هوسرل، ادموند (۱۸۵۹ـ۱۹۳۸): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohammadi2 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
هوسِرْل، اِدْمونْد (۱۸۵۹ـ۱۹۳۸)(Husserl, Edmund)<br/> | هوسِرْل، اِدْمونْد (۱۸۵۹ـ۱۹۳۸)(Husserl, Edmund)<br /> {{جعبه زندگینامه | ||
{{جعبه زندگینامه | |||
|عنوان = ادموند هوسرل | |عنوان = ادموند هوسرل | ||
|نام =Edmund Husserl | |نام =Edmund Husserl | ||
خط ۲۹: | خط ۲۷: | ||
|پست تخصصی = | |پست تخصصی = | ||
|باشگاه = | |باشگاه = | ||
}} | }}[[File:41151400.jpg|thumb|هوسِرْل، اِدْمونْد]] | ||
فیلسوف آلمانی، از برجستهترین چهرههای فلسفۀ معاصر و بنیانگذار پدیدارشناسی. در پروسنیتس<ref>Prossnitz</ref> موراوی در امپراتوری اتریش (واقع در جمهوری چک کنونی) و در خانوادهای یهودی بهدنیا آمد. در دانشگاههای لایپزیگ و برلین تحصیل کرد و در کلاسهای ویلهلم وونت<ref>Wilhelm Wundt</ref> و کارل وایرشتراس<ref>Karl Weierstrass</ref> حضور یافت. علاقۀ اولیۀ او بیشتر به ریاضیات معطوف بود و رسالۀ دکتری خود را با عنوان ''مقدمهای بر نظریۀ محاسبۀ متغیرها'' به رشتۀ تحریر درآورد. در ۱۸۸۶ به مسیحیت گروید و در کلیسای لوتری وین تعمید داده شد. بین ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ در کلاسهای فرانتس برنتانو<ref>Franz Brentans</ref> شرکت کرد و از روانشناسی توصیفی او تأثیری عظیم پذیرفت و به مطالعات روانشناختی و رابطۀ آن با منطق و ریاضیات روی آورد، اما پژوهشهای بعدی او اختلاف دیدگاههای آن دو را روشنتر کرد. هوسرل در ۱۸۸۶ به شهر هاله<ref>Halle </ref> رفت و در ۱۹۰۰ـ۱۹۰۱ کتاب مشهور خویش بهنام ''پژوهشهای منطقی<ref>Logical Investigations</ref>'' را منتشر کرد. در این کتاب با دفاع از «منطق محض» حقایق منطقی را مثالی و ناوابسته به کارکرد ذهن دانست و از دیدگاه اصالت روانشناختی<ref>psychologism</ref>، که منطق را بر روانشناسی استوار میکرد، انتقاد کرد. هوسرل در کتاب ''پژوهشهای منطقی'' فلسفۀ خود را پدیدارشناسی نامید. در ۱۹۰۱ به مقام استادی فلسفۀ دانشگاه گوتینگن منصوب شد. در این سالها به مطالعات گستردهای دربارۀ زمان و رابطۀ آن با آگاهی پرداخت و ایدۀ قصدیت را که از برنتانو به وام گرفته بود، با پذیرش «اگو» بهعنوان مرکز قصدها و اَعمال قصدی آگاهی تکمیل کرد. هوسرل در مقابله با امواج فلسفههای پوزیتیویستی، تاریخباور و نسبیتگرای زمانهاش که عملاً امکان شناخت مطمئن و یقینی را انکار میکردند، خواهان فلسفهای بود که بر حقایق شکناپذیر استوار باشد. در این راه، دکارت و روش شک او الهامبخش او بودند. به عقیدۀ هوسرل، حوزۀ حقیقی پژوهش فلسفی همان حوزۀ شکناپذیر آگاهی است که روش شک دکارتی آن را در اختیار ما میگذارد. اما روش شک دکارتی در عین اهمیت، باید در معرض نقادی و اصلاح قرار میگرفت. هوسرل روش «تقلیل<ref>reduction</ref>» خود را گزینۀ مناسبی دانست که از ابهامات و کاستیهای شک دکارتی مبرا است، زیرا با «اپوخۀ<ref>epoché</ref>» یا تعلیق حکم یعنی «بینالهلالین نهادن<ref>bracketing</ref>» همۀ اموری که قابل شکاند و