوش فرا دهد . در آغاز بهار سال ۱۹۱۶ ، ایالات آسیا پناهگاههایی هستند که در آنها جنگ دورافتاده ، و زیر و روشدنهایی که نشانه های آنها احساس می شود دورافتاده تر جلوه می کنند . شاید به همین دلیل باشد که سریوژا<ref>Serioja</ref>ی جوانسال زندگی خود را در مسکو طی تابستان پیش از آغاز جنگ به یاد می آورد زندگی هم آرام و هم پرجنب و جوش : آرام ، چون بخت یار او شده و شغل آموزگاری ، شغل راحت و نسبتاً با حقوق خوب ، پیدا کرده است ؛ پرجنب وجوش ، چـون انـواع افکـار گوناگون در مغز او در غوغا و کشمکش اند و انواع و اقسام زنها او را شیفته و گرفتار خود می سازند . از خاطره به رؤیا می غلتد ، بی آنکه بتوان میان واقعیت و خیال مرز روشنی کشید . با ابداع چهره ای داستانی ، که نامش را ۷۳ می گذارد و به حساب او بارکش برخی از افکار مزاحم او می شود ، در حوزه آفرینش ادبی نیز صاعقه آسا نفوذ می کند . لحـن ملتهب و غنای معجز آسای این داستان روایی ، که همزمان در چند زمینه سیر می کند ، پاسترناک را به داستایفسکی نزدیک می سازد ؛ لیکن پاسترناک از داستایفسکی شاعرتر است ، با همه عیب و هنری که این خصلت شاعرانه در بر دارد . از سویی ، بر مضمونهای خود اشراف کمتری دارد و آنها را کمتر می پروراند : از سوی دیگر فضا و بوی کوچه ها و رنگ آسمان را بهتر منعکس می سازد . پاسترناک ، که بیش از آنچه به بیان درآورد با تضادها و شهوات انسانها پیوستگی به هم می زند ، با استادی و هنری تقلیدناپذیر ، از گـذر تـند روزها ، بی کرانی لرزه آور جنگلها و دشتها ، خلا دوارانگیز سحرگاهان و گرمی ملایم خانه ها سخن می گوید .<br /> | |||
---- | ---- | ||
نسخهٔ ۱۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۳
(به روسی: Vozdustye Puti) عنوان مجموعهداستانی از بوریس پاسترناک. کتاب را که مشتمل به 5 داستان به اسامی زیر است، خود پاسترناک تهیه کرده و در سال 1933م منتشر شده است:
کودکی لیـوور[۱] (۱۹۲۵)، رقمزد آپلس[۲] (۱۹۲۵)، نامههای تولا[۳] (۱۹۲۵)، یک رمان[۴] (۱۹۳۳) و راههای هوایی که مجموعه به نام آن نامیده شده است.
توصیف و خلاصۀ داستانها
مجموعه با راههای هوایی آغاز میشود و آن سرگذشت ساده و مرارت باری است که ارزشش، بهویژه از جهت شیوۀ حکایت است. شیوهای زیرکانه، شاعرانه و درعین حال موجز. دل زنی دو بار، در ۱۹۰۵ و ۱۹۲۰، برای پسرش به لرزه درمیآید. بار اول ، پسر که هنوز خردسال است ، از چشم پرستارش دور و ناپدید می گردد . پدر و مادر به یاری دوستی ، که افسر کشتی است و همان شب از سفر به دور دنیا بازگشته است ، از آنکه همه شب بیهوده در پی او می گردند ، سرانجام پیدایش می کنند . بار دوم ، قضیه به غایت وخیم تر است . زن ، که شوهرش مرده ، دوستی را که سابقاً معشوقش بود و اکنون در کمیته اجـرايـيـه شهرستان مقام مهمی دارد ، به باری می خواند و به او می گوید : « این پسر خود توست . » وی پیش تر نیز ، در ۱۹۰۵ ، این را به او گفته و سپس حرف خود را پس گرفته بود.
