آدمک (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:




خلاصۀ داستان
 
'''خلاصۀ داستان'''


بابك، فرزند پزشكی كه در شهر كاشان صاحب یك بیمارستان خصوصی است، اعتنایی به موقعیت اشرافی خانواده‌اش ندارد. به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا، دختری كه مادرش برای او در نظر گرفته، نمی‌شود. او به درخواست پدرش به كاشان می‌رود تا بیمارستان پدرش را اداره كند. در آن‌جا با جوانی درویش‌مسلك و خانواده‌ای آشنا می‌شود كه پسر بزرگ آنها مبتلا به سرطان خون است. بابك كه خود نیز پزشك است، مداوای محمود را به عهده می‌گیرد و با خواهر او نسرین روابط دوستانه‌ای برقرار می‌كند. محمود كه از ادامۀ زندگی ناامید است اقدام به خودكشی می‌كند. بابك پس از این واقعه نسبت به زندگی جاری بی‌اعتنائی بیش‌تری نشان می‌دهد و به دامن طبیعت پناه می‌برد و با پسرك چوپانی به دست‌افشانی می‌پردازد.
بابك، فرزند پزشكی كه در شهر كاشان صاحب یك بیمارستان خصوصی است، اعتنایی به موقعیت اشرافی خانواده‌اش ندارد. به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا، دختری كه مادرش برای او در نظر گرفته، نمی‌شود. او به درخواست پدرش به كاشان می‌رود تا بیمارستان پدرش را اداره كند. در آن‌جا با جوانی درویش‌مسلك و خانواده‌ای آشنا می‌شود كه پسر بزرگ آنها مبتلا به سرطان خون است. بابك كه خود نیز پزشك است، مداوای محمود را به عهده می‌گیرد و با خواهر او نسرین روابط دوستانه‌ای برقرار می‌كند. محمود كه از ادامۀ زندگی ناامید است اقدام به خودكشی می‌كند. بابك پس از این واقعه نسبت به زندگی جاری بی‌اعتنائی بیش‌تری نشان می‌دهد و به دامن طبیعت پناه می‌برد و با پسرك چوپانی به دست‌افشانی می‌پردازد.

نسخهٔ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۲

آدمک
تبلیغ فیلم بر روی جلد یکی از مجلات سال 1350

نخستین فیلم بلند سینمایی به کارگردانی خسرو هریتاش و از آثار مربوط به جریان موج نو سینمای ایران، تولید سال 1350.  آدمک از معدود فیلم‌هایی‌ست که زری خوشکام (زهرا حاتمی) در آنها بازی کرده است.

زمان فیلم: 100 دقیقه


خلاصۀ داستان

بابك، فرزند پزشكی كه در شهر كاشان صاحب یك بیمارستان خصوصی است، اعتنایی به موقعیت اشرافی خانواده‌اش ندارد. به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا، دختری كه مادرش برای او در نظر گرفته، نمی‌شود. او به درخواست پدرش به كاشان می‌رود تا بیمارستان پدرش را اداره كند. در آن‌جا با جوانی درویش‌مسلك و خانواده‌ای آشنا می‌شود كه پسر بزرگ آنها مبتلا به سرطان خون است. بابك كه خود نیز پزشك است، مداوای محمود را به عهده می‌گیرد و با خواهر او نسرین روابط دوستانه‌ای برقرار می‌كند. محمود كه از ادامۀ زندگی ناامید است اقدام به خودكشی می‌كند. بابك پس از این واقعه نسبت به زندگی جاری بی‌اعتنائی بیش‌تری نشان می‌دهد و به دامن طبیعت پناه می‌برد و با پسرك چوپانی به دست‌افشانی می‌پردازد.