نیز کنار نهادن پیشفرضهای غیریقینی به حوزۀ آگاهی صرف دست مییابیم و «جهان را بهمثابه پدیدۀ آگاهی بازمیشناسیم». اما او برخلاف دکارت که بهگونهای ناموجه هستی را از اندیشه استنتاج میکرد (میاندیشم پس هستم)، با باقیماندن در همان میدان شکناپذیر آگاهی محض، میکوشد چگونگی شکلگیری اعیان و کل جهان و لایههای مختلف آن را در اعمال قصدی آگاهی محض و استعلایی روشن کند، که این تلاشی است برای غلبه بر جدایی ذهن و عین. همین امر پدیدارشناسی را هم از حیث حوزۀ مطالعه و هم از حیث روش از علوم دیگر متمایز میکند. حوزۀ پژوهش علوم (حتی تا حدودی علوم ریاضی) جهان طبیعی است، در حالی که حوزۀ پدیدارشناسی آگاهی محض است؛ روش علوم گوناگون تجربی یا استنتاجی است، در حالی که روش پدیدارشناسی شهودی و توصیفی است و راهی است برای فراتررفتن از جلوههای ظاهری و ابصار ذات یا ماهیت (ایدوس<ref>eidos </ref>) چیزها که هوسرل آن را شهود ماهیات مینامد. هوسرل در ۱۹۱۶ به فرایبورگ رفت و ''فلسفۀ نخستین<ref>First Philosophy</ref>'' را نوشت و در آن، تاریخ فلسفه از افلاطون تا عصر جدید را در پرتو دیدگاه استعلایی نقد و بررسی کرد. در ۱۹۲۹ ''منطق صوری و منطق استعلایی<ref> formal and transcendental logic</ref>'' را منتشر کرد و با بررسی کاستیهای طبیعی منطق صوری، نشان داد که منطقِ حقیقتاً محض فقط با رویکرد استعلایی تحققپذیر است. او در کتاب ''بحران در علم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی<ref>The Crisis of European Sciences and Transcendental</ref>''، افقهای جدیدی را در کانون تأمل فلسفی خویش قرار داد. هوسرل که شاهد دورانی از بیماری اروپا و اوجگیری جنبشهای فلسفی و اجتماعی خردستیز در آن بود، کوشید با پژوهش در جهان زندگی، یعنی در حیطۀ پیوند بیواسطۀ انسان با جهان پیرامونش بهعنوان لایۀ زندگی ماقبل علمی و ماقبل منطقی، ساختهای پیشین و ماهوی تاریخمندی را کشف کند. اندیشههای هوسرل، چه در زمان حیات و چه پس از مرگ او، الهامبخش فیلسوفان بزرگی نظیر هایدگر، سارتر، مرلوپونتی، لِویناس، دریدا، هابرماس و دیگران بوده و در حوزههایی غیر از فلسفه ازجمله در حوزه دینپژوهی تأثیرات مهمی برجا نهاده است. علاوه بر آثار چاپشدۀ هوسرل، حجم عظیمی از دستنوشتههای چاپنشدۀ او بهتدریج به کوشش آرشیو هوسرل در لوون بلژیک ویرایش و با عنوان ''هوسرلیانا<ref>Husserliana</ref>'' منتشر میشود. | فیلسوف آلمانی، از برجستهترین چهرههای فلسفۀ معاصر و بنیانگذار پدیدارشناسی. در پروسنیتس<ref>Prossnitz</ref> موراوی در امپراتوری اتریش (واقع در جمهوری چک کنونی) و در خانوادهای یهودی بهدنیا آمد. در دانشگاههای لایپزیگ و برلین تحصیل کرد و در کلاسهای ویلهلم وونت<ref>Wilhelm Wundt</ref> و کارل وایرشتراس<ref>Karl Weierstrass</ref> حضور یافت. علاقۀ اولیۀ او بیشتر به ریاضیات معطوف بود و رسالۀ دکتری خود را با عنوان ''مقدمهای بر نظریۀ محاسبۀ متغیرها'' به رشتۀ تحریر درآورد. در ۱۸۸۶ به مسیحیت گروید و در کلیسای لوتری وین تعمید داده شد. بین ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ در کلاسهای فرانتس