لیکن برای نجات پسر زیادہ دیر شده است . داستان دوم به نام « کودکی لیـوور » حـول دختربچه ای می گردد در آستانه نوجوانی . نویسنده در پی آن است که تحول حساسیت او را نشان دهد . بی گمان ، این اثر یکی از بهترین نوشته ها در این مایه شگفت ، لیکن ظریف و حساس و بس است ؛ مضمونی بلاتردید یکی از بهترین متنهایی که پاسترناک به دست داده است . داستان مرتعش و باعفاف است و بیشتر تلقین میکند تا حکایت . تاروپود آن رویدادهایی است ناچیز و غالباً اندکی محو . درحالی که در فرانسه خشکی و دقت و صـراحت را بسیار خوش دارند ، چنین می نماید که ابهام و محو بودن در نظر بسیاری از نویسندگان روس مهم و اساسی است . شاهد آن به ویژه همین کتاب است که در آن جزئیات به وضوح و روشنی بارز و برجسته اند ، در صورتی که مجموع همچنان مه آلود است . بر حسب موضوعهایی که از آنها گفتگو می شود و چهره های داستانی که به روی صحنه آورده می شوند ، همچنین بر حسب اینکه به خواننده این احساس دست دهد که کورمال کورمال در جهانی با ابهام جادویی رهسپار است یا در دالان هزارخم کوری راه گم کرده است ، این کیفیت افسونگر و سحار با خشم انگیز می شود . در اینجا موفقیت تمام است ؛ زیرا ، به دیده دخترکی که نه با ساختارهای عالم سالمندان آشناست و نه با قوانین آن ، این عالم ، هر چند به طرز وحشتناکی مهم باشد ، همچنان همواره اسرارآمیز می نماید . با خواندن این داستان روایی شیرین و ترش و زیاده مملو از رویدادهای عادی و نیمه خوشبختی که گاه ابـر حـزن و غم بی امان را آرامشی قرين می شکافد ، این معنی به کیفیتی بس حاد احساس می شود .
میان این داستان که پاسترناک ، در آن ، جهان آشنای خویش را مجسم می سازد و « رقم زد آپلس » ، این خیال نگاره ایتالیایی مآب و به سبک فاخر و پرتکلف که دارای نشاط و حرارت اثر روزگار جوانی است ولی هزل و مطایبه آن اندکی دل آزار است ، شکاف عمیقی وجود دارد . از این اثر معمایی سرگرم کننده ، در میان داستانی که آغشته به وقار و سنگینی غالباً دردآور نیز هست ، رایحه ای دور از انتظار شنیده می شود . آخرین داستان کوتاه مجموعه به نام « یک رمان » نیز آشفته ساز است ، لیکن این خاصیت به ویژه از جهت پیچیدگی آن است . در اینجا نیز ناحیه اورال ، ناحیه ای را که پیش از این شاهد بالیدن ژنیا[۵] لیـوور در داستان کودکی لیوور در آن بودیم ، بازمی یابیم . صـدای تـبر هیزم شکنان نمی گذارد آدمی به طنین مبهم أرگ کارخانه گوش فرا دهد . در آغاز بهار سال ۱۹۱۶ ، ایالات آسیا پناهگاههایی هستند که در آنها جنگ دورافتاده ، و زیر و روشدنهایی که نشانه های آنها احساس می شود دورافتاده تر جلوه می کنند . شاید به همین دلیل باشد که سریوژا[۶]ی جوانسال زندگی خود را در مسکو طی تابستان پیش از آغاز جنگ به یاد می آورد زندگی هم آرام و هم پرجنب و جوش : آرام ، چون بخت یار او شده و شغل آموزگاری ، شغل راحت و نسبتاً با حقوق خوب ، پیدا کرده است ؛ پرجنب وجوش ، چـون انـواع افکـار گوناگون در مغز او در غوغا و کشمکش اند و انواع و اقسام زنها او را شیفته و گرفتار خود می سازند . از خاطره به رؤیا می غلتد ، بی آنکه بتوان میان واقعیت و خیال مرز روشنی کشید . با ابداع چهره ای داستانی ، که نامش را ۷۳ می گذارد و به حساب او بارکش برخی از افکار مزاحم او می شود ، در حوزه آفرینش ادبی نیز صاعقه آسا نفوذ می کند . لحـن ملتهب و غنای معجز آسای این داستان روایی ، که همزمان در چند زمینه سیر می کند ، پاسترناک را به داستایفسکی نزدیک می سازد ؛ لیکن پاسترناک از داستایفسکی شاعرتر است ، با همه عیب و هنری که این خصلت شاعرانه در بر دارد . از سویی ، بر مضمونهای خود اشراف کمتری دارد و آنها را کمتر می پروراند : از سوی دیگر فضا و بوی کوچه ها و رنگ آسمان را بهتر منعکس می سازد . پاسترناک ، که بیش از آنچه به بیان درآورد با تضادها و شهوات انسانها پیوستگی به هم می زند ، با استادی و هنری تقلیدناپذیر ، از گـذر تـند روزها ، بی کرانی لرزه آور جنگلها و دشتها ، خلا دوارانگیز سحرگاهان و گرمی ملایم خانه ها سخن می گوید .