پرش به محتوا

به نام پدر (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


مهندس ناصر شفیعی، رزمنده‌ای که پس از جنگ در رشتۀ معدن تحصیل کرده برای رئیس مؤسسۀ خبری صدرا که مردی است با ظاهر مذهبی، در کشف معدن قراردادی امضاء می‌کند که او به قول و قرارش عمل نمی‌کند. ناصر قصد دارد از طریق ثبت معدن به نام خود، جلوی زیاده‌خواهی وی را بگیرد. مأموران رئیس مؤسسه‌ سایه به سایه به دنبال ناصر هستند تا آدرس معادن کشف شده را از وی بگیرند. ناصر در این گیر و دار تلفنی از هم‌دانشکده‌ای دخترش، میثم مطلع می‌شود که دخترش حبیبه زخمی شده و بیمارستان برای عمل جراحی نیاز به رضایت او دارد. ناصر در آستانۀ ورود به بیمارستان به دوست جانبازش که سال‌ها او را ندیده، برمی‌خورد. مرتضی که مسئول خنثی‌سازی مین در آن منطقه بوده است به همراه ناصر وارد بیمارستان می‌شود. حبیبه از پدر می‌خواهد که اجازه دهد پایش را قطع کنند. میثم به تشخیص خود تلفنی ماجرای حبیبه را برای راحله (مادر او) نقل می‌کند و راحله با هواپیما به جنوب می‌رود و از حضور همسرش در آن‌جا تعجب می‌کند. ناصر به همراه مرتضی به تپه‌ای که پای حبیبه بر روی مین رفته است، می‌روند و متوجه می‌شود که حبیبه بر روی مینی که پدر در زمان جنگ کاشته، رفته است. ناصر و راحله به توافق می‌رسند که حبیبه را به تهران بفرستند. سرانجام در همان بیمارستان جنوب حبیبه به اتاق عمل فرستاده می‌شود و پایش را قطع می‌کنند. در سکانس پایانی فیلم شاهدیم که ناصر در حال خنثی‌سازی میدان مین در مناطق جنگی است.
مهندس ناصر شفیعی، رزمنده‌ای که پس از جنگ در رشتۀ معدن تحصیل کرده برای رئیس مؤسسۀ خبری صدرا که مردی است با ظاهر مذهبی، در کشف معدن قراردادی امضاء می‌کند که او به قول و قرارش عمل نمی‌کند. ناصر قصد دارد از طریق ثبت معدن به نام خود، جلوی زیاده‌خواهی وی را بگیرد. مأموران رئیس مؤسسه‌ سایه به سایه به دنبال ناصر هستند تا آدرس معادن کشف شده را از وی بگیرند. ناصر در این گیر و دار تلفنی از هم‌دانشکده‌ای دخترش، میثم مطلع می‌شود که دخترش حبیبه زخمی شده و بیمارستان برای عمل جراحی نیاز به رضایت او دارد. ناصر در آستانۀ ورود به بیمارستان به دوست جانبازش که سال‌ها او را ندیده، برمی‌خورد. مرتضی که مسئول خنثی‌سازی مین در آن منطقه بوده است به همراه ناصر وارد بیمارستان می‌شود. حبیبه از پدر می‌خواهد که اجازه دهد پایش را قطع کنند. میثم به تشخیص خود تلفنی ماجرای حبیبه را برای راحله (مادر او) نقل می‌کند و راحله با هواپیما به جنوب می‌رود و از حضور همسرش در آن‌جا تعجب می‌کند. ناصر به همراه مرتضی به تپه‌ای که پای حبیبه بر روی مین رفته است، می‌روند و متوجه می‌شود که حبیبه بر روی مینی که پدر در زمان جنگ کاشته، رفته است. ناصر و راحله به توافق می‌رسند که حبیبه را به تهران بفرستند. سرانجام در همان بیمارستان جنوب حبیبه به اتاق عمل فرستاده می‌شود و پایش را قطع می‌کنند. در سکانس پایانی فیلم شاهدیم که ناصر در حال خنثی‌سازی میدان مین در مناطق جنگی است.
'''جوایز جشنواره فیلم فجر'''
سیمرغ بلورین بهترین فیلم؛ دیپلم افتخار برای فیلمنامه؛ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (پرویز پرستویی)؛ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن ([[مهتاب نصیرپور]])؛ سیمرغ بلورین بهترین چهره‌پردازی ([[مهرداد میرکیانی]]).
سرویراستار، ویراستار
۵۵٬۴۲۳

ویرایش