برنتانو<ref>Franz Brentans</ref> شرکت کرد و از روانشناسی توصیفی او تأثیری عظیم پذیرفت و به مطالعات روانشناختی و رابطۀ آن با منطق و ریاضیات روی آورد، اما پژوهشهای بعدی او اختلاف دیدگاههای آن دو را روشنتر کرد. هوسرل در ۱۸۸۶ به شهر هاله<ref>Halle </ref> رفت و در ۱۹۰۰ـ۱۹۰۱ کتاب مشهور خویش بهنام ''پژوهشهای منطقی<ref>Logical Investigations</ref>'' را منتشر کرد. در این کتاب با دفاع از «منطق محض» حقایق منطقی را مثالی و ناوابسته به کارکرد ذهن دانست و از دیدگاه اصالت روانشناختی<ref>psychologism</ref>، که منطق را بر روانشناسی استوار میکرد، انتقاد کرد. هوسرل در کتاب ''پژوهشهای منطقی'' فلسفۀ خود را پدیدارشناسی نامید. در ۱۹۰۱ به مقام استادی فلسفۀ دانشگاه گوتینگن منصوب شد. در این سالها به مطالعات گستردهای دربارۀ زمان و رابطۀ آن با آگاهی پرداخت و ایدۀ قصدیت را که از برنتانو به وام گرفته بود، با پذیرش «اگو» بهعنوان مرکز قصدها و اَعمال قصدی آگاهی تکمیل کرد. هوسرل در مقابله با امواج فلسفههای پوزیتیویستی، تاریخباور و نسبیتگرای زمانهاش که عملاً امکان شناخت مطمئن و یقینی را انکار میکردند، خواهان فلسفهای بود که بر حقایق شکناپذیر استوار باشد. در این راه، دکارت و روش شک او الهامبخش او بودند. به عقیدۀ هوسرل، حوزۀ حقیقی پژوهش فلسفی همان حوزۀ شکناپذیر آگاهی است که روش شک دکارتی آن را در اختیار ما میگذارد. اما روش شک دکارتی در عین اهمیت، باید در معرض نقادی و اصلاح قرار میگرفت. هوسرل روش «تقلیل<ref>reduction</ref>» خود را گزینۀ مناسبی دانست که از ابهامات و کاستیهای شک دکارتی مبرا است، زیرا با «اپوخۀ<ref>epoché</ref>» یا تعلیق حکم یعنی «بینالهلالین نهادن<ref>bracketing</ref>» همۀ اموری که قابل شکاند و نیز کنار نهادن پیشفرضهای غیریقینی به حوزۀ آگاهی صرف دست مییابیم و «جهان را بهمثابه پدیدۀ آگاهی بازمیشناسیم». اما او برخلاف دکارت که بهگونهای ناموجه هستی را از اندیشه استنتاج میکرد (میاندیشم پس هستم)، با باقیماندن در همان میدان شکناپذیر آگاهی محض، میکوشد چگونگی شکلگیری اعیان و کل جهان و لایههای مختلف آن را در اعمال قصدی آگاهی محض و استعلایی روشن کند، که این تلاشی است برای غلبه بر جدایی ذهن و عین. همین امر پدیدارشناسی را هم از حیث حوزۀ مطالعه و هم از حیث روش از علوم دیگر متمایز میکند. حوزۀ پژوهش علوم (حتی تا حدودی علوم ریاضی) جهان طبیعی است، در حالی که حوزۀ پدیدارشناسی آگاهی محض است؛ روش علوم گوناگون تجربی یا استنتاجی است، در حالی که روش پدیدارشناسی شهودی و توصیفی است و راهی است برای فراتررفتن از جلوههای ظاهری و ابصار ذات یا ماهیت (ایدوس<ref>eidos </ref>) چیزها که هوسرل آن را شهود ماهیات مینامد. هوسرل در ۱۹۱۶ به فرایبورگ رفت و ''فلسفۀ نخستین<ref>First Philosophy</ref>'' را نوشت و در آن، تاریخ فلسفه از افلاطون تا عصر جدید را در پرتو دیدگاه استعلایی نقد و بررسی کرد. در ۱۹۲۹ ''منطق صوری و منطق استعلایی<ref> formal and transcendental logic</ref>'' را منتشر کرد و با بررسی کاستیهای طبیعی منطق صوری، نشان داد که منطقِ حقیقتاً محض فقط با رویکرد استعلایی تحققپذیر است. او در کتاب ''بحران در علم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی<ref>The Crisis of European Sciences and Transcendental</ref>''، افقهای جدیدی را در کانون تأمل فلسفی خویش قرار داد. هوسرل که شاهد دورانی از بیماری اروپا و اوجگیری جنبشهای فلسفی و اجتماعی خردستیز در آن بود، کوشید با پژوهش در جهان زندگی، یعنی در حیطۀ پیوند بیواسطۀ انسان با جهان پیرامونش بهعنوان لایۀ زندگی ماقبل علمی و ماقبل منطقی، ساختهای پیشین و ماهوی تاریخمندی را کشف کند. اندیشههای هوسرل، چه در زمان حیات و چه پس از مرگ او، الهامبخش فیلسوفان بزرگی نظیر هایدگر، سارتر، مرلوپونتی، لِویناس، دریدا، هابرماس و دیگران بوده و در حوزههایی غیر از فلسفه ازجمله در حوزه دینپژوهی تأثیرات مهمی برجا نهاده است. علاوه بر آثار چاپشدۀ هوسرل، حجم عظیمی از دستنوشتههای چاپنشدۀ او بهتدریج به کوشش آرشیو هوسرل در لوون بلژیک ویرایش و با عنوان ''هوسرلیانا<ref>Husserliana</ref>'' منتشر میشود. | ||
خط ۳۷: | خط ۳۵: | ||
---- | ---- | ||
[[Category:فلسفه ، منطق و کلام]] [[Category:فلسفه غرب – اشخاص، آثار و مکاتب]] | [[Category:فلسفه ، منطق و کلام]] | ||
[[Category:فلسفه غرب – اشخاص، آثار و مکاتب]] | |||
<references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۵
هوسِرْل، اِدْمونْد (۱۸۵۹ـ۱۹۳۸)(Husserl, Edmund)
ادموند هوسرل Edmund Husserl | |
---|---|
زادروز |
۱۸۵۹م |
درگذشت | ۱۹۳۸م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | تحصیل در دانشگاه های لایپزیگ و برلین |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
آثار | بحران در علم اروپایی؛ پدیدار شناسی استعلایی |
گروه مقاله | فلسفه ، منطق و کلام |
فیلسوف آلمانی، از برجستهترین چهرههای فلسفۀ معاصر و بنیانگذار پدیدارشناسی. در پروسنیتس[۱] موراوی در امپراتوری اتریش (واقع در جمهوری چک کنونی) و در خانوادهای یهودی بهدنیا آمد. در دانشگاههای لایپزیگ و برلین تحصیل کرد و در کلاسهای ویلهلم وونت[۲] و کارل وایرشتراس[۳] حضور یافت. علاقۀ اولیۀ او بیشتر به ریاضیات معطوف بود و رسالۀ دکتری خود را با عنوان مقدمهای بر نظریۀ محاسبۀ متغیرها به رشتۀ تحریر درآورد. در ۱۸۸۶ به مسیحیت گروید و در کلیسای لوتری وین تعمید داده شد. بین ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ در کلاسهای فرانتس برنتانو[۴] شرکت کرد و از روانشناسی توصیفی او تأثیری عظیم پذیرفت و به مطالعات روانشناختی و رابطۀ آن با منطق و ریاضیات روی آورد، اما پژوهشهای بعدی او اختلاف دیدگاههای آن دو را روشنتر کرد. هوسرل در ۱۸۸۶ به شهر هاله[۵] رفت و در ۱۹۰۰ـ۱۹۰۱ کتاب مشهور خویش بهنام پژوهشهای منطقی[۶] را منتشر کرد. در این کتاب با دفاع از «منطق محض» حقایق منطقی را مثالی و ناوابسته به کارکرد ذهن دانست و از دیدگاه اصالت روانشناختی[۷]، که منطق را بر روانشناسی استوار میکرد، انتقاد کرد. هوسرل در کتاب پژوهشهای منطقی فلسفۀ خود را پدیدارشناسی نامید. در ۱۹۰۱ به مقام استادی فلسفۀ دانشگاه گوتینگن منصوب شد. در این سالها به مطالعات گستردهای دربارۀ زمان و رابطۀ آن با آگاهی پرداخت و ایدۀ قصدیت را که از برنتانو به وام گرفته بود، با پذیرش «اگو» بهعنوان مرکز قصدها و اَعمال قصدی آگاهی تکمیل کرد. هوسرل در مقابله با امواج فلسفههای پوزیتیویستی، تاریخباور و نسبیتگرای زمانهاش که عملاً امکان شناخت مطمئن و یقینی را انکار میکردند، خواهان فلسفهای بود که بر حقایق شکناپذیر استوار باشد. در این راه، دکارت و روش شک او الهامبخش او بودند. به عقیدۀ هوسرل، حوزۀ حقیقی پژوهش فلسفی همان حوزۀ شکناپذیر آگاهی است که روش شک دکارتی آن را در اختیار ما میگذارد. اما روش شک دکارتی در عین اهمیت، باید در معرض نقادی و اصلاح قرار میگرفت. هوسرل روش «تقلیل[۸]» خود را گزینۀ مناسبی دانست که از ابهامات و کاستیهای شک دکارتی مبرا است، زیرا با «اپوخۀ[۹]» یا تعلیق حکم یعنی «بینالهلالین نهادن[۱۰]» همۀ اموری که قابل شکاند و نیز کنار نهادن پیشفرضهای غیریقینی به حوزۀ آگاهی صرف دست مییابیم و «جهان را بهمثابه پدیدۀ آگاهی بازمیشناسیم». اما او برخلاف دکارت که بهگونهای ناموجه هستی را از اندیشه استنتاج میکرد (میاندیشم پس هستم)، با باقیماندن در همان میدان شکناپذیر آگاهی محض، میکوشد چگونگی شکلگیری اعیان و کل جهان و لایههای مختلف آن را در اعمال قصدی آگاهی محض و استعلایی روشن کند، که این تلاشی است برای غلبه بر جدایی ذهن و عین. همین امر پدیدارشناسی را هم از حیث حوزۀ مطالعه و هم از حیث روش از علوم دیگر متمایز میکند. حوزۀ پژوهش علوم (حتی تا حدودی علوم ریاضی) جهان طبیعی است، در حالی که حوزۀ پدیدارشناسی آگاهی محض است؛ روش علوم گوناگون تجربی یا استنتاجی است، در حالی که روش پدیدارشناسی شهودی و توصیفی است و راهی است برای فراتررفتن از جلوههای ظاهری و ابصار ذات یا ماهیت (ایدوس[۱۱]) چیزها که هوسرل آن را شهود ماهیات مینامد. هوسرل در ۱۹۱۶ به فرایبورگ رفت و فلسفۀ نخستین[۱۲] را نوشت و در آن، تاریخ فلسفه از افلاطون تا عصر جدید را در پرتو دیدگاه استعلایی نقد و بررسی کرد. در ۱۹۲۹ منطق صوری و منطق استعلایی[۱۳] را منتشر کرد و با بررسی کاستیهای طبیعی منطق صوری، نشان داد که منطقِ حقیقتاً محض فقط با رویکرد استعلایی تحققپذیر است. او در کتاب بحران در علم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی[۱۴]، افقهای جدیدی را در کانون تأمل فلسفی خویش قرار داد. هوسرل که شاهد دورانی از بیماری اروپا و اوجگیری جنبشهای فلسفی و اجتماعی خردستیز در آن بود، کوشید با پژوهش در جهان زندگی، یعنی در حیطۀ پیوند بیواسطۀ انسان با جهان پیرامونش بهعنوان لایۀ زندگی ماقبل علمی و ماقبل منطقی، ساختهای پیشین و ماهوی تاریخمندی را کشف کند. اندیشههای هوسرل، چه در زمان حیات و چه پس از مرگ او، الهامبخش فیلسوفان بزرگی نظیر هایدگر، سارتر، مرلوپونتی، لِویناس، دریدا، هابرماس و دیگران بوده و در حوزههایی غیر از فلسفه ازجمله در حوزه دینپژوهی تأثیرات مهمی برجا نهاده است. علاوه بر آثار چاپشدۀ هوسرل، حجم عظیمی از دستنوشتههای چاپنشدۀ او بهتدریج به کوشش آرشیو هوسرل در لوون بلژیک ویرایش و با عنوان هوسرلیانا[۱۵] منتشر میشود.